۰۵
ارديبهشت
۹۱
نشریه دانشجویی رویش
آزادی اندیشه، بدون قِر نمی شه...
ضلع سوم پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای ایران یعنی اخراجی ها نوروز امسال اکران شد و توانست عنوان پرفروش ترین فیلم اکران شده در نوروز را نیز به دست آورد.
اخراجی ها 3 که در زمان حال به سر می برد، با به نمایش درآوردنِ برخی هنجار ها و هنجار شکنی های جامعه، تحوّل رو به رشدی را در فضای سیاسی سینمای کشور ایجاد کرد.
انتخابات از آنجایی محور اصلی فیلم قرار می گیرد که تجلی گاه افکار و عملکرد های مختلفی می باشد و در این میان سوژه های جذابی را برای به چالش کشیدن برخی ارزش های موجود در جامعه ایجاد می کند.
حاجی گرینف که تا دیروز با گزینش، سرزنش و عملکرد های مغرضانه ی خود سعی بر نشان دادن چهره ای انقلابی و مخلص داشت و در دوران اسارت، تهی بودن اعتقاد و اندیشه ی وی نمایان شده بود، امروز نیز با مستمسک قرار دادن اسلام و خصوصاً گذشته ی جبهه و اسارت خویش، با قرار دادن رنگ قرمز به عنوان نماد خود، وارد جریان انتخابات می شود و برای جلب رضایت مردم، دست به کارهایی می زند که تا دیروز آن ها را منکراتی می خواند.
در مقابل -به لفظ خودِ فیلم مهندس دکتر دبّاغ- نمادِ رنگِ آبی قرار دارد که در زمان های حساس انقلاب و نظام، مشغول به خوشگذرانی های خویش بوده است و امروز با زیر سؤال بردن جنگ، سعی بر ایجاد یک فضای جدید با برچسب روشنفکری دارد. همسرش که همیشه در کنار وی قرار دارد و دباغ از او خط می گیرد با شعار برابری زن و مرد و نیز شعارهای شبه روشن فکری (چون آزادی اندیشه، بدون قِر نمی شه) موج تبلیغاتی آبی ها را تقویت می کند.
در این میان، جانبازی را می بینیم که بیش از همه به بطلان آن ها واقف است و با دیدن همه ی این اقدامات ریاکارانه و کشیده شدن دخترش به دام این وعده های دروغین، حالش وخیم و راهی بیمارستان می شود؛ آمبولانس در مسیر به علت جنگ تبلیغاتی آبی ها و قرمز ها متوقف شده و حال جانباز، بد و بد تر می شود و مردم غافلانه مشغولِ بازی نو اندیشی خویشند.
در کنار حجم سنگین تبلیغات این دو نامزد، سیّدِ انقلابی که با دیدن ورود نا اهلان به عرصه ی سیاست احساس وظیفه می کند، در حالی وارد صحنه ی انتخابات می شود که سابقه ی درخشان و مردمی بودن او دل مردم مستضعف و انسان های خدوم و مخلص را شاد می کند و زمانی که مجری تلویزیون از او در موردِ انتخاب نکردن رنگی برای خود سؤال می کند، در جوابی عاقلانه و تأمل برانگیز می گوید:« من برای یک رنگ کردن آمدم نه برای ایجاد رنگی دیگر.»
و امّا در این میان واکنش ها و برخورد ها در مقابل این فیلم نیز جالب و قابل تأمل بودند.
کسانی که تا دیروز شعارِ «آزادی بیان»، «زنده باد مخالف من» و «هنر برای هنر و نه چیز دیگری» را سر می دادند و دیگران را به داشتن تفکراتی «متحجّرانه» و «مخالف آزادی» متهم می کردند، امروز با دیدن موفّقیّت چنین فیلم ارزشی که تمامی معادلات از پیشساخته ی آن ها را در زمینه ی سینمای نو اندیشِ بی مبنا، بر هم زد، با روی آوردن به اعمالی که خلاف همه ادّعاهایشان بود، قصد ضربه زدن به این فیلم را داشتند. آن ها ابتدا با تبلیغات گسترده از مردم خواستند که دیدن این فیلم را تحریم کنند. پس از نتیجه نگرفتن از این طرح، با فیلم برداری بی کیفیت از روی پرده سینما و قرار دادن فیلم بر روی سایت های اینترنتی خودشان سعی بر کاهش دادن بینندگان این اثر داشتند...
امّا از آن جا که اندیشه در هیچ قالبی محدود نمی شود، فیلم به هدفِ اصلی خودش که نه فروش بیشتر بلکه انتشار پیام و مفهومِ خود است، خواهد رسید.
امید که یاد آن تک سوارانِ عرصه ی عشّاق که بی هیچ ادّعایی تا عرشِ معشوق خود بال گشودند از بین نرود. تا...
به قول شهید
تا نکند شیطان های کوچک با «خون» اینان «خان» شوند.
تا نکند «جان مایه ها» برای «بی مایه های دون» سرمایه و مقام شوند.
تا نکند زمینِ «خون رنگ» به تسخیر هواداران «نیرنگ» در آید.
تا نکند «خون کفنان» در غربت بمیرند تا «خویش باوران غرب» کام گیرند.
شهید رجب بیگی:
خدایا چه کنیم...
باید شهید شویم تا آینده بماند و باید بمانیم تا آینده شهید نشود
و عجب دردیست..
- ۰ نظر
- ۰۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۲:۵۱