للباقی
برای اسیری که تنها بخش باقی مانده وجودیش، تن برهنه ش هست و دست آخر دیگر ایمان به آینده ش را هم از دست می دهد و نمی تواند معنایی از زندگی که او را سر پا نگه دارد پیدا کند آنقدر در ادرار و مدفوع خود می لولد تا مرگش فرا برسد؛ و این آن هنگامی ست که معنا در مقابل رنج زانو می زند.
دکتر فرانکل روانپزشکِ اسیرشده ای که سرنوشتش در خوشبینانه ترین حالت ممکن اردوگاه کار اجباری است و از اقبال بلندش چون پدر و مادر و برادرش، سرنوشتش به کوره های آدم سوزی نیافته است، چنین خاطره نگاری جذابی را نوشته است که معنا درمانی هدف غایی کتاب در جست و جوی معنا ست.
در این کتاب که پر از صحنه های سیاه و تلخ و رقت بار انسانی است که در جنگ جهانی دوم رخ داده است به وضوح دیده میشود که رنج با همه عظمتش، اگر به توصیف در معنا درآید دیگر سختیش قابل تحمل میشود؛ به قول اسپینوزا: به محض اینکه ما تصویر روشن و دقیقی از عواطف خود رسم کنیم عواطف در حال رنج از رنج کشیدن باز میایستد.
نویسنده کتابش را با آخرین تیر در ترکشش پایان می دهد:
این تجربههای گرانبها برای مردی که به سوی خانهاش گام برمیدارد احساس شگرفی میآفریند که پس از آن همه رنجی که جان و روانش متحمل شده دیگر چیزی نیست که از آن بترسد مگر `خدا`.
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
للحق
- ۰ نظر
- ۱۰ فروردين ۰۳ ، ۱۵:۰۸