نامه ای به شهید حبیب الله بهزادی
يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۱، ۰۸:۳۲ ق.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
برادر بزرگوار جناب آقای شهید حبیب الله بهزادی
سلام علیکم بما صبرتم و نعم عقبی الدار ...
قبل از هر چیز سالروز آسمانی شدنتان را تبریک عرض می کنم و امیدوارم که حقیر را در بزم شادی خویش سهیم کنید ...
امروز که این چند سطر را مینویسم، سن ام چند سالی بزرگ تر از سن زمینی شما شده است. در حالی که چند سالی بعد از شهادت تان به دنیا آمده ام... و معمای سختی شده است جمع و منهای این چند سال با هم! و من در کشاکش این حساب و کتاب نجومی! باید اعتراف کنم که ناتوانم و احتمالا دارم درین حوزه شاعر میشوم...
جسارتا عذرخواهی صمیمانه مرا بپذیرید که وقت چندانی صرف این نوشته نکرده ام و جملاتم ناقص است و نتوانسته ام حق مطلب را حتی در حد خودم ادا کنم. همین چند خط را هم میان فکر به راه حل هایی برای پیدا کردن افزایش راندمان و بازده سیکل های ترمودینامیکی که فردا امتحانش دارم، نوشته ام. نمی دانم، شاید برای نسل ما افزایش بازده یک سیکل، ارزشش بیشتر باشد ... بماند ...
زمانی که وقت اصحاب فامیل بیشتر اجازه میداد و زمانه هم بیشتر بر وفق مراد می گذشت! بیشتر نام مبارکتان را می شنیدیم...جشن های پرشور 22 بهمن، جام های فوتبال، صندوق قرض الحسنه و ...
اما این روزها با تمامی مختصات خاص خودش تقریبا خبری از این ها نیست. برنامه ها که هیچ، یاد شما هم کمرنگ شده است...
البته از انصاف خارج نشویم.هنوز " ارواح حبیب" از قسم های رایج بین قدیمی تر هاست و اگر کمی جست و جو کنیم در خانه باز قدیمی تر ها قاب عکس شما را میبینیم. البته آن هم به شرطی که بچه امروزی آن را خلاف دکوراسیون داخلی خانه نداند ...
رسم خوبی است در فامیل. در جلساتی که دور هم جمع میشویم از نقاط قوت فامیل میگوییم و چاشنی حرف هایمان هم چند الحمدلله است ...الحمدلله ... اما برایم قابل فهم نیست که پرچم افتخار فامیل مان که اساسی ترین نقطه قوت و مایه حیثیت ماست کم کم به دست فراموشی سپرده شود و این روزها که به زیارتتان می آیم آنجا را خلوت ببینم ...
اعتقاد راسخ دارم که تمامی وزارت و صدارت و وکالت ها در برابر یک قطره خون شما شهیدان پر کاهی ارزش ندارند ...
اگر پرچمی برای عزت فامیل ما بلند است، بلاشک پرچم شماست...
همه مقصریم و اولین مقصر هم نسل جوان ما ... و من هم از متهمین ردیف اول ام ...که نتوانستیم فرهنگ سازی کنیم و در بازی سخیف روزگار و روزمرگی رو دست خورده ایم ...
اگر خدای ناکرده سند هر چه حماسه، دلاوری، قهرمانی و... ما به دست فراموشی سپرده شود، باید دیگر برای بچه های فامیل شهید، به جای شهید با آن همه عظمت و در دست بودن، از حماسه های اسپایدرمن و بتمن و ...قصه بگوییم!! عکس آن ها را در اتاقشان نصب کنیم!! و انسان ترازشان را آن ها قرار دهیم!!
اصلا خودمان هم عقب افتاده ایم. آنجا که مشکلات زندگی گریبان گیرمان شده است، به جای رجوع به شما معدن اجابت، به کجاها که متوسل نشده ایم و ...
احتمالا این حرف های من مربوط به این زمانه نیست و شاید هم وصله ناجوری باشد برای افکار مدرن امروزی ...
شاید ...
راستی شما که از بالا نگاه میکنید: بالاخره چه کسانی برای انتخابات می آیند؟! ...
قیمت سکه و دلار بالا میرود که بخریم یا نه؟!...
خانه و زمین چه طور؟! یعنی نفروشیم؟! ...
پسته، پراید و ....
ما که از این غفلت ها شرمنده ایم...
از این که به صحبت های پراکنده بنده گوش کردید، سپاسگزارم.
در اولین دیدارتان با حضرت ثارالله(ع) ما را فراموش نکنید...
ارادتمند شما
محمد طاهری
12 اسفند 91
- ۹۱/۱۲/۱۳
وقتی نوشته ات را خواندم به شدت خوشحال شدم کمی هم دل گیر شاید دربخشی از آن کوتاهیها ومنیت ها .خودم را سهیم می دانم باور بفرمائید همه آن اقدامات (صندوق فوتبال جلسات هفتگی و...) به برکت خون شهدائی مثل حبیب عزیز بود به قول شما همه ما وارثین آن عزیز سفر کرده دنبال مچ گیری هستیم در جلسات ونشست ها فقط فلان شخصیت را نقد ومسخره می کنیم به دنبال تخریب هم هستیم نقاط مثبت همدیگر را از یاد برده ایم تحمل همدیگر برایمان خیلی سخت است چون محمد در جناح من است خوب ادمی است اگر هم فکر من نبود هزار ویک عیب دارد محمد جان در نیمه راه خیلی تنها ماندیم کسی یاری نکرد آرام آرام ارزش ها افول کرد از شهدا جز نامی باقی نماند ودفاع از ارزش ها مورد تمسخر واقع می شد بچه حزب الهی ها احساس غربت می کردند اصلاحاتیون دفن قبر شهدای گمنام را در دانشگاه ننگ می دانستند انها مذاکره با کفر را واجب می دانستند و................... اینک بحمدالله علمدار علم را بردوش دارد ودست حضرت حق پشتیبانش است انشا ء الله با بودن عزیزانی مثل شما انقلاب بیمه می شود دست حق نگهدارت