طواف شاهد ...
امروز هوای شهر ما بارانی بود نم نم باران ... آنقدر نجیب اند این نم نم ها که برای دیدنشان آسمان شرمنده نگاهت می شود جستجویشان می کنم جلوی همه تیرگی ها ... آسمان از ابر پرست کوه ها هم محبوسِ مأنوس درخت های شهر ما اکثراً قمار را باخته اند هرچه بی امید تر شده اند، زیباتر شده اند اما کاج ها همان رنگ دیروزشان دارند بس که مغرورند سنگ ریزه ها را بالا می روم باران با من می خواند حاج مهدی هم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و ... نسیمی خنک می وزد بوی خاک باران خورده بوی محرم می آید ... همه شهر مست شده اند افق می رقصد هرچه نگاه می کنم ... عشق می بینم دلم برای خودم می سوزد نمی دانم دانشمندان کشف کرده اند یا نه فرمول واکنش اشک با باران را ... ؟! حاج مهدی هم چنان می خواند : ای اذان گوی لشکر یار جوان سرنهان آرام جان شبه پیغمبر و خاک صحرا چرا جان سپرده ولی عرباً عربا چرا .... شاهد را طواف می کنم اذن می طلبم و قول می دهم برای نازِ نازی هم که شده خوب! باشم در دلم شور می گیرم به وسعت افق بزرگ می شوم ... حاج میثم دم می گیرد: شهدا شرمنده ایم...
- ۹۲/۰۸/۱۲