امیری حسین و نعم الامیر ...
جمعه, ۲۴ آبان ۱۳۹۲، ۰۹:۱۱ ق.ظ
من الغریب الی الحبیب
مولا جان
به سراپرده گیجی و خماری
مبتلایم کن
از دلم خار مغیلان
زمان را برکش
بر من مسحور زمانه نظری کن
مددی می خواهم
مددی می خواهم که
به انگشت اشارت
همه ی دام زمان را برهانم
آسمان را افق خویش کنم
سرزمین عصرها را طی کنم
و به دنبال ندایت ای قتیل اشک ها
همه ی جور زمان را بکشم
و به پهنای همه خوبی ها
بنده باشم به غلامی
سر تعظیم به درگاه گل لبخندت
و به ایوان نظرکرده شاهیت
فرو آورم و
بر بلندای زمان ها گویم
عالم همه روزه تشنه ی روضه رضوان تو بوده
کل یوم عاشورا صحنه ی عشق بازیِ بازی تو بوده
کل ارض کربلا میدان طنازی نازی تو بوده
هر کسی را غم لیلی است
و مجنون به هوای سر لیلی پای سگ بوسید!
من که آواره عشق و گنه خویشتنم
جز در خانه ارباب نگشتم اسیر
رو به همه عالم کنید
هر غریبی را امیری است
امیری حسین و نعم الامیر ...
- ۹۲/۰۸/۲۴