مرغ عشق های گلوسستر ...
" بحران سیل در مناطق مرکزی و غربی بریتانیا. به گزارش آژانس محیط زیست بریتانیا"...
(هر چه بر سر این ملت کافرِ اروپایی بیاید، حق شان است. لا مذهب ها. ) کریم گفت.
رضا مات تلویزیون بود و با دست راست آرام بر محاسنش کشید و پشت بندش آهی.
کریم که دید کسی جوابی به اظهار نظرش نداد، برای آنکه جای خالی جواب را پر کند، با صدای آرام تری ادامه داد: ( ولله به خدا!. خدا که بی حساب عذاب نمی کند.)
با سکوت رضا، جمع هم فیلسوف مئابانه ساکت شده بود. زنِ کریم که خواست فضا را به نفع کریم بشکند، گفت:( ما خودمان کم مشکل داریم که غصه مردم گلوسستر را هم بخوریم ؟! به جای اینکه کمی از این همه درد مردم خودمان بگویند، از یک مشت اجنبی می گویند. خبر کم آوردند. ) کم کم اظهار نظر ها شروع شد:
- این ها اوضاع پول است آقا. هرچه خبر بیشتر، حقوق واحد خبر بیشتر، حقوق خودشان بیشتر.
- ربطی به پول خبر ندارد که. باید این ها یک تعداد مشخص، خبر آماده کنند. حالا چه باربط و چه بی ربط.
- حالا چی شده ایران دلش برای روباه پیر سوخته؟!
- فردا از ملت غیور ایران دعوت می کنند که بروند و کمک کنند به هم نوعشان!
- چرا اینقدر ساده اید. ایران فعلاً نیاز دارد به پاچه خواری انگلیس توی این اوضاع.
- هر چی بدبختی هست که بر سر ما می آید. از سیل تا زلزله. حالا یکبار هم آن ها، آب آناناس پیش از نهارشان را با آرامش نخورند. چه می شود مگر؟!
- نکند بلایی بر سر این پسر آقای جمشیدی بیاید. بنده خدا خیر سرش رفته درس بخواند.
- و ...
رضا لبخندی زد و در گوشی به من گفت:
امروز که رفتم ارزن بریزم برای مرغ عشق ها دیدم که سر حال نیستند. گفتم حتماً خبری هست. حالا 5 تا صلوات بفرست برای سلامتی مرغ عشق های گلوسستری ...
- ۹۹/۰۹/۰۳