چ
للباقی
اولین بار چ را در جشنواره دیدم. تا چند دقیقه ای بعد از فیلم در خلسه بودم که چه شد دقیقاً؟! اصلاً فکرش را نمی کردم چ ای که این قدر انتظارش را می کشیدم، این چنین باشد. اما حاتمی کیا را می شناختم!!
بعد فیلم رفتم جلسه نقد و بررسی. مثل یعقوب، آن ها هم ساده وار فیلم را به رگبار بستند. یک جا دست بلند کردم صحبت کنم که نشد. تا آخر جلسه هم هرچه اصرار کردند و حتی خود مدیر کل ارشاد آن جا اصرار کرد، دلم نیامد صحبت کنم. یک حس خاص داشتم. انگار که با آن ها قهر کرده باشم، بغض کرده بودم. یک چیز را می فهمیدم که بیانش اصلاً ممکن نبود.
واضح است خالق حاج کاظم، شخصیت را می شناسد. اما چرا روایت چمران و وصالی این چنین می شود که حتی گاهی حس می شود که وصالی بیشتر پرداخته شده است؟!!!! فتأمل.
تابو شکنی از چمرانِ چریکِ دانشمند کار بزرگی است. نمایش 2 انقلابی گری، انقلابی گری احساسی وصالی و انقلابی گری عقلانی چمرانی یک موفقیت آشکار است. و مهم تر که خیلی از منتقدین هم نفهمیدند و داد حاتمی کیا را هم درآورد این بود که چ روایت امروزی از یک چالش اندیشه ای است. چ امروز را روایت می کرد و در 58 نمانده است. این یک هنر زیبا و وظیفه حتمی هنرمند دقیق و اثر گذار است که امروز و فردایش را روایت کند با اسطوره های دیروزش.
چ خیلی حرف برای گفتن دارد خیلی. اما اجالتاً به همین کم بسنده می کنم و به موقعش، بیشتر صحبت می کنیم.
للحق
- ۹۹/۰۹/۰۸