کتاب عطای پهلوان
للباقی
گاهی با این که می دانی محکوم به شکست در رقابتی هستی و رقیب همه جوره از تو سر است اما شیرینی رقابت با رقیبی که عاشقش هستی تو را وادار به رقابت می کند؛ و این همان جنون عاشقی ست ... .
در وصیت نامه عطا احمدی آمده است: "اگر در دریا، کوه، بیابان گم شدم به دنبال من نیایند و مرا از دهان نهنگ و پلنگ، مار و موش و مور نگیرند و مزاحم هیچ کس از جمله فرزندانم، خویشانم و دوستانم نشوند. نود و پنج هزار تومان پس انداز دارم، بدهید دستمزد و غذای کارگرهایی که مرا دفن و کفن می کنند و بقیه اش را هم به دانش آموزان بی بضاعت بدهید."
پهلوان عطا احمدی پیش از انقلاب در کرمان حساب "حق محروم" را افتتاح می کند و بی هیچ ادعا و توقعی شروع می کند به ساختن مدرسه و راه و جاده و خانه سالمندان و آبرسانی و ... و هیچ هیچ برای خوش نمی خواهد؛ هر کسی هم که می خواهد به او کمک کند در صفحه اول قرآن عطا قسم می خورد که صرفاً برای خدا و محرومین قدم برمی دارد. تا زمان حضور همسرش در خانه ای ساده زندگی می کرده و بعد از فوت همسرش، خانه اش را با نام همسرش تبدیل به مدرسه می کند و در یک اتاق شش متری همان مدرسه ساکن می شود و ماهیانه هفتاد و پنج هزار تومان اجاره بابت آن اتاق به آموزش و پرورش می دهد! دفترچه بیمه اش دور می اندازد که تا وقتی محروم و بی نصیب هست من امکانات خاصی نمی خواهم!
او که از نوجوانی عهد می کند بر آیین پهلوانی بماند، با دیدن صحنه هایی از شهادت سرهنگ محمود سخایی اولین شهید کودتای بیست و هشت مردادِ سی و دو، در می یابد که عدالت خواهی بی هزینه نیست و در طول زندگیش محکم و مستحکم در مقابل همه زیاده خواهی ها و حسادت ها و ظلم های آدم های مریض میاستد که به قول خودش: "سخت گذشته است و سخت هم می گذرد اما من از راهم برنمیگردم. اگر مردم نفهمند، حتی اگر زن و بچه هایم نفهمند، مهم نیست، من با خدا پیمانی بسته ام که از راه پهلوانی و جوانمردی برنگردم."
بعد از انقلاب دائماً سراغش می آیند که وارد سیاست شود و با آن محبوبیت و اعتماد مردمی که داشته است پله های ترقی سیاسی را یکی پس از دیگری طی کند! او اما با همان لحن صمیمی ش می گوید: "خداوکیل سیاست سرم نمیشود!"
معرفت و عرفان پهلوان عطا را می شود در نوشته جات ش دید و رقت قلبش را از گریه های بی امانش برای کودکان محروم و عمق مدیریت ش را در دستاوردهای بی نظیر عمرانی و خدمت رسانیش که خود تک نفره یک سازمان عریض و طویل مدیریتی ست!
عطا عدالتخواهی ست که نه در فریاد و شعار بلکه در خاموشی و عمل، درد محرومین دمی آرام ش نمی گذارد؛ کسی که از دنیا یک دوچرخه دارد و پیراهن و شلواری که وقتی آن ها را می شوید تا خشک نشوند لباس رسمی دیگری ندارد.
درک زندگی امثال عطا برای ما صعب است چرا که به قول شریعتی: "در جامعه ای که همه مریض اند، کسی که سالم مانده باشد، مریض می نماید!"
به گمانم عطا با خدا وارد رقابت در مهربانی شده است؛ با آن که می داند رقیب از او همه جوره سر است و محکوم به شکست است اما شیرینی رقابت با معشوقش او را وارد رقابت کرده است؛ و این همان جنون عاشقی ست؛ مجنونِ عاشق، عطا.
بعد التحریر: به قول عطا: "وقتی که لطف خدا بیش از لیاقت و ظرفیت بنده اش شامل حال شود، جوانمرد می سازد."
للحق
- ۹۹/۰۹/۱۱