سنگ را محکم بزن ...
پنجشنبه 15 مرداد 1394 :: نویسنده : محمد طاهری
للباقی
صبحی با محسن رفتیم کوه. آش خوردیم و پشت بندش 4 فنجان چای آتشی! تکه سنگی روی صخره ای بود و به محسن
گفتم یالله بزنیمش! با دومین سنگ بود که سنگِ هدف را زدم. اما ضرب لازم را نداشت و سنگِ هدف عشوه ای
کرد و نیافتاد. بعد از آن هرچه زدم فایده نداشت. یا تیرم به خطا می رفت یا به هدر!( یاد فاضل که تیرم به خطا
می رود اما به هدر نه!!). محسن به درخت بن ی آویزان شده بود و بریزه( معادل فارسیش را نمی دانم) می
چید و من فقط سنگ می زدم. گره ای شده بود این سنگ. گردن بارم شده بود که هر طوری شده باید سنگ را
بزنم. بالاخره پس از مجاهدت ها! توانستم بزنمش. اولاً حس کم نظیری داشت؛ کانّه در دارت المپیکِ ریو دو
ژانیرو، نقطه مرکز 10 امتیازی را زده باشی. ثانیاً خیلی سخیف است اگر بخواهم نتیجه بگیرم اگر در زندگی
فرصتی گیرت آمد محکم بگیرش ( یا محکم بزنش!) !!! ثالثاً بریزه چیز خوبی است!
للحق
- ۹۹/۰۹/۱۴