رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

یک برنامه سیاسی

دوشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۷:۵۳ ب.ظ

یک برنامه سیاسی

یکشنبه 10 آبان 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 چهارشنبه شب مصطفی معین وزیر علوم اصلاحات آمده بود دانشگاه. اولین برنامه سیاسی بود که می خواستم شرکت کنم. از طرفی هنوز یک بخشی از مقدار مطالعه ای که برنامه داشتم باقی مانده بود. راستش برای سری که زشت بوی قرمه سبزی میدهد باید شرط گذاشت تا بتوانی زمین گیرش کنی و وادارش کنی مثل بچه خیلی مثبت ها سرش فقط در کتابش باشد! بالاخره تمام شد و از خوارزمی رفتم ارم. علاوه بر ورودی ارم، ورودی تالار فجر را هم با کارت دانشجویی چک می کردند.دانشگاه حالت حکومت نظامی گرفته بود! بعد از برنامه های محمدرضا عارف و علی مطهری که شیراز قشقرق به پا کرده بود حسابی سفت می گیرند. تا به تالار برسم نگاهم به کلی دانشجوی تشکیلاتی بود که این طرف و آن طرف می دویدند و گوشی به دست حرف میزدند. کلی از این دویدن ها و زنگ زدن ها خاطره دارم. تا وارد تالار شدم دیدم فیلم مصدق دارد پخش می شود با پیش زمینه  ای ایران ای مرز پر گوهر... . پشت بندش هم عکس و فیلم سیدمحمدخاتمی آمد که سالن حسابی به وجد آمده و مرتب تشویق می کردند. تالار پر پر بود. مجبور بودم همان آخر سالن سرپا بیاستم و به جمعیت نگاه کنم. یکی از دوستان که دبیر یکی از تشکل های دانشگاه هست را دیدم. بعد روبوسی و احوال پرسی با تعجب پرسید چه طور توانستی بیایی داخل؟؟؟ گفتم که بابا ارشد آمدم پیش خودتان و همین جا هستم.شروع کرد به صحبت.همان اول کار گفتم چون درس ها سنگین ست قصد هیچ کاری جز درس ندارم. می گفت نگاه کن وقتی عکس روحانی میاید صدای دست زدن ها خیلی ضعیف است و وقتی عکس خاتمی میاید بیشتر است. اما این بیشترشان در مقابل صدای دست بچه های ما خیلی کمتر است. راستش من اصلا در باغی که او میگفت نبودم و به جای آمارگیری، فکرهای مهم تری داشتم. معین آمد و جلسه شروع شد. بانی جلسه انجمن فرهنگ و سیاست دانشگاه شیراز و انجمن امید دانشگاه علوم پزشکی بودند. خوش آمدهای اولیه پر بود از تیکه. از گلایه از رئیس ارزشی دانشگاه علوم پزشکی که چرا نسیم اعتدلال هنوز در آن دانشگاه نوزیده! تا نسبت دادن داعشی به اسلام دلواپسان و ... .سخنرانی معین هم پر بود از این تیکه های سیاه و سخیف و زننده؛ هر چند سعی می کرد خیلی متین و منطقی سخن بگوید. صحبت هایی سرشار از سیاه نمایی و یأس پراکنی. یادم به صحبت های رهبری افتاد که می فرمودند عده ای کانه موریانه به جان ذهن و دل جوان ما میافتند و یأس پراکنی میکنند. صحبت هایش که خیلی سعی داشت به قول خودش رهنمودهای عالیه نباشد رنگ و بوی سیاسی کاری داشت.خاصه بوی مجلس بیشتر از بقیه بوها تابلو بود. جلسه دائما متشنج میشد.طرفین پر شور دست می زدند و شعار می دادند. به پرسش و پاسخ که رسید کار به دعوا کشید و آن گوشه ها بزن بزن مختصری شد! دلم برای بچه بسیجی های جمع می سوخت. از طرفی دلشان داشت از این حرف ها و فضا میسوخت؛ از طرفی بی گدار به آب میزدند و انگشت نما شده بودند. اولین باری بود درین پنج سال اخیر که در جلسه چنین سیاسی قرار میگیرم و توان هیچ عمل و عکس العملی جز صلوات فرستادن در جواب طلب های صلوات! نداشتم. جلسه تمام شد و سریع آمدم به سمت خانه.خیلی فکرها داشتم برای کردن.در راه به اتفاقات جلسه، به مختصات فضای باز سیاسی در دانشگاه و شاخص های دانشجوی سیاسی، به ارزش های خاک خورده غریب مانده، به شعر ناتمام عصر، به حس و حال غریب این روزها، به او، به این،به آن فکر میکنم و آرام در هوای افسانه ای لطیف پاییزی قدم میزدم.هندزفری را در گوش گذاشتم و مداحی حماسی میثم مطیعی را گوش دادم. از روی پل هوایی فلکه علم که گذشتم یاد 88 افتادم که در همین جا نزدیک بود فتنه گران "سرم" را بشکنند. میثم که مطیعی است، میخواند و هوای تازه با همه غریبی از سر و وجودم میگذرد. از پل به همه چشم اندازهای دور و نزدیک نگاه میکنم: " لبیک یا حسین یعنی در معرکه تا پای جان بمان بگذر از سر ..."

 للحق

  • محمد طاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی