رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

ناله درد و سکوت یگانه خواه

سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۹، ۱۰:۱۸ ب.ظ

ناله درد و سکوت یگانه خواه

پنجشنبه 12 آذر 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

تقدیم به جانبازان شیمیایی

 

این چند روز که جسم ما کمی بازی درآورده، مجال خوبی است برای فکر کردن. البته بگویی نگویی نمی شود چندان فکر کرد!

 بیماری اگر طاقت آدم را نشانه بگیرد، آرامش سخت ترین دستاورد بشری می شود. تشویش و ناآرامی دائمی به سراغ او می آید و مثل آدمی که پی در پی دور خودش بچرخد معلق می شود بین توهم ها و تشویش ها. لحظه ای نمی تواند آرام بگیرد و موج این اقیانوس پرتلاطم او را به هر سو می زند و عنان کنترل خودش را از دست می دهد. او می شود پر کاه و باد هیچ صنمی با او و آرزوها و شأن هایش ندارد. انگار نه انگار که لحظاتی پیش از این طوفان ویران کننده، او چه طور بوده و چه می خواسته و چه نقشه ای در سر داشته.

فکر کردن محصول ضمیر آرام است و اساساً شناخت صحیح هنگاهی حاصل می شود که تو توان تمرکز کردن داشته باشی. اما وقتی می بینی این تمرکز و آرامشت که ارزشمندترین داشته های توست، دارد به مخفی ترین شکل ممکن از تو فرار می کند، صد سال پیر می شوی. چه قدر سخت ست کسی به تدریج غرق شدنش را ببیند. بی علت نیست که غرق شدن در آب را از اقسام شهادت خوانده اند.

اما به همین ناتوان شدن در فکر کردن، دوست دارم فکر کنم. سخت است که می دانی دیگر تو را توان عمیق فکر کردن نیست و هر چه فکر می کنی در سطح است؛ در سطح همین که نمی توانی عمیق فکر کنی. شاید دیوانه کننده باشد که هر جلوتر می روی بیشتر می فهمی که آن سطحی که می توانستی در آن فکر کنی محدود و محدودتر شده است و تو رسیده ای به این که فقط باید فکر کنی و دیگر نمی توانی فکر کنی جز سطحی ترین لایه فکر کردنی که فقط اسمش فکر کردن است.

اما برای منی که دنبال چیستی این عجزم این ها فقط توصیف است و جواب نیست. سوال مشخصاً این است که چرا وقتی درد همه وجود تو را در بر می گیرد دیگر نمی توانی عمیق فکر کنی و دست بالا می توانی فکر کنی که باید فکر کنی! همین.

در جستجوی جواب این سوال بودم این ایام کسالت. با حال نزار روی این ها فکر می کردم.

 به گمانم دلیل عدم تمرکز برای خوب فکر کردن، دگر خواهی است!

مثلاً تو می خواهی چهار صفحه کتاب بخوانی صدای در برای تو دیگری می شود. در تمرکز شنیدن موسیقی هستی فکری مغشوش تمرکزت را بر هم می زند و آن اغتشاش برای تو دیگری است. می خواهی دو رکعت نماز بخوانی هزاران دیگری تو را از خوب فکر کردن باز می دارند.

در درد هم همین است. تو دگر خواه می شوی. آن دیگری در درد چیست؟! آن دیگری دقیقاً جسم توست. جسم امان فکر کردن را از تو می گیرد و تو را مشغول خودش می کند. برای چونانی مثل ما که مومن به ساحت دیگری از وجود هستیم که بسیار والاتر از جسم می دانیمش، اندر کنش آن ساحت مقدس که روح باشد با این ساحت جسمانی جالب می شود و نسبت دگر خواهی را مشخص می کند. هرچه روح متعالی تر باشد دگرخواهی هایش اندک می شود و او مجال عمیق اندیشیدن را می یابد و این نسبت بالا می رود تا دیگر هیچ دیگری در کار نخواهد بود و سکوت.

 

للحق     

  • محمد طاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی