رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

برای رفیقم؛ سید

چهارشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۹، ۰۷:۴۵ ب.ظ

برای رفیقم؛ سید

جمعه 30 بهمن 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

هیچ وقت فکر نمی کردم این قدر بزرگ شوی که شاگرد مکتب شوریدگی و سوختگی ت شوم. تو خامی و پختگی را کی طی کردی که این چنین داری می سوزی برادر؟

تو از خزان سرزنش ها و تهمت ها آن چنان با شکوه گذشتی که ثابت کردی استعداد عاشق بودن را داری؛ و کسی که استعداد این هبه را داشته باشد استعداد همه خوبی ها و سعادت ها را دارد.

همه این مدتِ محنت در کنارت بودم و خبر نداشتی. هر چه از دستم برآمد برایت کردم. اما خیلی جاها به بن بست می خوردم و مجبور به سکون و نشستن می شدم و همان موقع بلند می شدم و برایت چله می گرفتم. آن قدر حرف برایت دارم که به موقعش خواهم زد؛ برای آنکه وسعتش را بدانی همین بس که به زندگی تو این ایام آن قدر فکر کرده ام که به زندگی نزدیک ترین هایم فکر نکرده ام. می گذاریم برای بعد حرف ها را.

خدا تو را به من داد و او صاحب اصلی ست؛ اگر او عنایت کند و تو اذن دهی تا همیشه پیش ت هستم. همیشه ی همیشه. نمی گذارم لحظه ای تنها بمانی. عقد اخوت ما سال هاست نخوانده، جاری شده است.

همان طور که هر روز برایت دعا می کنم، دعا می کنم که خوشبخت شوی همان طور که برایش می جنگی.

قربانت

برادر همراهت؛ محمد

للحق

  • محمد طاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی