رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

پر کشیدن "محمدامین رحمانی فر"

چهارشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۹، ۰۷:۴۷ ب.ظ

پر کشیدن "محمدامین رحمانی فر"

دوشنبه 3 اسفند 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

انّا لله و انّا الیه راجعون

هنوز در بهت و حیرتِ خبرِ پرکشیدنِ "محمد امین رحمانی فر" هستم.  دوست بزرگواری که در صفا و مردم‌داری کم نظیر بود. شاید همه دوستانش شهادت دهند که در مهربانی و لطف، از او شکست خورده باشند و من هم بد شکست خورده ام. امروز داشتم به همه پیامک ها و پیام هایمان نگاه می انداختم. همیشه او پیشتاز دیدارها بود و قرارها را می گذاشت.

او عاشق ولایت و رهبری بود. یاد دیدار دانشجویی حضرت آقا در ماه رمضان سال 92 به خیر. ذکر خیر محمدامین را در سفرنامه "صفا به توان صفا" آورده ام:

در دفتر اتحادیه محمدامین از دوستان با صفای قدیمی ام را می بینم. چندین برابر ظاهر فیزیکی متفاوتش- تیم حفاظت بیت فکر کرده بودند دانشجو نیست و اول کار راهش نداده بودند- از ما می فهمد و عشق  دارد. یادم هست چند سال پیش پاپیچ-از نوع سه پیچ تا التماس- یکی از بچه های اتحادیه که جلوی رهبری صحبت کرده بود، شد که هر جوری شده است، سهمیه ای برایش جور کند. امسال هم بدون داشتن سهمیه از شیراز آمده بود که بچه های اتحادیه کاری برایش بکنند. مرتب می گوید امام و دیدار امام و من آخر کار متوجه می شوم که منظورش رهبری است. شعرهایی هم می خواند و می گوید: عشق لیلی است که انسان را می کشاند دیگر. اولش خنده ام گرفته است و فکر می کنم دارد پیاز داغش می دهد اما کمی که می گذرد می بینم خیلی جدی است  و می فهمم که لااقل بهترین وظیفه من درین شرائط غبطه خوردن است...

....

افطار مهمان آقا هستیم. خرما، نان و پنیر و سبزی، قیمه ...

محمدامین هم سرمست از دیدار رهبری می گوید: آن قدر محو آقا سر سفره بودم که افطاری نخوردم...

 

امشب برای عرض تسلیت به خانه شان رفتیم. برای نماز هم رفتیم مسجدالنبی(ص)؛ مسجدی که آیت الله حدائق نماز می خواند. محمد امین بین دو نماز در این مسجد، مسئله و حدیث می گفت. او بعد از دانشگاه رفته بود حوزه. امسال سال دوم حوزه اش بود. خبر داشتم هم چه گیرهایی به او داده بودند؛ اما هر کسی که او را یک بار هم دیده باشد، اراده و پشت کارش را تحسین می کند. با کلیه علمای بزرگ شیراز در ارتباط بود و علما او را دوست داشتند. چون بیان بسیار نافذ و قوی داشت. به قیافه اش هیچ نمی خورد این چنین نطق های قوی و محکم. قلمش هم که یک قلم علمایی بود. در همین پیوندهای وبلاگ، لینک وبلاگش هست. به این وبلاگ ما هم سر می زد و چه متن هایی را به عنوان نظر می گذاشت که از متن های اصلی سر بودند.

یادش بخیر در مدرسه چه قدر قشنگ سر کلاس های ادبیات درس ها را می خواند. شاهنامه خوانیش کم نظیر بود؛ لحن حماسی و تسلط به اشعار فردوسی باعث می شد که یکه خواننده کلاس ادبیات باشد. معلم ها بالتبع خیلی دوستش داشتند و احترام ویژه اش می گذاشتند.

چندی بود سراغ یکی از رفقای مشترک را زیاد از من می گرفت. پیگیری هایش هم برایم جالب بود. یک روز زنگ زد که مژده بده؟ گفتم چی شده؟ گفت شماره فلانی را پیدا کردم! در دلم گفتم حالا چه خبری می خواهد بدهد و چی گفت!! اما به زبان نیاوردم. قرار شد قرار بگذارد برای دیدن این دوست. او اهل دوست داری بود اما ما ...

 فردا صبح از حرم حضرت سیدعلاءالدین حسین(ع) تشییع محمد امین است. مانده ام مبهوت از این اتفاق؛ اما به رضایت حضرت دوست امیدوارم.

در دنیا بدجوری رو سیاه محمد امین هستم. خدا کمک کند بتوانم بار سنگین رفاقت را بعد از وفاتش به دوش بکشم.

رحلتش مصادف است با شهادت حضرت زهرا(س). حضرت حق با اولیاءلله محشورش کند و بر سفره حضرات معصومین(ع) مهمانش.

شادی روح مطهر طلبه مجاهد؛ مرحوم کربلایی محمدامین رحمانی فر؛ الفاتحه مع الصلوات ...

للحق

  • محمد طاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی