رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

فامیل و کارت عروسی

جمعه, ۲۸ آذر ۱۳۹۹، ۰۹:۰۶ ب.ظ

فامیل و کارت عروسی

دوشنبه 22 شهریور 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

این روزها در حال مهیا کردن مقدمات مراسم عروسی مسعود هستیم. امروز کارت های عروسی را نوشتیم و پخش کردیم. وقتی فامیل گسترده باشد هم تعداد کارت بالا می رود هم تعداد پخّاشش(پخش کننده هایش!). هیچ وقت از کارت پخش کردن خوشم نمی آمده؛ فقط و فقط به خاطر آن پولی که به عنوان هدیه می دهند. سنت خوبی ست به کسی که پیام شادی می آورد هدیه ای بدهی اما اگر این هدیه برای مردم یک جوری اذیت باشد، به هیچ وجه سنت خوبی نیست.

ولی این که فامیل را یک دور می بینی و دیالوگ های پر از زیبایی رد و بدل می شود خیلی قشنگ است و من این قسمت کارت پخش کردن را دوست دارم. البته بگویی نگویی امروز دلتنگ شدم. دلتنگ همه فامیلی که به هر دلیل، بین ارتباط مستمرمان فاصله افتاده است.

نه بخشی از فامیل بلکه همه فامیل، چه آن که تحویل می گیرد چه آن که نمی گیرد، چه آن که محبت دارد چه آن که ندارد، چه آنکه خوش نیت است چه آنکه نیست، چه آنکه همسوی فکری ست چه آن که نیست، همه و همه را از صمیم قلب دوست می دارم. خدا می داند امروز چه قدر دلتنگ شدم. چه قدر زبانم بسته بود برای گفتن بعضی ابراز حالت ها. آدم خودداری هستم و خیلی نمی خواهم حالاتم را بیان کنم و خب خیلی جاها هم نمی شود بیان کرد! کاش می شد مردم زبان قلب های هم را بفهمند.

 ای کاش می  توانستم به بهانه هایی، همه فامیل را دور هم جمع کنم و همه را قانع کنم که برخی سوء ظن ها، کودکانه است. چرا توقعات را این همه بالا برده ایم؟ چرا محبت کردن بدون چشم داشت را از یاد برده ایم؟ چرا نمی توانیم همدیگر را با همه نقص هایمان تحمل کنیم؟ چرا گاهی به دنبال بهانه می گردیم برای دلخوری اما این همه عامل زیبا برای نزدیک شدن را نمی بینیم؟ چرا عده ای دین را مستمسک جدایی کرده اند؟ چرا عده ای فقط خودشان را می بینند و به همین چندنفری کناری شان راضی شده اند؟ چرا از صمیم قلب محبت نمی کنیم؟

دلم تنگ است و تنگ تر می شود وقتی فکر می کنم چند سال دیگر چه قدر فاصله ها بیش تر می شود.

 امروز اگر دست یا پیشانی کسی را می بوسیدم با همه وجود بود. با همه وجود می خواستم دوست داشته باشم و دوست می دارم فامیلم را.

للحق 

  • محمد طاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی