رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

عازم زیارت حضرت ارباب

جمعه, ۵ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۳۰ ب.ظ

عازم زیارت حضرت ارباب

پنجشنبه 4 آذر 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 دیشب چشم به ارباب، خواجه را به فال نیک شاهد گرفتم و آمد: گل در بر و می در کف و معشوق به کام ست/سلطان جهانم به چنین روز غلامست حرفی باقی نماند جز محو شدن به ضریح ارباب که خودش هزاران مثنوی ناسروده حکایت دارد. دل رمیده ای دارم که هرچه نصیحتش کرده ام سودی نداشته. چه قدر تشر ش زده ام چه قدر تحریمش کرده ام چه قدر خفیف ش شمرده ام اما آرام نگرفته ست. این روزها ولی قصه اش دلسوختنی ست، آن چموش رمیده ناآرام مثل کودکی شده است که در روز کلی شیطنت کرده و کلی خرابکاری به بار آورده و شب هنگام خسته و کوفته به آغوش مادرش پناه آورده و مظلومانه آرام گرفته است. "تا میخام پا بزارم رو عهدی که بسته دلم توی حرم یکی دستاش رو میزاره دوباره مثل قدیما رو سرم" این جا جایی ست که همه شاعر می شوند حتی بی ذوق و قریحه ترین ها. این جا غزل و مثنوی تحمل بار عشق را ندارند و در عین وزن و قافیه همه می بینند که بلیغ نیستند و کمیت شان لنگ ست. از این افق، دنیا شکل دیگری ست. من تا به حال چگونه می زیسته ام و از فردا چگونه؟!

 تا یار که را خواهد و میلش به که باشد ...

 کربلاء. عازم زیارت حضرت ارباب

 3آذر 95

 للحق

  • محمد طاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی