باز کتابی درباره تو ...
یکشنبه 28 آذر 1395 :: نویسنده : محمد طاهری
للباقی
درین چند روز خاص، کتاب دیگری از تو خواندم. هر چه بیشتر از تو می دانم ترجیح می دهم بیشتر درباره ات سکوت کنم. کجا این نوشته جات و مصاحبه جات می تواند حق تو را ادا کند و تو را بشناساند. چند سال پیش در کتاب دیگری از قول یکی از دوستانت خواندم حرف هایی دارد که با خودش عهد کرده تا زنده است نگوید؛ چه کرده ای با دوستانت که حتی دیده هایشان از تو آن قدر بزرگ است که می ترسند از وصف تو، به زحمت و شهرت افتند! حالم وقتی از تو می خوانم خوب ست خوب. کانه در مقابلم هستی و می توانم در آن هوایی که تو در آن عارفانه نفس می کشی من نیز تنفس کنم. مگر می شود کسی تو را ببیند یا بخواند و شیفته ات نشود؟ رحمت و درود به همسر بزرگوارت. این بانوی فرزانه و چنین اهل دل، که حق عاشق پیشگی و اصلا حق تو را! یک جا به جا آورد. چنان دختر نازپروده و اشراف زاده ای که در اوج آسایش و مکنت می زیسته و برایش آینده رویایی خودشان را برنامه ریخته بودند چه می شود که به یک باره شوریده مردی می شود که از همه عنوان و عظمتش هیچی برایش نمانده و عامدا می خواسته یک زندگی سخت را در اوج مبارزه و جهاد داشته باشد. مردی که از همه عناوین دنیا فقط یک عنوان "دکتر" دارد و نه از مالی خبری هست و نه آسایشی و نه مقام در خور نازیدنی! اما سری پر شور و اعتقادی پر آرمان و قلبی پر از عشق او را خاص می کند. رحمت به همسرت که عاشقانه در مقابل عشوه گری دنیا ایستاد و عشوه های حقانی و الهی و شیدایی تو را با همه وجود خرید و خودش را در آغوش حقیقتی قرار داد که تا همیشه تاریخ، سربلند و پیروز باشد. سختی هایی را به جان خرید که جز در قاموس عشق، ابلهانه است اما ما چه می دانیم که تو در گوشش چه زمزمه ای خواندی که این چنین بال و پر گرفت و همراه بی نهایتی تو شد. این سیاق همه آن هایی است که در مکتب میکده های عشق و جنون تلمذ کرده اند. آنان که صرف نگاه شان برای دل بردگی و شیدایی کافی ست. رحمت به تو ای رفیق نادیده عالم دنیا. رحمت به تو ای عارف عالم عاشق.
للحق
- ۹۹/۱۰/۰۷