آرامشی دارم ...
پنجشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۵۱ ب.ظ
دوشنبه 13 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری
للباقی
بعد نماز مغربی رفتم نان ساندویچی گرفتم و برای شان بردم و نشستیم ساندویچ ها را پیچاندیم. مراسم ساعت 8 شروع می شد. جمع دوستانه خیلی باصفا و مخلصی دارند. یک حدیث کساء دل نشین؛ سخنرانی پرمغز و دلی؛ نوای گرم حاجی و نجواهایش؛ و یاد مرحوم دکتر حجت راعی عزیز که بدجور جایش درین مراسم های خانگی و خانوادگی بچه ها خالی ست. وقتی حاجی نجوا می کرد:"آرامشی دارم وقتی تو باشی سایه بالا سرم ارباب ..." چه حال غریب و اشک آلودی بود یاد حجت و مهمانی بر سفره حضرت، شب های تنهایی و عالم باقی و دست های خالی ...
دلتنگ بچه های مدافع حرم...
"آرامشی دارم وقتی که می بینم هنوزم نوکرم ارباب ..."
للحق
- ۹۹/۱۰/۱۱