رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

ماه نصف شده و گل نرگس

پنجشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۵۳ ب.ظ

ماه نصف شده و گل نرگس

پنجشنبه 16 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی 

صبح حتی سر سفره صبحانه و در اتوبوس و تاکسی، کتاب هم خوانی شورا را می خواندم تا اینکه قبل جلسه تمامش کنم. بالاخره فلکه علم امضای آخر کتاب را کردم و رسیدم دفتر، یادداشت پایانی را نوشتم و تاریخ زدم. جلسه شورای امروز، دو عضو جدید داشت. حساسیت هایم نسبت به اخیر خیلی کم شده است؛ و گرنه اگر مثل قبل بودم تا خودم یکی یکی جلسه جداگانه نمی گذاشتم و صحبت نمی کردم و به نتیجه نمی رسیدم برای عضویت جدید شورا، قبول نمی کردم. اما خب به نظر و اصرار دوستان اعتماد کردم. جلسه امروز، ابتدا در خصوص راهبردها صحبت ها شد. همه راهبردهای مهم پیرامونی از سیاست داخلی و خارجی تا فرهنگی و آموزشی و آزاداندیشی بحث شد.

جلسه بعد نماز هم روی برنامه ها با توجه به راهبردهای مطرح شده بحث شد. انصافا بحث های خیلی خوب و مهمی در شورا می شود. جمع شورا آنقدر همراه هستند که بتوان راحت همه نقطه نظرات ذهنی را مطرح کرد. فضای همکاری خوبی که ایجاد شده است باعث می شود اعضاء بدون واهمه، سوالات و پیشنهادات و انتقادات شان را بیان کنند. شخصا خودم هم در این فضا می توانم سوالات و مجهولات ذهنیم را راحت بیان کنم و امید داشته باشم به جواب سوال هایم برسم. این چله جدید هم ان شاءالله پر برکت باشد. ابتدای جلسه سعی کردم با توجه کامل، شروع برنامه های جدید را آغاز کنم. امیدوارم خدای متعال از همه کم کاری ها و قصورها و تقصیرهای ترم گذشته مان بگذرد و شروع ترم جدید را با عنایت خودش همراه کند. بعد جلسه کمی با بچه ها صحبت کردیم و با موتور علی آقا آمدیم خانه. حسابی خسته بودم. سرم هم درد می کرد. به زور خودم را با چند لقمه و چای تا نماز مغرب بیدار نگه داشتم. نماز را خواندم و کمی استراحت کردم.

 امین زنگ زد و گفت برویم والیبال؟ گفتم هم سرم درد می کند و هم الان زیر پتو هستم اما برویم! با بچه ها رفتیم والیبال. اما من در حال خودم بودم. غرق در حالات غریب این مدت. در بازی هم کاملا معلوم بود که هیچ تمرکز ندارم. برگشتنی با امین صحبت کردیم. در ماشین مشغول صحبت بودیم و ماه نصف شده، پایین و پایین می رفت و از شاخه های خشک درخت های بولوار هم خودش را پایین تر برد؛ اما گل های نرگس در دستم همچنان عطر خودشان را داشتند ... . 

للحق 

  • محمد طاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی