رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

جمعه 17 دی

شنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۵۰ ب.ظ

جمعه 17 دی

جمعه 17 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 صبح نان و آش گرفتم و سریع صبحانه خوردیم و با جمیع خانواده های نزدیک رفتیم عروسی یکی از خویشاوندان. عروسی یک هم سن و تا حدی همبازی دوران کودکی؛ غریب شدن بچه های فامیل یک حس غریبی دارد! خارج شیراز بود و دو ساعتی راه داشتیم. باید حتما مقاله ای را می خواندم برای آنکه فردا یا پس فردا بروم پیش استاد؛ در عروسی هم مقاله می خواندم. شبی هم مشغول تماس و هماهنگی و نامه نوشتن برای جلسه معاون وزیر و مدیرکل جوانان شدم. الان هم می خواهم برای امین، نامه بنویسم؛ یک نامه خاص! که او کارش راه بیافتد! درباره امین و این روزهایش بعدا خواهم نوشت که حسابی خنده ام می گیرد از کارهایش. 

للحق

  • محمد طاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی