مراسم جشن بازنشستگی عمو
جمعه 1 بهمن 1395 :: نویسنده : محمد طاهری
للباقی امروز مراسم جشن بازنشستگی عموی کوچکم بود. البته عمویم سن چندانی ندارد اما به قول فامیل، بازنشستگی هم بچه بازی شده است! مدیریت و هماهنگی این برنامه با من بود و این چند روز مشغولش بودم با همه حواشی هایش! این جشن بازنشستگی، یک سنت بسیار خوب و پسندیده ای ست که در فامیل ما جا افتاده است. با جشن بازنشستگی پدرم شروع شد و امروز به عمویم رسید. مراسمی که فامیل دور هم جمع می شویم و در یک جمع صمیمی، فرد بازنشسته را با تعریف و تمجید و البته تقدیر! تکریم می کنیم. بعد از نهار، مراسم را شروع کردم؛ این که چرا من مجری شدم و مراسم را شروع کردم هم قصه دارد.
از نیاز فطری که طبیعتا در مسیر رشد و کمال مان به فامیل داریم گفتم و داستانی از آ میرزاجواد آقای ملکی تبریزی در خصوص مراقبت از حساسیت های فامیلی و قومی. بعدش هم نقدی کردم از این کلمه نامأنوس بازنشستگی! این کلمه مشکل دارد اساسا؛ باز نشستن؛ در صورتی که ما هیچ وقت نشستن نداریم و همیشه مأمور به حرکتیم، فاذا فرغت فأنصب؛ وقتی از کاری فارغ شدی کار دیگری را شروع کن. بعد دیگر بزرگان فامیل شروع به صحبت کردند. صحبت ها از جنس های مختلف بود؛ بعضی گله بود بعضی تکریم بود بعضی ... . وقتی فامیل از هم دور شوند خیلی از گله ها و ناراحتی ها زیاد می شود. چه قدر خندیدیم؛ وقتی چند نفری شروع کردند به خاطرات گذشته را گفتن و واقعا کلی نشاط به جمع آورد. چه قدر پیشتر به هم نزدیک بودیم و چه قدر امروز دور؛ و فردا بر نسل های دیگر ما چه می گذرد؟! بعد از آنکه همه صحبت ها مطرح شد مراسم تقدیر را داشتیم که فامیل زحمت کشیده بودند و هدایایی آورده بودند؛ بعد از این هم یک عکس دسته جمعی گرفتیم که خیلی جالب بود؛ شصت نفری در یک قاب! بعد این مراسم هم یک مراسم سنتی داشتیم!!!! امروز خیلی در فکر رفتم هنگامی که دیدم احترام واقعی به بزرگ تر ها دارد کمرنگ می شود. بچه های هم نسل من اصلا گوش شان بدهکار این حرف ها نیست؛ دغدغه شان چیز دیگری ست. این مراسم برای من بسیار حرف داشت. به هر حال الحمدلله یک مراسم خیلی خوب و عزیز و پر نشاط بود؛ جلسه ای که به نظر و لطف الهی نزدیک ست هرچند عده ای در دل شاید گله داشتند.
کاملا بی یا با ربط:
گر فراق بنده از بد بندگی ست
چون تو با بد، بد کنی پس فرق چیست
للحق
- ۹۹/۱۰/۱۴