رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

هست، شد، می شود

پنجشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۲۹ ب.ظ

هست، شد، می شود

یکشنبه 10 بهمن 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 برایم قابل پیش بینی بود. اصلا قلقش خوب دستم آمده. می دانستم درین شرایط، بازی درمی آورد. نماز ظهری، اوجش بود. یک آن به خودم تشر زدم و یاد حرف های دیروز افتادم که در حال قدم زدن در حرم با خودم فکر می کردم: " این جا، جای 'نیست' و 'نشد' و 'نمی شود' نیست. تو با چه جسارتی در حرم می آیی و شهادت می دهی که حضرت با آن عظمت، تو را می بیند و کلامت را می شنود و سلامت را پاسخ می دهد و بعد در فکرت این افکار سلبی و منفی رژه می رود؟! مگر می شود؟! چرا گمان می کنی گره تو کورترین گره عالم است؛ اصلا تو خودت کورترین آدم عالمی که این همه وسعت کرم را نمی بینی. این جا، جای 'هست' و 'شد' و 'می شود' است. من به خودم ایمان ندارم اما به حضرت، چرا؛ بسیار..." درین هوای غریب و حرم و یار و نگاه و توجه و توسل، و در هجوم حضور همه ضمیر اشاره ها دلم لالایی ثبات می خواهد. می شود، می توانند ... .

 روز سوم هم غالبش به هماهنگی برنامه ها گذشت. تا نیمه های شب پیگیر برنامه ها بودیم. پتو نبود، رفتم زیر گوشه ای از پتوی بنده خدایی که زیرش انداخته بود و جنین وار! خوابیدم دو سه ساعتی. 

روز سوم/هجوم/ می شود/ ایمان/تلاش های مخلصانه دوستان 

للحق 

  • محمد طاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی