ابن مشغله
للباقی
دیروز با جمله ای کاملاً بی ربط به شغل، افتادم در دام ابن مشغله! ابوالمشاغل را چند باری تورق کرده بودم اما ابن مشغله را نخوانده بودم؛ ابن مشغله را دیروز خریدم و یک نفس خواندم.
نادر ابراهیمی را نمی توانم یک بار بخوانم؛ یک ککی در کارهایش هست که درست همان کک در من هم هست! و هر باری مجبورم می کند به سراغش بروم.
ابن مشغله هم مثل کارهای دیگر نادر، صداقت تمام دارد؛ اصلاً قیافه نادر عجیب غلط انداز است؛ مردی چنین عاطفی و با صداقت و لطیف چه ربطی دارد به آن قیافه درشت و سیبیل تا بناگوش!
می گفتم؛ ابن مشغله هم با همان صداقت، داستان شکست های پیاپی شغلی و کاری نادر است.
شغل به نظرم محوری ترین محورِ ساختِ یک سبک زندگی اختصاصی است! چیزی که دختر و پسرهای امروزی نه آن را می فهمند و نه حاضرند سختی هایش را به جان بخرند. چرا که امروزی ها حوصله ساخت زندگانی شان را ندارند و می خواهند با پول های بادآورده کارمندی، سریع زندگی شان را بخرند و نه این که بسازند.
نادر یک نمونه خوب از کسی ست که در زندگی ش، دنبال ساختِ زندگانیش است. او که حقاً استاد زیبا دیدن است از سخت ترین تهدیدها، عاشقانه ترین فرصت ها را می سازد. البته بی انصافی است که درباره زندگانی نادر بگوییم و از سهم بزرگ همسرش چیزی نگوییم که به قول خودش: ما بدون زنان خوب، مردان کوچکیم.
للحق
- ۰۰/۰۱/۰۶