مُلک پر بلا و قاعده فناپذیری
للباقی
یکی از قاعده های اصولی این عالم، فناپذیری ست؛ و تا این قاعده، خوب و عمیق فهم نشود کسی نمی تواند ساختار زندگی در عالم را بفهمد.
بیانش ساده است اما به جان نشستن ش، جانی دوباره می خواهد. و گمان من این است خدای حکیم این مُلک پر بلا را به گونه ای آفریده است که تو دائم تمرین عینی و عملی بکنی قاعده فناپذیری را.
فهم این نکته که هرچه در کنارت می بینی، هرچه آرزو می کنی، هر چه دلبستگی و وابستگی داری، هرچه برایش زحمت می کشی و ... همه روزی از بین می روند و تو می مانی و آن تنهایی ابدی، کار آسانی نیست.
و این قاعده دنیا ست که همه چیزش فانی ست و تمام شدنی.
آدمی که این قاعده به جانش نشسته، یعنی جانی داده و جانی از جانان ستانده است. چنین آدمی آن قدر از تعلقات رهایی می یابد که تنها می تواند در پهنه آسمانِ معنا پر بزند و جلوه های بیشتر و کامل تری از معشوقش بخواهد.
برای چنین آدمی دیگر کمال طلبی، معنای مرسومش را از دست می دهد؛ علم برایش رنگ دیگری می گیرد؛ کار و پول و ماشین و خانه ش نمای تازه ای می یابد؛ و وجودش با جانی تازه تر، مصفا می گردد.
ما آدمیانِ بستگانِ تن، در این مُلک پر بلا باید یاد بگیریم که همه چیز این عالم رفتنی ست و تنها آن چیزهایی باقی می ماند که گَرد تعلق از وجوه شان زداییده شده و جانی تازه گرفته و به وجه الهی رسیده اند که: کل شی هالک الا وجه ... .
للحق
- ۰۰/۰۲/۰۱