زخمه های غربت من
يكشنبه, ۷ شهریور ۱۴۰۰، ۱۰:۵۸ ب.ظ
للباقی
وقتی زخمه ها بر روی تارها می نشیند انگار همه حجم غربتم زیر و رو می شود؛ گوش که نه، دل می دهم به این نوایی که پریشان حالی ازلی و ابدی م را از فراقت، فریاد می زند. چه کرده ای نازنینا با من؟!
این شیوه ش نیست که با جلوه ای، بیچاره ام بکنی و مرا به حال خودم واگذاری. کجا به دنبالت بیایم؟ کدام گوشه ای می توانم اثری از تو ببینم؟!
کاش از تو نشانی می یافتم.
`پای سگ بوسید مجنون، خلق گفتندش این چه بود
گفت گاه گاهی سوی کوی لیلی رفته بود ...`
للحق
- ۰۰/۰۶/۰۷