رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

سوخته جان

شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۰، ۰۹:۳۹ ق.ظ

للباقی

آنچه در دل یک سوخته جان، می گذرد را هیچ واژه ای نمی تواند شرح دهد؛ کلمه ها با همه شکوه و خوش منظری شان تاب هُرم عشق را ندارند؛ نمی دانم؛ نمی دانم؛ آیا عشق هم کلمه بی ربطی ست یا نه ... . اصلاً سوخته جان به سبب چه این چنین می سوزد؟! نمی دانم. و لیک سوخته جان، می سوزد و می سوزد و می سوزد و بهتر از هر کسی می داند که وجودش چون خاکستری است در دست باد؛ که کی نفحه ای بوزد و خاکستر سوخته ش را به کوی یار ببرد یا نبرد یا  ... .

سوخته جان با فراق انس گرفته است به سبب ملامت دائمی یار یاغی خویش؛ یار یاغی که سنگ، از دل او نرم تر است و دشمن جانی از او مهربان تر. سوخته جان با عالم خواب اما مأنوس تر است که شاید در آن عالم دیگر بتواند لحظه ای آن یاغی دل سنگ و دشمن صفت را پاره ای ببیند و کلامی آسمانی میان شان در بگیرد و تا عرش سیر کنند در آن غوغای خلوت وجود.   

سوخته جان، با اشک افشای سِر می کند و راز را پشت سَر پنهان می کند تا از چشمِ خنده دور بماند؛ خنده را ابزار یاغیان می داند و اشک را ابراز سوختگان.

سوخته جان، مهر خاموشی بر زبان می زند و نهیب بر دل، که دیگر حرمت جان به نشکستن است.

سوخته جان به دادن جان کریم تر است تا تمنای دیدار یاغی و لیک از کوی سوخته جان به دیار یاغی السلام... .

 للحق

  • محمد طاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی