چرا اینقدر سخت می گیری
للباقی
چرا اینقدر سخت می گیری؟! مگر این دنیا قرار ست چه قدر طول بکشد؟! مگر نه لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحَاهَا؟! کل این عالم مگر بیشتر از شبی تا صبح یا روزی تا غروب است؟!
چرا اینقدر سخت می گیری؟! قرار ست چه اتفاق خارق العاده و چه اعجازی رخ دهد درین زندگی که برای آن ارزش دارد این همه سخت بگیری و خودت را عذاب بدهی؟!
چشمانت را ببند؛ ذهنت را خالی کن؛ و به زیبایی هایی که دیده ای فکر کن. از خنده های شیرین یک بچه، از بوی ریحان کنار نان و پنیر، از عاشقانه های یک مادر خوش قلب، تا دلدادگی آن جوانک حواس پرت، تا قهقهه یک پیرزن بی دندان، تا گاز گرفتن سر انگشت ت توسط یک مورچه!
همه این ها محصول `سادگی` است؛ سادگی ست که حال را خوب خوب می کند با کمترین بهانه ها. قبول نداری دشمن سادگی، سخت گرفتن ست؟!
آتش زدن همین سادگی ها و زیبایی ها به امید چه اتفاقی در آینده میارزد؟!
بس کن! به خدا هیچ چیزی ورای این سخت گرفتن ها نیست جز تباهی عمر و جوانی و زیبایی.
پیشتر به تو گفته بودم: عشق، برفی ست که تنها بر زمین سادگی می نشیند.
منتظرت هستم؛ بیا
للحق
- ۰۱/۰۱/۲۳