محمد! به رسمیت بشناس
للباقی
یا باید زندگی در دنیا را به رسمیت شناخت یا به رسمیت نشناخت! چیزی بدتر از این نیست که بین این دو سرگردان باشی و گیج.
کسی که زندگی در دنیا را به رسمیت بشناسد، دنیا را با همه اقتضائاتش می پذیرد؛ می پذیرد که زندگی یک معادله n متغیره ای است که دست بالا تو روی چهار پنج متغیرش بتوانی فکر کنی چه برسد به این که بتوانی تغییر ش بدهی! چنین شخصی با خودش و دنیای پیرامونش، سر آشتی دارد.
و کسی که زندگی در دنیا را به رسمیت نشناسد، اقتضائات دنیا را نمی پذیرد و رسماً وارد جنگی تمام عیار می شود که تمام n متغیر زندگیش را تحت اختیار بگیرد! چنین شخصی با خودش و دنیای پیرامونش سر جنگ دارد.
بغرنج تر از آنانی که دنیا را به رسمیت نشناختند کسانی هستند که میانه مانده اند! از سویی فکر و دل شان برای به دست آوردن تمام متغیر زندگی است و از سویی می بینند وجودشان خیلی ضعیف تر از فکر و دل شان حرکت می کند؛ از این حیث اینان سرگردان و گیج می شوند و دائماً هم با خودشان و هم با دنیای پیرامون شان در جنگ و آشتی هستند.
شوربختانه غالب ما آدم های متوسط الحال در همین دسته ایم و باید اعتراف کنیم که حال مان بدتر از آنانی ست که دائماً با خودشان در جنگ اند! ما میانه این جنگ و آشتی، نه عزم راسخ جنگ را داریم و نه شجاعت و جسارت آشتی! نه حرکت و پویایی جنگ را داریم و نه آرامش و آسوده خاطری آشتی!
أحسن الحال را کسانی دارند که مختصات واقعی دنیا و خودشان را فهمیده اند و پذیرفته اند که باید علی رغم جهد و سخت جانی، در مقابل خیلی از متغیرها خود را به تجاهل و تغافل بزنند؛ و فقط بر روی متغیرهایی متمرکز شوند که برای آن آفریده شده اند و فردا از آنان درباره مسئولیت شان سوال می پرسند ... .
أحسن الحال ها خوب فهمیده اند که دنیا جای کوچکی برای به دست آوردن همه معنای زندگی ست ... .
`اللَّهُمَّ فَرِّغْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ وَ لَا تَشْغَلْنِی بِمَا تَکَفَّلْتَ لِی بِه`
خدایا به من فرصت بده تا به آنچه که تو من را به خاطر آن خلق کردی بپردازم و من را به اموری که تو خود برای من عهدهدار آنها شدهای، مشغول نکن.
للحق
- ۰۱/۰۳/۲۰