رخ های مختلف یک محبوب
للباقی
پشت در اتاق عمل بیمارستان ایستاده ام. حال همه کسانی که این جا هستند عادی نیست! غالباً استرس دارند و این نگرانی در چهره هایشان موج می زند و بی تابی های مختصر یا زیادشان کاملا مشهود است.
مادری از فرط استیصال به گوشه ای خیره شده و از حالت چشم هایش معلوم است که بار سنگینی را تحمل می کند؛ دیگری راه می رود و به نظرم یکی دارد ذکر می کند؛ اسم همراه خانمی را صدا می زنند به نظرم در یکی از اتاق های عمل، زایمانی بوده! کسی بیرون می آید و به آن ها مشتلق می دهد! خوشحالی و روح زندگی برای شان جاری می شود. چه فاصله های کمی ست در این زندگی ... .
توی راه داشتم درباره مقربین می شنیدم؛ همان ها که بر عالم ابرار اشراف دارند؛ همان ها که شاید آن قدر مخلص شده اند که ملائکه ثبت اعمال، نمی تواند عمل شان را ثبت کنند؛ چرا که این اندازه اخلاص در عمل، در مرتبه و شأن وجودی ملائکه نیست که بخواهند ثبتش کنند!
درین عالم چه خبر است؟! از کجا تا کجا؟! از چه حال تا چه حال؟!
خبرم می دهند که بابا آمده ریکاوری. خدا را شکر می کنم و آرام می شوم.
فکر می کنم به دنیاها و حال هایی که این چند روز داشته ام؛ باید بتوانم همه این حالات را در یک نظام معنایی، معنا کنم؛ رخ های متفاوت از یک محبوب ... .
للحق
- ۰۱/۱۰/۱۱