فراق در عین وصال
للباقی
شاید برای آنان که وارد وادی معنا می شوند، وصال یک سراب باشد!
هر چه نزدیک تر می شوند، به فراق شان افزوده می شود! و باور کن که عظمت عشق، به همین شیرینی وحدت اضداد است ... .
عاشق، درست آن هنگامی که به معشوق ش نزدیک تر می شود و مست از حس وصال است اگر در عمق وجود خودش بیشتر بنگرد، خواهد دید که جلوه تازه تری از فراق برایش پیدا می شود! و این ماجرا تا بی نهایت ادامه دارد که خوبان گفته اند ما در مسیر عشق، به هجران ابدی محکومیم ... .
و این همان عشق متصل است ... .
در عشق متصل، در جلوه ای از معشوق نباید متوقف شد حتی اگر آن جلوه، یک جلوه وصالی باشد! و کافری آن جاست که گمان کنی این جلوه، آخر و غایت معشوق است! حال آن که هنوز هیییچ از معشوق ت کشف نکرده ای. و شاید نکته رندانه ای این باشد که درست در آن لحظه و تجلی وصالی، هیییچ از گام بعدی نمی دانی و به عبارت اصح، نشانت نداده اند! تا درست همین جا امتحان شوی که می مانی یا می روی ... .
"بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههایِ زار داشت
گفتمش در عین وصل، این ناله و فریاد چیست؟
گفت ما را جلوهٔ معشوق در این کار داشت ..."
للحق
- ۰۱/۱۰/۲۸