رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

ندار

چهارشنبه, ۲۸ دی ۱۴۰۱، ۰۲:۰۷ ب.ظ

ندار

سه شنبه 8 فروردین 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

امروز بعد از آنکه چند کارم را انجام دادم، سری به دفترهای دست نوشته ام زدم. یکیش را همینجوری باز کردم و دست نوشته ای آمد که 23 اسفند 94 نوشته بودم. بخش اول دست نوشته برایم تازگی عجیبی داشت و حال خوبی دارد که البته نمی توانم این جا بنویسمش. قسمتی از بخش های قابل انتشارش را اینجا می آورم:

" ...

امروز سر مزار شهید حبیب الله مجال خوبی برای خلوت و تفکر بود. به (وجود) فکر می کردم. به این که عقل و عشق و ماهیت و ذات و ... همه زمانی معنا می یابند که وجودی باشد و مطمئن به حضورش باشی. اما یک مجاهدی که قرارست تا دقایقی دیگر شهید شود این ها برایش معنی ندارد. همه وجودش می شود عشق، همه وجودش می شود عقل و ذات و ماهیت و ... .

باید ندار شوی تا همه وجودت یکی شود که این نامش اخلاص ست.

باید به دنیا با دیده منت بنگری نه آن که بگذاری دنیا به تو با دیده منت نگاه کند. باید وابستگی نداشته باشی. پیامبر و امیرالمومنین این چنین بودند. امام و رهبری هم تا حد خودشان این چنین اند. حتی سردار قاسم سلیمانی هم!

ظهر بر سر خاک محمد امین رحمانی فر و سر خاک فامیلی رفتم. در خانه کتاب را تمام کردم و می خواهم فاطمه، فاطمه است را بخوانم. امشب مسجد، حاج آقا بین دو نماز به من سلام کرد و من هم مجبور شدم سخنرانی بعد نماز را بنشینم و حاج آقا را بعدش زیارت کنم. می گفت حتماً دکترا هم بخوان. گفتم انگیزه می خواهد. گفت خون شهدا. گفتم دعا بفرمایید...

امشب ... و ... خانه بودند. کله پاچه هم داشتیم. من همچنان مجذوب کتاب ... ام و شخصیت خدایی ... .

امشب برای بچه ها جی میل زدم: بیم آن هست که وکلای مردم به رهبر نامه بزنند که اگر جام زهری باید نوشیده شود الان وقتش هست و ما فعالین فرهنگیِ ارزشی، در حال خواندن صحیفه امام با لحن انقلابی باشیم!

..."

از عمر این دست نوشته بیش از یکسال می گذرد. این دفترها پر از نوشته هایی ست که آدم هر وقت سراغشان می آید حال خوبی پیدا می کند.

 سال هاست که وبلاگ نویسی می کنم. از همان ابتدا هم می خواستم یادداشتی بنویسم که چرا وبلاگ نویسی! اما هر بار هی عقب میافتاد. دیدن این دست نوشته ها انگیزه داد که به زودی این یادداشت را بنویسم.

راستی چه جمله سنگینی بود این که برای کسی که می داند تا دقایقی دیگر شهید می شود عقل و عشق و ماهیت و ذات و ... بی معنی می شود!! فتأمل!

للحق 

  • محمد طاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی