رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

آغوش باز کن

سه شنبه, ۲۳ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۰۷ ب.ظ

آغوش باز کن

جمعه 22 اردیبهشت 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی 

چه قدر این روزها شبیه آن شخصیت رمانی شده ام که وسط منهتن نیویورک و در گیر و دار و جنگ با خودش، با مسیرش، با ایمان و باورهایش، با تقوایش، با آرمانش، با عقلش، با عشقش و حتی با عناصر سنت و مدرنیته، یک آن به خودش می آید که امروز نیمه شعبان ست!

 من همچنان یک سوال عادی و عامی برایم سخت ترین سوال از موثرترین وجود عالم ست؛ اگر حجت غایب نبود زندگی من چه تغییری داشت؟

 بگذار خودم بگویم، تقریبا هیچ! درست مثل توافق هسته ای؛ که تیمی همه همت و تلاش و تخصص خود را روی آب برپا کرد و به آن بالید و از توهم آن وعده و وعید داد. گمان می کرد آن قدر برجام، کارگشا ست که می تواند همه گره های مملکت، از آب آشامیدنی تا چرخ های صنعت را معجزه آسا باز کند. 

مرسومات را کنار بگذار و با خودت رو راست باش. تو نیز برجامی هستی... . 

سیاست را نگذاشته اند که چماقش کنی و بر سر مخالفت بزنی. من امروز با مخالف خود، به یک جا رسیده ام! دیده ام من هم اهل برجام هستم. آن ها برجام هسته ای را بسته اند من برجام انتظار را امضاء کرده ام. هر دو روی آب کار را خود را بسته ایم. حالا می روم پشت بلندگو و سینه صاف می کنم و از معایب برجام هسته ای می گویم که این توافق با چنین نتایجی، خسارت محض و نفس انقلاب را گرفته ست. کسی نیست بیاید و بگوید پدر بیامرز رطب خورده، خجالت نمی کشی نهی رطب می کنی؟

 آقا بی خیال این حرف ها. خوب یا بد، ما مخلص آقای رئیس کل! هستیم. چه قبول کنند چه نکنند که حتما می کنند. 

من هنوز در فکر همان 5 دقیقه ای هستم که اگر اجازه ام بدهند! یادداشت سال 94 نیمه شعبان؛

 

 للباقی

 با خودم فکر می کردم اگر 5 دقیقه اذن زیارت دهند، با تو از چه بگویم.

 گفتم از انبوه حوائجم بگویم و بخواهم که دعایم کنی؛ دیدم خیلی نامردی ست که اینقدر خودخواه باشم. 

گفتم از درد و دل هایم بگویم و کمی راحت شوم؛ دیدم این که خیلی نامردی تر ست!!

 گفتم علم و اندیشه و موعظه بخواهم؛ دیدم هیچ صفایی ندارد.

 دیدم باید فقط تو را بخندانم ... .

 من بگویم و تو تبسم کنی ... .

 از امروز تا روز موعود، به دنبال لبخندت می گردم که من بگویم و تو لبخند بزنی و تبسم کنی. خنداندن تو کار سختی نیست ... 

"لبخند تو خلاصه خوبی هاست. لختی بخند، خنده گل زیباست ..." 

للحق 

 

همه جا و پناه ها را مرور کرده ام، لطفی ندارند؛ آغوشت را باز کن و مرا در بر بگیر ای صاحب و آقای ما... . و السلام علیک بجوامع السلام 

للحق

  • محمد طاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی