للباقی
تا `قبول` نشود بالا نمی رود ... .
بیا به `قبولی` فکر کنیم؛ می دانم سخت است و شاید طاقتش را نداشته باشیم؛ اما مگر راه دیگری هست؟!
اگر `قبول` نشود به گمانم هبط می شود؛ و وقتی هبط شد یعنی از دست رفت؛ یعنی نرسید؛ یعنی بالا نرفت؛ یعنی راهی به ابدیت پیدا نکرد؛ یعنی زجر و رنج سفر کشیدی اما به مقصد نرسیدی؛ یعنی معشوق ت راضی نشد؛ یعنی معشوق ت در تو آن ظرفیت لازم را ندید؛ یعنی نتوانستی به معشوق ت نزدیک تر شوی؛ یعنی حسرت؛ یعنی کوچک ماندن؛ یعنی ماندن در همین مرحله و قفل شدن مراحل دیگرِ دیدنِ معشوق و نچشیدنِ لذتِ بیشترِ بودنِ با معشوق ... .
گیرم در این برهوت اعمالم، اصلا یک کار خوبی کردم! از کجا معلوم قبول شود؟!
وقتی زینب در بزم حسین(ع) برای خدا دامن تکاند، شاید مهم ترین دغدغه اش `قبولی` بود که فرمود: •اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیلَ الْقُرْبَان•
خدایا از این که می فهمم چه قدر راه رسیدن به تو و نزدیکی به تو و دیدنت، دشوار است هم حس اشتیاق و رجا دارم و هم حس بیم و خوف!
و می دانم که درین مسیر، ناامیدی، کفر و بزرگترین گناه هست؛ پس عاشقانه سمتت می آیم و تو اعمال مرا قبول کن!
راستی خودت در دعا گفته ای کم نخواهیم!
آهسته می گویم حالا میشود ما را به قبولِ ذات برسانی؟!!
للحق