رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۰ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

۰۱
شهریور
۰۱

للباقی

 

چه چیز تغییر کرد؟!

هیچ ... 

آدم ها همانند و آسمان و دنیا همان

فقط دل ما تنگ تر شد 

و حال ما پریشان تر

و نفس هایمان سرد تر

و هیچ معجزه ای، در `فردا`ناگاه وجود ما را متحول نکرد

دیدیم که امروز، فردای دیروز است

و ما اسیر تر از دیروز

ابلهانه امید معجزه از فردا داریم!

 

للحق

 

  • محمد طاهری
۲۳
مهر
۰۰

للباقی

حالم شبیه بهار نیست
تابستان و زمستان هم که نه
حتی مثل هوای پاییز هم نیست
حالم، حال فصل پنجمی است
که در آن هوای مچالگی ست ... .

للحق

  • محمد طاهری
۲۶
تیر
۰۰

للباقی

 

بین من و آنکه دوستش می دارم 

فقط یک `دنیا`

فاصله است ... .

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
بهمن
۹۹

شصت و پنجی ها

جمعه 29 بهمن 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی 

 

وقتی کوچه های غربت را می گذرانی 

دست راست که بپیچی

 می رسی به جاده ای که تو را 

می رساند به انتهای خیابان آسمان

 اول بزرگراه اما

 ایست بازرسی ست 

باید کد مجهولیت داشته باشی

 یادت باشد کد تو

 31171 است 

  • محمد طاهری
۱۴
دی
۹۹

چند؟

چهارشنبه 29 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

 حرف، حرف تو

 چانه نمی زنم 

نسیه نه، نقد نقد 

همه نازت را می خرم 

فقط تو بگو چند؟ 

 

کاملا باربط: مگر نازی من کم نازنین ست؟! 

 

للحق 

  • محمد طاهری
۱۱
دی
۹۹

من صور اسرافیل؛ تو خود اسرائیل ...

پنجشنبه 16 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

 من صور اسرافیل 

تیتر یک اخبارهای شهری

 رسوا به قامت برجام

 با خدعه اسرائیل

 

 

 تو خود اسرائیل

 با چشمی در پی شهرک سازی

 غاصب قلب های آرام

 مثل حضرت عزرائیل

 

 

 تو خود عزرائیل 

پر هیبت و جدی

 مأمور به قبض دردهایم

 شاید مثل جبرائیل ...

 

 

 شیراز. دی ماه 95 

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
دی
۹۹

سر به هوای شهر

جمعه 3 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

 ""سر به زیر بودم

 همه ی شهر می دانند

 اما وسوسه دیدن ناگهانی ات در شهر

 سر به هوایم کرد

 رسوایم کرد 

همه ی شهر می دانند ..."" 

 

آبان 95 شیراز 

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۴
آذر
۹۹

من اگر عجزم؛ تو ..

دوشنبه 21 تیر 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

 

 

تو اگر معجزه نیستی پس اعجاز چیست؟

 

مردم چه می فهمند

 

من با سیل کنایه و کینه در موج تمجیدها ساحل گزیده ام

 

تو اما حق بده

 

گدایی کجا رذیله ست

 

این همه عظمت و شکوه در عین متانت

 

حکماً گدا پرور است

 

غرورم پیش هر ناکسی شکسته نشد

 

گردنم خم نشد آن هنگام که فریادهای غربتم را همه زمزمه کردند

 

تو اما خم کردی و شکستی و خندیدی

 

باکی نیست

 

من اگر عجزم؛ تو معجزه ای نازی ...

 

 

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۵
آذر
۹۹


للباقی

 

بس است آقا محمد! از خود بدت نیامد

بس که خودت بدیدی حوصله سر نیامد

عالم به این قشنگی داری ولی ندیدی

این جا چه سود مانده وقتت به سر نیامد

دیگر دلی نمانده از این همه سیاهی

نوری به وسعت شمع باقی دگر نیامد

هرچه نوشتی ای دل از بهر خود نوشتی

از این همه سیاهه آهی روان نیامد

هر چه بدیدی ای چشم ناز خودت بدیدی

نازی نظاره گر بود شرمت از این نیامد

هرچه شنیدی ای گوش ساز خودت شنیدی

عالم همه صدا زد بانگ جرس نیامد

این داد و قال من هم از روی عادت آمد

چون هر که را خبر شد از او خبر نیامد

 

بعد التحریر:

اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا ... خصوصاً این روزها !

  • محمد طاهری
۲۲
شهریور
۹۲

 

ولله

به خدا بودن تو شکی نیست ...

ای عشق!

به بنده بودنم شک دارم ...

بعدالتحریر:

کار ما بندگی ست و کار او خدایی ... .

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

                                                     که دوست خود روش بنده پروری داند

  • محمد طاهری