- ۰ نظر
- ۳۱ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۴۸
همان بچه قلدرهای کوچکی مان، بِه از این مدعیان پفکی!!
زمانی که هنوز سن مان دو رقمی نشده بود، در مدرسه و محله
بچه هایی بودند که به خاطر قلدری، عده ای را دور خودشان جمع می کردند که به آدم
های آن ها مشهور بودند. البته گروه های دیگری هم ابراز وجود می کردند اما این گروه
بچه قلدرها خیلی ادعاشان می شد و جز خودشان، بنی بشری را آدم حساب نمی کردند و جو
گیرانه مرتب نفس کش می طلبیدند. قسمت جالب و هیجانی کار آنجایی بود که یکی می خواست از این جماعت به هر دلیل جدا بشود و به
طیف دیگری برود. اوضاعی میشد. یک دل سیر کتک خوردن مقدمه جدایش بود و مؤخره ای
برایش متصور نبود.
این روزها به این فکر می کنم که اگر همان موقع، یک نفر از همان جماعت، کمی تا خیلی بیشتر از سنش می فهمید و همه بچه ها اعم از قلدر مرتبه اول تا نوچه مرتبه آخر را جمع می کرد و یک نطقی شبیه آن چه سیاسیون ما هر روز پشت تریبون های مختلف، ناجویده افاضه می کنند که:
· آزاداندیشی یک اصل است.
· نظر هر فرد محترم است و باید به آن احترام گذاشت.
· این کار شما علاوه بر بعد خارجی افتضاح، باعث نابود شدنتان می شود.
· زنده باد مخالف من!
· گفتگوی تشکل ها!
· و ....
افاضه می کرد، یقین بدانید همان بچه های هفت هشت ساله با یک دو دو تا چهار تای عقلی ساده به این نتیجه می رسیدند که این راهش نیست و حداقل تاکتیک شان را عوض می کردند.
اتفاقات انتخابات شهردار تهران خصوصاً سر یک رأی متفاوت، نشان داد که خیلی از این مدعیان پفکین، عقلشان در حد همان بچه های هفت هشت ساله هم کار نمی کند که هیچ، داغان تر از این حرف هایی اند که فکرش را بکنید.
در روز روشن و در ملأ خیلی عام! آسمان را بر سر بنده خدایی که نظرش به هر دلیل با آن ها-مدعیان پفکین- فرق می کرد، خراب کردند که تو منافع تشکیلاتی ما را به خطر انداختی و اخلاق سیاسی را زیر سوال بردی!!
یکی نیست بر سرِ این استادانِ اخلاقِ تشکیلاتیِ شکلاتی، داد بزند که در کدام عالم هپروت سیر می کنید؟! حواستان هست...؟؟ روی خط اید ها !!.
کل عالم این صدای انکرالاصواتی شما را دارد می شنود که این چنین واضح، هر چه فرهنگ و معرفت و باور است، به خاطر خوش خوشک بازی های چند روزه تان دارید له می کنید.
شما که اسلام را به خاطر منافع حزبی و شخصی خود، پسوند و پیشوند می آورید: حزب اسلامی فلان و حزب فلان اسلامی!!، چگونه این قدر تابلو آموزه های حق خواهانه دین را دور می زنید و در تریبون های مختلف فریادش می کنید؟!
اخلاق سیاسی مد نظر شما از کدام باور نشأت می گیرد؟!
در مرامنامه تان، منافع تشکیلاتی چگونه تعریف می شود؟!
توده مردم ما هنوز مثل بعضی از شما ها حریم ها را نشکسته اند که بخواهند باور کنند که به زور می خواهید بر خلاف حجت شرعی، همه هم باندی هایتان به نفع منافع شما عمل کنند و آن را اخلاق بدانید. لااقل خواهشاً به خاطر همین مردم هم که شده، این ها را با افتخار داد نزنید و این قدر روشن حرمت شکنی نکنید.
همان بچه قلدرهای کوچکی مان، به از این مدعیان پفکی!!. با همه جو گیری شان اما حرمت شکن نبودند.
پر کشیدن معین رئیسی عزیز مثل حضورش در میان بچه ها، خیلی برکت داشت.
یکی از برکاتش برای من این بود که حواسم به اطرافیانم خیلی باشه. از کجا معلوم که خیلی هایی که دور و برمون هستن از خوب های روزگار و اولیاء خدا نباشن؟!؟!
توی مراسم ختم معین، خیلی تعابیر بزرگی رو بزرگان بهش نسبت می دادن. توی این فکر بودم که نکنه مبالغه کنن. بعد دیدم هر چی لااقل من دیدم جز بزرگی و عزیزی این عزیز چیز دیگه ای نبوده. و این رو همه دوستان و آشنایانش هم شهادت می دادن. با خودم به این فکر می کردم از کجا معلوم که معین از مقربین نبوده باشه؟! اولیاء خدا که لزوماً نیم متر ریش و 5 کیلو عمامه ندارن!
آره. من که دیگه باید حسابی حواسم باشه که شاطر نانوایی، راننده تاکسی، استاد دانشگاه و ... شاید از اولیاء خدا باشن و باید خیلی با احتیاط برخورد کنم.
در کل مخلص همه بندگان خدا هستیم... ارادت.
شادی روحش: الفاتحه مع الصلوات
ولله
به خدا بودن تو شکی نیست ...
ای عشق!
به بنده بودنم شک دارم ...
بعدالتحریر:
کار ما بندگی ست و کار او خدایی ... .
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند
عالَم اگر آینه باشد،
چشمی که جز حرکات بچه گانه جسمش نبیند
کرشمه و دل بری معشوقش را نخواهد دید ...
قصه العشق لا انفصام لها
صفا به توان صفا
بعد از امتحانات پایان ترم و موقع خداحافظی از دوستان تشکیلاتی، یکی از دعاهایی که می کردیم و انشالله اش را آغوش دوستان می گفتیم، توفیق دیدار همراه با همِ رهبری در ماه مبارک بود.
طبق عادتِ به قول رفقا پطروس بازی ما، دو سالی این دیدار را خودم نرفتم و دوستان به جای ما مشرف شدند و خاطراتی که تعریف می کردند و بعضا چیزهایی که در تلویزیون می دیدیم، ما را خیلی مشتاق کرده بود. امسال هم بر همان عهد پطروس بازی بودیم اما نمی دانم این وسط چه ها شد که برای بقیه دوستان مشکلاتی پیش آمد و قرعه الحمدلله به نام ما زده شد.
با گیرهای سه پیچی که تا ندهی کارت راه نمیافتد، توانستیم دو سهمیه هم برای واحد خواهران بگیریم که دیگر هیچ گونه عذاب وجدانی درین بین نداشته باشیم و با قلبی مطمئن راهی سفر شویم.
ما اگر جای آن ها باشیم...
- پایگاه محل، بودجه لازم برای کار فرهنگی ندارد.
- رسانه ناکارآمد است و تبلیغاتش ضد تبلیغ است.
- این نوع وضو نشان می دهد که فرقه انحرافی جدیدی در حال شکل گیری ست.
- مسجدی که امام جماعتش ساکت فتنه است، مسجدیش بهتر از این نمی شود.
- گفتمان اصیل انقلاب اسلامی از مسیرش خارج شده است.
- و ......
شمایی که هستید....
با هم نزاع مصلحتی راه انداختید که به پیرمرد بفهمانید، وضویش را درست بگیرد!
لبخند شیرین پیرمرد برای همیشه نشان داد که دیگر هم وضوی صحیح، هم مهربانی، هم اعتقاد حسنین(ع) را فراموش نخواهد کرد ...
میلاد آقا امام حسن(ع) همیشه برایم صفای دیگری داشته است...
میلادش به امام حاضرم تبریک!
عزیز دلم، سعید بانشی
سلام.طاعات قبول انشالله.
اولین باری هست که برات نامه می نویسم و از این جور اعترافات روکمتر داشتم، که دلم برات تنگ شده. البته خیلی جدی نگیر! اما حسابی جات خالیه پسر... .
این ماه مبارک هم شب های جمعه رو با بچه های مجموعه دوست داشتنی حبل المتین، گلزار شهدا میریم. دیشب جات خالی بود سعید خیلی ...
ساعت 11 محل تجمع جلوی حسینیه بیت الزهرا(س). دیگه نیاز نیست علف های زیر پام رو تا سر کوچه به خاطر دیر کردن تو آب بدم!!!!( از آنجایی که میدونم الان داری هزار تا بد و بی راه نثارم می کنی: خودتی بی ادب!!!)
تا میرسم، بچه ها کلی حرف بارم میکنن که طفل پیر!!! این دیگه چه پیامکی بود؟!! به حجت میگم تو بی زحمت آبرو داری کن و طوری تفسیرش کن که حالش رو ببرن. این بنده خدا هم جو گیر شد و سریع گوشیش رو در آورد و تو همون کفیل و طفل ریپ زد و همه زدند زیر خنده!
زمانه سوء تفاهم هاست ...؟!
خار...
زهر...
نیش...
مرهم زخم هایم! تنها گیر آورده اند.
کجایی؟!
ما که بی صاحب نیستیم...
ـ کجایی مرد خراسانی؟
صدایش از پشت در می آمد.
دستش را از لای در آورد بیرون . یک کیسه ی پر از طلا .
ـ این ها را بگیر و برو ، نمی خواهم ببینمت .
گرفت و رفت .
پرسیدند :"خطایی کرده بود؟"
گفت :"نه،اگر مرا می دید خجالت می کشید."
(برگرفته از کتاب « آفتابِ هشتمین» از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب)
مولا یعنی بی حائل شدن ...
شکر که مولا داریم...
از زیباترین نغمه و ترنم های هستی، دعا برای یکدیگر است. آفاق را آمین گوی دعای بر یکدیگر کنیم.
پابوس مولا امام رضا(ع)...
صحن انقلاب...
روبه روی پنجره فولاد...
دعای گوی دوستان خواهیم بود.
همه شیعیانمان را می شناسیم(دانلود)
دلم شلپ شلپ می کند برای نوشتن یک تحلیل سیاسی سیاست زده، مدل 24خرداد 92 ای.
نمی دانید چه حسی دارد، هر چه حرف خوابیده در ذهنت را با استدلال و قرینه های منطقی_بخوانید تحلیل_زدن و راحت شدن. اما چه کنم که مشت محکم موقعیت شناسی!!! و توصیه ی دوستان، هم فک مبارک و هم قلم ضعیف باز مبارک ما را نشانه رفته است.
آسیب شناسی و تحلیل را بگذاریم سر فرصت که حرف بسیار است.
یاد جمله سعید میافتم که می گفت: اگر گنجشک روی سر محمد خرابکاری کند، محمد خدا را شکر میکند که گاو ها بال ندارند!!!!!
با این حکم عرض شود که لذت بخش ترین و شاید عاقلانه ترین!! فکر درین مجال، این است که محاسن انتخاب رئیس جمهور جدید، با همه اختلاف دیدگاه ها را بررسی کنیم که در آن خیرها ست...تجربه کنیم به چیزهای جالبی می رسیم!!
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود ... پل ویریج: ( ریاست بنیاد کنگره آزاد آمریکا ) ]با
پیروزی انقلاب اسلامی ایران و بعد از حدود سیصد سال که اسلام استراتژی
دفاعی داشت، حالا استراتژی تهاجمی اتخاذ کرده است. الان اسلام در حال گسترش
به همه جهان است؛ از پایین به هر دو ساحل آفریقا، از شرق به طرف جنوب
دریای چین تا استرالیا، از شمال به سمت اروپای شرقی و غربی و از غرب به سمت
ایالت متحده ...[ *** زمانی
که جوامع جهانی درگیر و بند اسارت های فکری دو تفکر مادی غربی و شرقی
بودند و متفکرانشان در خماری نظریه پردازی هایشان رسما دوران معنویت و دین
باوری را به پایان رسیده می دانستند، انقلاب اسلامی با تکیه بر مکتب و
ایدئولوژی الهی و معنوی و مترقی خویش، فصل جدید و حیات طیبه ای را با شناخت
هویت متعالی انسانی برای جهانیان به ارمغان آورد. }ماسیمو
فینی، روزنامه نگار ایتالیایی: حقیقت انقلاب اسلامی و تفکر آیت الله
خمینی، بسیار عمیق و جهان غرب از درک عمیق آن درمانده است.{ امروز
این تفکر ناب انقلاب اسلامی است که مرزهای جغرافیایی را یکی پس از دیگری
درمی نوردد و جرعه آب احیاگر عدالت و حق خواهی خودش را به دل های تشنه مردم
جهان می نوشاند. از بیداری کشورهای اسلامی که در خواب غفلت بی
شک جبهه عظیم رویارویی زیاده خواهان عالم با ایران (به گفته متفکرین غربی و
شرقی)، ریشه در پتانسیل بالای انقلاب برای به همراه کردن توده های عظیم
مردمی جهان و سرانجام، ایجاد تمدن نوین اسلامی دارد. با
این اوصاف نگاه های تقلید گونه بسیاری از کشورها و ملت ها به ایران اسلامی
دوخته شده است و درک موقعیت حساس کنونی به هر ایرانی این وظیفه را میدهد
که حماسی و جهادی در میدان عمل در مقابل دیدگان خیرخواهان و بدخواهان، وارد
شود. از
مکتب خویش به خوبی آموخته ایم که عیار آزادگی در اندیشه و عشق به آرمان
های مدینه فاضله مان، خلق حماسه است. حماسه بزرگ انقلاب اسلامی و باتبع آن
حماسه هایی چون 35 سال دفاع مقدس در جنگ های مختلف تحمیلی با درس گرفتن از
حماسه های عظیم عاشورا به ما فهماند، که نیل به آرمان های بزرگ، نیازمند
جهادی و حماسی فکر کردن و عمل کردن است. در
این شرائط حساس جهانی و با توجه به مختصات خاص ایران اسلامی،که ناخدای
کشتی انقلاب با دیدن افق روبه روی ملت و همچنین موج های کم سابقه از پیش
تعیین شده برای ضربه به انقلاب، امسال را سال حماسه سیاسی، حماسه اقتصادی
نام نهاده اند. در این میان می بایست با اتحاد همه ساکنین این کشتی و
شناخت و عمل به وظایف، رسیدن به ساحل آرام موعود را با راه بری پیر مراد
مان مژده داد ... سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود ...
ضمن احترام به قشر خیلی فرهیخته! جامعه پرجمعیت پیرزن های همه چیز دان، که با اندک اطلاعات خود در کم ترین
حوزه ها که آن را هم اغلب از صداوسیما هنگام غذاپختن و داد و هوار کردن میشنوند و بیشترین و بزرگترین نقد ها را
در حوزه های مختلف اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، ورزشی و ... ، از دوای ضد نفخ بچه 7 ماهه گرفته تا بندهای
معاهده ام پی تی! ، باید عرض کنم که این نگاه نقادی پیرزنانه چون آنفلونزایی، به بخش های مختلف جامعه سرایت
کرده است.
این قلم را چه به سرک کشیدن در بخش های مختلف جامعه!. اگر سر مبارک را در همین دانشگاه خودمان کمی
بچرخانیم و سر درازی( بر وزن دست درازی!) بکنید در جلسات و کلاس ها و نشریات و... مصادیق این آنفلونزای
مسری را میبینید. البته این جا کمی ظواهر هم میتواند متفاوت باشد. بر فرض با سیگاری بر لب، تیپ و مدلی خاص، ادا
و اصولی به زعم خود روشنفکری و با ادبیاتی کمی قوی تر ( اضافه کنید شعرهای مرحوم اخوان و شاملو و ... ). اما قضیه
همان است که عرض شد.
از چرایی تشدید سونامی و زلزله در مناطق مختلف جهانی میگویند تا نابودی بعضی از انواع جانوری در برخی از
اکوسیستم های مرکزی ایران، و ناشیانه و مبتدی وار نتیجه گیری میکنند که این همه معلول فلان تفکر انقلابی است
و ترجیع بندی میزنند که آزادی بیان نیست ...!
البته اظهر من الشمس رنگ باختن حنای ادعای این جماعت پر ادعا در چند سال اخیر به برکت جلسات آزاداندیشی و
...است.
نقد از نان شب واجب تر است و نقد کردن مقدس... اما نقد با تمام اصولش. برای نقد باید علاوه بر شناخت ریشه های
مختلف یک پدیده اعم از فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ... بتوانید تحلیل ارائه دهید. نگاه نقطه ای نه میدانی، سلبی و
نه ایجابی به قضایا با انقطاع کامل از ریشه های آن پدیده، نق را به جای نقد به همراه می آورد. چیزی که کم نمیبینیم
...
بیش از این صلاح نیست.
اگر مصلحت به ادامه بود؛ ادامه دارد ...
( چاپ شده در شماره فروردین 92 نشریه متین):
قبل از اینکه اعضای جلسه بیایند، رفتم و روی وایت برد بالای سر صندلی رئیس نوشتم:
-بسم الله الرحمن الرحیم
در نسل ما هم هستند کسانی که تسبیح شان شیشه ای است.
به نخِ تسبیحِ شیشه ای نسل مان تعظیم می کنیم...
این گردنه گذار را همه در کنار هم می گذرانیم ...نسل من، نسل تو و نسل او ...
از اینکه زمان کافی برای مطالب این جلسه نگذاشته ام، عذر خواهی می کنم.
از اینکه خلاف عادت، عریان گویی می کنم، عذرخواهی می کنم.
امّا قول می دهم که آنچنان صادقانه باشم که سادگی بارزترین مشخصه مطالبم باشد.
دوستان هم یاری دهند...
جواد عالمی
***
اولین باری که دیدمش، مراسم خواستگاری برادر بزرگم بود. جوانی خوش تیپ و خوش پوش و خوش استیل و خوش مشرب. البته گوش های مثل آیینه بغل اتوبوسش خیلی به دید نمی آمد.
زمانی که زنداداش یک دور چای تعارف کرد و به امید رسید، دیدم خیلی مرموزانه و با خنده ای پرشیطنت، آدامسِ توی دهنش را درآورد و به شست زن داداش که روی دسته های سینی بود، چسباند. رنگ صورت زن داداش همرنگ چادرش شده بود و سریع شستش را بین چهار انگشت دیگرش مخفی کرد و رفت.
من از شدّت خنده قرمز شده بودم اما سعی می کردم خودم را کنترل کنم و از زیرِ نگاه سرزنشگر مادرم که از قضیه خبر نداشت، فرار کنم. این ماجرا جرقّه ای بود که نظرم به امید جلب شود.
زمانی که عروس و داماد رفتند توی اتاق صحبت کنند، من و امید هم رفتیم توی اتاقش. روی درش نوشته بود: «آقای مهندس عزیز، رفیق بی کلک خودم، آبجی محترمه... بدون اجازه وارد نشوید، اگر شدید با پای راست وارد نشوید...» خنده ام گرفت... .
تور دور دنیا در 10 ثانیه بود اتاقش. از عکس آبشار نیاگارا، دیوار چین و مسی گرفته تا خطاطی زیبای جمله ی «دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست، اسراف محبت است...» و عکس شهید چمران.
در بین خنده ها و شوخی هایمان، حرف های جدّی مطرح شد و از این چند بُعدی بودن امید خیلی خوشم آمد. بعد از آن شب، زیاد با هم بودیم. علاوه بر جلسات هفتگی، سینما و کوه و... با هم می رفتیم. برای هم مکمّل خوبی بودیم. هر جا که کم می آوردیم، سعی می کردیم به کمک هم حلّش کنیم.
***
شب اول فروردین امسال...
احیای اول کرشمه و طنازی ست برای احیای ثانی ...
حیف است درین بزم پرشور عاشقی، در خویشتن خویش، نشکفیم ...
حی علی المعاشقه
یا خیر حبیب و محبوب
خواستم به بهانه سالگرد آسمانی شدن بابابزرگ یادداشت بلند" کوچ بابابزرگ" ام را بزنم اما مصلحت اندیشی نگذاشت ...
یک سال از عروج لطیف، پدربزرگ مهربانمان گذشت...این جا که جایشان حسابی خالی ست...
گر چه راهی است پر از بیم ز ما تا بر دوست / رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی...
شادی روح رفیعشان : رحم الله من قرأ الفاتحه مع الصلوات...
سخت است این جمله را گفتن برای کسی که عمری در کنارش بودی اما ...خدا را عشق است ...
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای / که بر من و تو در اختیار نگشادست
مجو درستی عهد از جهان سست بنیاد / که این عجوز عروس هزار دامادست
***
همه که از سر خاک بلند شدند و رفتند، این بیت را با خودم تکرار میکردم :
اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی
به اندازه آسمان صاف بالای سرم بزرگ شده بودم ...
بسم الله الرحمن الرحیم
برادر بزرگوار جناب آقای شهید حبیب الله بهزادی
سلام علیکم بما صبرتم و نعم عقبی الدار ...
قبل از هر چیز سالروز آسمانی شدنتان را تبریک عرض می کنم و امیدوارم که حقیر را در بزم شادی خویش سهیم کنید ...
امروز که این چند سطر را مینویسم، سن ام چند سالی بزرگ تر از سن زمینی شما شده است. در حالی که چند سالی بعد از شهادت تان به دنیا آمده ام... و معمای سختی شده است جمع و منهای این چند سال با هم! و من در کشاکش این حساب و کتاب نجومی! باید اعتراف کنم که ناتوانم و احتمالا دارم درین حوزه شاعر میشوم...
جسارتا عذرخواهی صمیمانه مرا بپذیرید که وقت چندانی صرف این نوشته نکرده ام و جملاتم ناقص است و نتوانسته ام حق مطلب را حتی در حد خودم ادا کنم. همین چند خط را هم میان فکر به راه حل هایی برای پیدا کردن افزایش راندمان و بازده سیکل های ترمودینامیکی که فردا امتحانش دارم، نوشته ام. نمی دانم، شاید برای نسل ما افزایش بازده یک سیکل، ارزشش بیشتر باشد ... بماند ...
زمانی که وقت اصحاب فامیل بیشتر اجازه میداد و زمانه هم بیشتر بر وفق مراد می گذشت! بیشتر نام مبارکتان را می شنیدیم...جشن های پرشور 22 بهمن، جام های فوتبال، صندوق قرض الحسنه و ...
اما این روزها با تمامی مختصات خاص خودش تقریبا خبری از این ها نیست. برنامه ها که هیچ، یاد شما هم کمرنگ شده است...
البته از انصاف خارج نشویم.هنوز " ارواح حبیب" از قسم های رایج بین قدیمی تر هاست و اگر کمی جست و جو کنیم در خانه باز قدیمی تر ها قاب عکس شما را میبینیم. البته آن هم به شرطی که بچه امروزی آن را خلاف دکوراسیون داخلی خانه نداند ...
رسم خوبی است در فامیل. در جلساتی که دور هم جمع میشویم از نقاط قوت فامیل میگوییم و چاشنی حرف هایمان هم چند الحمدلله است ...الحمدلله ... اما برایم قابل فهم نیست که پرچم افتخار فامیل مان که اساسی ترین نقطه قوت و مایه حیثیت ماست کم کم به دست فراموشی سپرده شود و این روزها که به زیارتتان می آیم آنجا را خلوت ببینم ...
اعتقاد راسخ دارم که تمامی وزارت و صدارت و وکالت ها در برابر یک قطره خون شما شهیدان پر کاهی ارزش ندارند ...
اگر پرچمی برای عزت فامیل ما بلند است، بلاشک پرچم شماست...
همه مقصریم و اولین مقصر هم نسل جوان ما ... و من هم از متهمین ردیف اول ام ...که نتوانستیم فرهنگ سازی کنیم و در بازی سخیف روزگار و روزمرگی رو دست خورده ایم ...
اگر خدای ناکرده سند هر چه حماسه، دلاوری، قهرمانی و... ما به دست فراموشی سپرده شود، باید دیگر برای بچه های فامیل شهید، به جای شهید با آن همه عظمت و در دست بودن، از حماسه های اسپایدرمن و بتمن و ...قصه بگوییم!! عکس آن ها را در اتاقشان نصب کنیم!! و انسان ترازشان را آن ها قرار دهیم!!
اصلا خودمان هم عقب افتاده ایم. آنجا که مشکلات زندگی گریبان گیرمان شده است، به جای رجوع به شما معدن اجابت، به کجاها که متوسل نشده ایم و ...
احتمالا این حرف های من مربوط به این زمانه نیست و شاید هم وصله ناجوری باشد برای افکار مدرن امروزی ...
شاید ...
راستی شما که از بالا نگاه میکنید: بالاخره چه کسانی برای انتخابات می آیند؟! ...
قیمت سکه و دلار بالا میرود که بخریم یا نه؟!...
خانه و زمین چه طور؟! یعنی نفروشیم؟! ...
پسته، پراید و ....
ما که از این غفلت ها شرمنده ایم...
از این که به صحبت های پراکنده بنده گوش کردید، سپاسگزارم.
در اولین دیدارتان با حضرت ثارالله(ع) ما را فراموش نکنید...
ارادتمند شما
محمد طاهری
12 اسفند 91