رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳۲۷ مطلب با موضوع «دل نوشت» ثبت شده است

۱۳
آذر
۹۹

سکوت حیرت بار

پنجشنبه 8 مرداد 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

هر چه جلوتر می روم می فهمم که باید بیشتر سکوت کنم. اصلاً نمی توانم حرف بزنم. به روزی فکر می کنم که سکوتی حیرت بار همه وجودم را فرا بگیرد. هر چه به پیش می روم می فهمم آن قدر نفهمم که اگر جایی حرف زدم بی شرمی کردم و بی ادبی. بچگی کردم. حالا هر چه می خواهند لقب دهند.

فقط می دانم باید صبح تا شب فکر کنم و مطالعه. 

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۳
آذر
۹۹

دلتنگ امام رضا

سه شنبه 6 مرداد 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

این روزها حسابی دلتنگ امام رضا و آن صحن و سرا هستم. چند شب پیش داشتم به یکی از بچه ها می گفتم با فلان مسئول ارشد استانی جلسه داریم و ... . گفت محمد! حتماً یک مشهد ازشان بگیر. گفتم قول مشهد را داده اند. گفت پس کربلا بگیر... بی طاقت شدم و زیرلب که نه! داد زدم این شعر دوست داشتنی را...

 

من گوشه نشین حرم امام رضایم

حسرت به دل صحن و سرای کربلایم

یعنی میشه من ضریح شش گوشه ببینم

از اون حرم و صحن و سرا بوسه بگیرم

از حال و هوای صحن قدسش میشه احساس

بودن تو حریم قدسی حضرت عباس

 

آخرین باری که توفیق شد بروم زیارت، دحوالارض بود و قرار شد دحوالقلب من هم باشد. اما نشد! خودم بدعهدی کردم. اما این بار اگر مشرف شدم یک عهد دارم و ... .

 خدایا رو سفیدم کن و بعدش قسمتم.

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۳
آذر
۹۹

مرد است و ...

دوشنبه 5 مرداد 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

اصلاً حال نمی کنم با این اصطلاح " مرد است و قولش!" مگر زن است و بد قولیش؟! یا مثلاً غیر مردها قولشان حساب نیست؟! یک جای این اصلاح یا ضرب المثل یا هر چی که اسمش را بگذاریم می لنگد.

به نظر من، مرد است و عزمش. یعنی شاخصه مرد بودن در عزمش هست. هر که عزمش بلندتر باشد، مرد ترست. عزم هم بی اراده که معنی ندارد. پس هر که مردترست اراده اش لابد قوی تر است.

چله ای می گذارم برای محک نامردیم! می خواهم ببینم چه قدر نامردم و در عوضش چه قدر مرد. این چله قرار است به چیزی ختم شود که شیرین است. خودم هم دوخته ام و خودم هم بافته. قرار و مدار خوبی است. یا ایهاالعزیز! رو سفیدم کن...

 

للحق 

  • محمد طاهری
۱۳
آذر
۹۹

للباقی

 

به گمانم آنان که "لااقل یک کار" را خالص برای خدا انجام میدهند یا "لااقل یک کار" را خالص به خاطر خدا انجام نمی دهند آن چنان بزرگ می شوند که اذن شهادت می گیرند.

"الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب و عقلی مغلوب و هوائی غالب و طاعتی قلیل و معصیتی کثیر و لسانی مقر بالذنوب"

 

بعدالتحریر: هرچه نگاه میکنم می بینم "لااقل یک کار" هم در کارنامه ام نیست. در برهوت خودم، فقط "امید" دارم.

 

للحق 

  • محمد طاهری
۱۲
آذر
۹۹

" خطاب لطیف الهی "

چهارشنبه 27 خرداد 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

درین روزهای نظرکرده الهی "سپاس بی‌پایان پروردگار حکیم و مهربان را که در لحظه‌های نیاز این ملّت خداجوی و خداباور، بشارتهای تردید‌ناپذیر را بر دلهای بیدار نازل می‌فرماید و غبارها را می‌زداید ". 

خوش به حالتان که دیروز  " بال گشوده‌ی شما" معنای حماسه را برای آسمانیان تعریف کرد و  امروز  رجعت  " دستهای بسته و پیکرهای ستم‌دیده‌ی شما"، مرداب نشینان عادات سخیف دنیایی را متذکر شد  و " یکی از به‌یادماندنی‌ترین حوادث انقلاب" را رقم می زند.

حال و هوای "حضرت بقیةالله روحی‌فداه که صاحب این ثروت عظیم است  "هم این روزها دیدنی است. یا سیدنا و مولانا ...

سایه "سیّد علی خامنه‌ای" بر سر ما مستدام

للحق

بعدالتحریر:

قَد أقبَلَ الیکم شَهرُالله ...

  • محمد طاهری
۱۱
آذر
۹۹

5 دقیقه برای تبسم ...

جمعه 15 خرداد 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

با خودم فکر می کردم اگر 5 دقیقه اذن زیارت دهند، با تو از چه بگویم. گفتم از انبوه حوائجم بگویم و بخواهم که دعایم کنی؛ دیدم خیلی نامردی ست که اینقدر خودخواه باشم.

گفتم از درد و دل هایم بگویم و کمی راحت شوم؛ دیدم این که خیلی نامردی تر ست!!

گفتم علم و اندیشه و موعظه بخواهم؛ دیدم هیچ صفایی ندارد.

دیدم باید فقط تو را بخندانم ... . من بگویم و تو تبسم کنی ... .

از امروز تا روز موعود، به دنبال لبخندت می گردم که من بگویم و تو لبخند بزنی و تبسم کنی.

خنداندن تو کار سختی نیست ...

"لبخند تو خلاصه خوبی هاست. لختی بخند، خنده گل زیباست ..."

للحق

  • محمد طاهری
۱۰
آذر
۹۹

اغمای قبض و اکسیر بسط نازی

دوشنبه 22 دی 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

گاهی اندک ناملایمتی کافی است تا تو را در اغمای "قبض"بیاندازد و تو مقبوض شوی. آن موقع همه دنیایت هم قبض می شود، لذت هایت بی رنگ می شود، آرزوهایت پوچ می شود و وجودت یک بار اضافی. و مجبوری این تن لش را با کلی فکرسنگین روی زمین این طرف و آن طرف بکشانی.

 درهم میشوی و مچاله. پر از چروک های پیچیده. و هزاران معمای زخم کننده روحت، روی مدارهای موازی ذهنت مرتب رژه می روند و تو حال نداری به هیچ یک از آن ها فکر کنی. با بهاترین ارزش ها برایت یک شوخی تلخ تکراری ملال آور می شود و تو حتی عاجزی از یک دانه لبخند خشک یا حتی مثقال قطره اشک ماتم.

حقاً که می میری. چرا که به دست خودت عالمی را در قفس انداخته ای.

 اما چه می شود گاهی یک نگاه، یک لبخند، مرگ جان فرسای قبض را به بسط روح انگیز حیات، تبدیل می کند؟!! اکسیر عشق است که از مس قبض، طلای بسط می سازد و عیاری از این خوش تر نباشد. وقتی که تنها اشعه ای از آن اکسیر به وجودت رسید، عالم دیگر مجال رقصیدن تو نیست، غنای دنیا ساز دمساز تو نیست، انگور تاکستان های جهان، پیمانه مست کننده تو نیست.

  اگر اهل مداقه باشی خواهی فهمید که از برای آن قبض نیز شادی فراوان است. لطف قبض به این است که لاف هایت را چون حباب بر سر دریای وجودت می آورد و نمایان می کند همه کبرهای مدعی گونه ات را. بسط که می شوی، بادِ خنده ی نازی، خاکستر لاف هایت را حبط می کند. و مگر نازی من کم نازنین است؟!!

للحق

  • محمد طاهری
۰۹
آذر
۹۹

تنهایی ...

شنبه 5 مهر 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

برای یک قهرمان شنای المپیک زندگی در شهری که حتی یک استخر کوچک هم ندارد، مثل زندگی پرنده خوش پروازی چون شاهین است که در قفسی تنگ زندانیش کرده باشی.

اگر استخری نسازد، محکوم است به فراموشی شنا.

و اما چه قدر سخت است ساختن، در میان جماعتی که به هست ها عادت دارند. و تنهایی خصلت آنانی می شود که اندیشه (بایدها) را به جای (هست ها) می خواهند.

و درود و رحمت به تنهایی ...

للحق

  • محمد طاهری
۰۹
آذر
۹۹

خیانت ...

چهارشنبه 19 شهریور 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

عشق اساس عالم است. و اگر نظمی در این عالم برپاست محصول و زاییده حضرت عشق است.

عاشقی که خیانت کند دیگر عاشق نیست. اگر هم عشقی برایش باقی مانده باشد بی عیار است و پوسته ای بیش نیست. خیانت چیست؟! خیانت، ندیدن معشوق است. معشوقی که اهل ناز است برای عاشقش و این عاشقِ خیانت کار حواسش جای دیگری است و غافل از وجود سرتاپا هستی معشوق.

معشوق متین است وبی صدا در وجودش می شکند و اشک می ریزد و عاشقِ خیانت کار، در برابر دیدگان معشوقش، مستِ غیرخواهی می شود.

و گناه، خیانت در عشق است...

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَ

للحق

  • محمد طاهری
۰۸
آذر
۹۹

رسوایی خودستایی...

سه شنبه 13 خرداد 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

آن وقت که وجودت از منطق خالی می شود، وقتی که عشق فرار می کند، همان زمانی که پست ترین می شوی و عالم وجودت به اندازه خنده حسودانه زنان کوچک می شود، رسوایی خودستایی شعله می گیرد و خود می ستایی و خود می ستایی و باز خود !

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹

بغض


للباقی

 

من هم موافقم ...

زمانی می آید که همه حالت های بسط تو به قبض تبدیل می شود. جالب است که حتی صدایت هم در گلو خشک می شود. راهی جز بغض نیست...

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹

لالایی مادر

شنبه 30 فروردین 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

 

للباقی

 

همه عشق های زمین زانو بزند پای لالایی مادر خسته ای که برای "بچه ناخوش احوالِ خواب زده اش" با نوازش می خواند حق است ...

  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹
 
یکشنبه 10 فروردین 1393 :: نویسنده : محمد طاهری
للباقی
هرچه اطرافم هست را مرور می کنم و می بینم که جفاست اگر ساعت ها ننشینم و خیره به آن ها نشوم و درد و دل هایشان را نشنوم و همپای غم هایشان اشک نریزم و کنار شادی هاشان خنده نکنم.

خدایا به تو پناه می برم از این همه تجاهل و تغافل هایم.

به تو پناه می برم از چشم های نابینا و گوش های ناشنوا و زبان الکن و دل سیاهم.

للحق

  • محمد طاهری
۰۵
آذر
۹۹



للباقی


می خواهم موسیقی "السلام علی النازی" دائماً در گوشم باشد

که بر جهالت های مغرورانه مدعیان، مستانه بتازم.

 در مقابل سادگی ساده اندیشان، نعره دوستانه بزنم و بر صورت گرگ صفتان منافقِ منفعت طلب، کشیده جانانه.

رنگ های ملون ها را بی رنگ سازم و رنگ پریده های ستم دیده را استعلا بخشم.

اندیشه ام را بر کج اندیشی کج فهمان، متجلی نمایم و روشنفکران جو زده را مبهوت.  

منتقدین صادقم را با لبخند همراه و  محبین مجازیم را با صراحت تفکرم دور سازم.


آن وقت بهار را از روی قطره های باران خورده نرگس زار های همین حوالی خوب استشمام خواهم کرد.


 

هیچ مضراب و چنگ و نایی نمی تواند موذنی گلدسته دلم را بکند

 و
 
مگر نازی من کم نازنین است !!!

 

  • محمد طاهری
۰۳
آذر
۹۹

درست است که جبر زمانه، حکمتاً مشیت برآن داشته که همه برادران یکدیگر را نشناسند...

شاید بتوانم جبر زمانی زمانه را به نحوی برای خودم توجیه کنم اما جبر مکانی زمانه، را نمی دانم چه کنم ...

جبر زمانی زمانه همین که عاشورا سال 61 هجری قمری رخ داد و امروز من محب حسین 1435 هجری قمری، در غم نبودنم در آن عصر می خوانم و آرام میگیرم: " کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا ...."

اما جبر مکانی زمانه اینکه همین چند روز پیش باز سه تن از برادران حزب الله یمان(شهید علی الهادی نون،شهید حسین کامل مدلج،شهید علی سامی رعد) به شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س) پیوستند... و این جبر مکانی زمانه است که حتی با اینکه هم عصرید، اما توفیق آشنایی برادرت را نداری...

به دنبال عبارتی برای جبر مکانی میگردم که بخوانم و آرام شوم مثل جبر زمانی ...

 


 

بعدالتحریراقدام زیبای مادر شهید علی سامی رعد

  • محمد طاهری
۰۳
آذر
۹۹


نازی ...

 

حال که با شاهد خود عقد اخوت بسته ام 

عالم از خامُشیم شعله بگیرد حق است ...

 

 

یکشنبه 10 آذر 92

18:15

یاسوج

 

 

  • محمد طاهری
۱۲
آبان
۹۲

امروز هوای شهر ما بارانی بود نم نم باران ... آنقدر نجیب اند این نم نم ها که برای دیدنشان آسمان شرمنده نگاهت می شود جستجویشان می کنم جلوی همه تیرگی ها ...   آسمان از ابر پرست کوه ها هم محبوسِ مأنوس درخت های شهر ما اکثراً قمار را باخته اند هرچه بی امید تر شده اند، زیباتر شده اند اما کاج ها همان رنگ دیروزشان دارند بس که مغرورند   سنگ ریزه ها را بالا می روم باران با من می خواند حاج مهدی هم                السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و ... نسیمی خنک می وزد بوی خاک باران خورده بوی محرم می آید ... همه شهر مست شده اند افق می رقصد هرچه نگاه می کنم ... عشق می بینم دلم برای خودم می سوزد   نمی دانم دانشمندان کشف کرده اند یا نه فرمول واکنش اشک با باران را ... ؟!   حاج مهدی هم چنان می خواند :           ای اذان گوی لشکر                یار جوان                 سرنهان                 آرام جان         شبه پیغمبر و خاک صحرا چرا       جان سپرده ولی عرباً عربا چرا                    .... شاهد را طواف می کنم اذن می طلبم و قول می دهم برای نازِ نازی هم که شده خوب! باشم در دلم شور می گیرم به وسعت افق بزرگ می شوم ...   حاج میثم دم می گیرد: شهدا شرمنده ایم...

  • محمد طاهری
۰۸
آبان
۹۲

حتماً خدا هم عاشق تغییر است ...و پاییز تجلی این تغییر.سمفونی بی نظیر این روزهای طبیعت، هر آدم بی ذوق و قریحه ای را هم شاعر می کند ...سایه ابرهوای مرطوبنم نم بارانمداد رنگی طبیعتمن ...بعدالتحریر: در میون این همه ناملایمتی های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و ...که  چاره ای از اونا نیست و کل وجودت رو درگیر میکنن، آروم قدم زدن تو این طبیعت پاییزی چنان آرامشی به آدم میده، که ...!

  • محمد طاهری
۰۲
آبان
۹۲

نازی من به تو اقتدا می کنم و درین بازار جلوه گری ها آنقدر محو عشق بازی و طنازیت خواهم شد که از متانت‌ت متین  از لبخندهای رندانه‌ات محو و از نگاه نافذت آب شوم باز به تو اقتدا می کنم با همین آب نازی به اقتدای تو ... ........... بعدالتحریر1: مدتی است که تسبیحات م شده است همین چند پست ... بعدالتحریر2: عید ولایت مبارک. الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین و ائمه المعصومین(ع)...

  • محمد طاهری
۲۲
شهریور
۹۲

 

 

عالَم اگر آینه باشد،

چشمی که جز حرکات بچه گانه جسمش نبیند

کرشمه و دل بری معشوقش را نخواهد دید ...

 

قصه العشق لا انفصام لها

  • محمد طاهری