رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۱ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

۲۶
فروردين
۰۰

للباقی

بی آن که بدانی
بی آن که بخواهی
گاهی سنگین می شوی؛ آن چنان سنگین، که بال هایت نمی توانند پرواز ت بدهند و زمین گیر می شوی. 
بعد می بینی تو را می شکنند ... .
زمین ت می زنند ... .
تا برای پرواز، سبک ت کنند. 
خدای حکیم سپاسگزارم.

للحق

  • محمد طاهری
۲۴
فروردين
۰۰

للباقی

آدمیان که به دنی ترین مرتبه وجود یعنی دنیا هبوط کردند، گاه به نسیان گاه به عصیان، غافل شدند که روزگاری محو تماشای "جان" بوده اند. 
آن چنان چشم هایشان اغیار دید و آن چنان گوش هایشان اغیار شنید که لذت تماشای "جان" از کام شان رفت و بی قرار شدند ... .
لیکن آدمیان بی قرار را صاحبی است حکیم که طریقت خودش را در شریعت ی نهاد که آنان غبار غفلت بزدایند و دل را عاشقانه آماده دیدار " جان" کنند.
ماه مبارک، برای آدمیانِ بستگان تن، فرصتی ست که از حواس دنیایی شان کمتر و از حواس ایمانی شان بیشتر بهره مند شوند تا مهیای تماشای "جان" شوند.
ماه مبارک، ماه خدا به دست ما آدمیان بی قرار آمده است ... . 

"ای بستگان تن به تماشای جان روید
کآخر رسول گفت تماشا مبارکست"

للحق

  • محمد طاهری
۲۲
فروردين
۰۰

للباقی

ما عمیقاً از درون، تنهاییم. گاهی به نسیان، گاهی به عصیان، از تنهایی ذاتی خود غافل شده ایم. 
راز این تنهایی را باید در غربتی جست که صاحبِ این تنهایی در وجودمان به ودیعه گذاشته است تا بدانیم هیچ چیز جز اصل ما نمی تواند آرام مان کند و این بی قراری تا روز وصل و حتی ممکن ست تا بعد از آن ادامه داشته باشد؛ شاید این دردِ هجران، ابدی باشد ... .

للحق

  • محمد طاهری
۲۰
فروردين
۰۰

للباقی

 

غالباً مثل همیم؛ غالباً هر کداممان صاحب دو خداییم؛ یک خدایی که ساخته ایم و یک خدایی که نساخته ایم.

و کمال ما در این دنیا، نزدیک کردن خدایی که ساخته ایم به خدایی ست که نساخته ایم.

خدایی که ساخته ایم، محصول همه ادراک ما ست؛ محصول جهان بینی و معرفت شناسی و علم و تفکر و عبادت ما ست؛ حکماً چون ادراک ما تغییر پذیر است این خدا نیز تغییر پذیر است؛ این خدا می تواند روز به روز نو بشود؛ این خدا از طرفی می تواند روز به روز کهنه تر و فرسوده تر بشود. حکماً چون ادراک ما ضعف و نقص دارد این خدا نیز ضعف و نقص دارد.

اما از دیگر سو خدایی داریم که نساخته ایم؛ و به عبارت اصح او ما را ساخته است. این خدا مستقل از ادراک ما ست و تغییر ناپذیر و بی نقص و بی ضعف. این خدا مطلق است؛ مطلق عشق، مطلق علم، مطلق خیر، مطلق قدرت و ... .

اما واقع امر این است که غالباً ما در زندگی، با خدایی که ساخته ایم سر و کار داریم! از همین خدا توقع و انتظار داریم؛ با همین خدا حرف می زنیم و گفت و گو می کنیم؛ از همین خدا گاهی در دل شکایت و گله می کنیم. به امید همین خدا کاری را شروع می کنیم و دائم در مسیر کارهایمان از همین خدا کمک می خواهیم؛ و اگر شکست خوردیم هم می گذاریم به حساب حکمت و صلاح همین خدا.

خدایی که نساخته ایمِ من و حبیب و آن آتئیست یکی ست و خدایی که ساخته ایمِ من و حبیب و آن آتئیست چه قدر متفاوت است. و فکر من عجیب به این سوال مشغول شده است که زندگیِ عینیِ من و حبیب و آن آتئیست چه قدر به دلیل این خدایی که ساخته ایم، با هم متفاوت شده است؟! آیا این تفاوت ها متضاد است؟! آیا این تفاوت ها دنیا را برای ما به گونه ای کاملاً متفاوت تغییر داده است؟! آیا کسی می تواند ردپای خداهایی که ساخته ایم را در زندگی من و حبیب و آن آتئیست ببیند و شهادت بدهد که کدامیک خدایمان به خدایی که نساخته ایم نزدیک تر است؟!

 

از خدایی که نساخته ام می خواهم برای پاسخ به این پرسش ها کمکم کند!

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۹
فروردين
۰۰

للباقی

تکرار، از مخرب ترین آفت های زندگی ست؛ خدا نکند آتش تکرار، به خرمن اعتقادات خشک ما بیافتد! تا آخر می سوزاند و خاکستر می کند ... .
مدتی ست برای جلوگیری از این آتش سوزی! چند زمینه مطالعاتی خاص را به برنامه ام اضافه کردم. زمینه های که بعضی رفتن بر روی لبه های آتش است! 

للحق

  • محمد طاهری
۱۷
فروردين
۰۰

للباقی

حیرت
حیرت
حیرت


هر وقت حیرت م کم شده، ناخواسته به سمت روزمرگی متمایل شده ام؛ هر وقت حیرت م کم شده دنیایم کوچک شده ست و مقبوض شده ام؛ هر وقت حیرت م کم شده کم طاقت و بی صبر شده ام.
و هیچ وقت لحظه های پر حیرت م را فراموش نمی کنم؛ سر کلاس فلسفه علم، پشت تلسکوپ، حین بحث در خصوص انتروپی در دینامیک گاز پیشرفته، عشق مولانا و حافظ و مباحثه با دکتر ... .
گاهی فکر می کنم نکند آینده پر از روزمرگی شود: شغل ثابت، ازدواج، بچه، کار های روزمره و ... ! عذاب آور ست!
باید در هر گوشه ای حیرت را جست.

للحق

  • محمد طاهری
۱۵
فروردين
۰۰

للباقی

خدایا تو را خالصانه برای امتحان هایی که در آن ها رفوزه شده ام سپاسگزار و شاکرم. 
امتحان های رفوزه شده ام چون آیینه ای شفاف، نقص های فراوانم را در مقابلم آورد؛ چون آتشی به جان نیزار ادعاهایم زد؛ چون سنجه ای دقیق، کوچکیم را فریاد زد. 
و اگر این امتحان های رفوزه شده ام نبود، من همچنان در توهم ادعاهایم می ماندم و به کوچکیم ایمان نمی آوردم.

الحمدلله کما هو اهله

للحق

  • محمد طاهری
۱۴
فروردين
۰۰

للباقی

فکر کردن، لذت خاصی دارد؛ با فکر کردن ست که آدمی بر پهنه بی کران هستی، جاری می شود ... .
فکر کردن در بهار اما لذت دوچندان دارد؛ در بهار، هستی بی کران می خندد و تو می توانی با آن خنده، به لایه های عمیق تر هستی سفر کنی.

ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کنی ار اهل دلی خود تو بگوی

للحق

  • محمد طاهری
۱۳
فروردين
۰۰

للباقی

مدتی پیش از عطری استفاده می کردم که اسپری ای بود و شدیداً روغنی. چند باری که استفاده کردم لکه ای روی لباس هایم انداخت و چند ساعتی می گذشت تا لکه پاک شود؛ یعنی حُسن عطر با ضعف لکه ناخودآگاه همراه میشد!!
این عطر روغنی مرا به فکر فرو برد که همین مثال عیناً می تواند برای نفس ما پیش بیاید؛ گاهی گمان می کنیم کارمان عین حُسن است اما فی الواقع ضعفی را هم در نفس ما ایجاد کرده که خود ندیده ایم. 
باید از حُسن کارهایمان هم توبه کنیم ... .

للحق

  • محمد طاهری
۱۲
فروردين
۰۰

للباقی

عاشقان از پی نگاهی از معشوق، خانه خراب می شوند و یک عالم جور و جفا و ملامت را به جان می خرند ... . یعنی نقطه شروع از همان نگاه ست و اگر آن نگاه و عنایت نبود که عاشقی آفریده نمی شد؛ اگر آن نگاه و عنایت نبود نیاز عاشق نبود و ناز معشوق بی معنا بود.
خدایا! نازنینا! درین سختی های زندگی و مسیر صعب العبور دلدادگی به تو، ما دم به دم محتاج نگاه و عنایت ت هستیم؛ به ما نه به نهان بلکه به عیان نشان بده که نگاه رندانه ت را از ما برنداشته ای... .

ما چو چنگیم و تو زخمه می‌زنی
زاری از ما نه تو زاری می‌کنی

ما چو ناییم و نوا در ما ز تست
ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست


ما که باشیم ای تو ما را جان جان
تا که ما باشیم با تو درمیان

ما عدمهاییم و هستیهای ما
تو وجود مطلقی فانی‌نما

ما همه شیران ولی شیر عَلَم
حمله‌شان از باد باشد دم به دم

ما نبودیم و تقاضامان نبود
لطف تو ناگفتهٔ ما می‌شنود

للحق

  • محمد طاهری
۱۲
فروردين
۰۰

 

للباقی

#انقلاب، درست برخاسته از توده #مستضعف بود و با آرزوهای مستضعفین، همراه.
اما هر چه که پیش رفت، فاصله ش با مستضعفین بیشتر شد. درست آن جایی که قشر "مستضعف" به قشر "آسیب پذیر" تعبیر شد شکاف جدی بین انقلاب و صاحبین اصلیش ایجاد شد. و این شکاف، روز به روز بزرگ تر و خطرناک تر می شود.
بخشی از طبقه مستضعفی که ابتدای انقلاب به نهادهای مختلف حاکمیتی وارد شدند کم کم از طبقه خود فاصله گرفتند و آرزوهایشان هم رنگ دیگری گرفت؛ بالتبع ادبیات شان هم عوض شد؛ عده ای سراغ اقسام توسعه، از توسعه اقتصادی تا توسعه سیاسی رفتند عده ای هم سراغ تثبیت قدرت برای خودشان؛ مولود اولی جریان واداده غربی و لیبرال مسلک ها شد و مولود دومی جریان نفاق انقلابی. و البته دسته سومی در طول این سال ها بار اصلی انقلاب را گمنام و خاموش به دوش کشیدند که بعضاً تا شهید نمی شدند مردم آن ها را نمی شناختند.
اما من امیدوارم؛ امیدوارم به راه انقلاب. چرا که امروز هنوز شعارهای پیش یا ابتدای انقلاب، زنده ست! و امیدوار کننده تر این که نسلی که انقلاب نکرده، بیشتر دلسوز این آرمان هاست!
مبارزه با جریان واداده #لیبرال و جریان نفاق انقلابی سخت ست؛ دومی البته سخت تر. اما شدنی ست.
جریان سوم جریان قدرتمندی ست چرا که هنوز از طبقه مستضعفین خارج نشده است؛ فإنّ حزب الله هم الغالبون.

للحق

  • محمد طاهری
۱۱
فروردين
۰۰

للباقی

برای عاشقی که جز معشوق نمی بیند، "رسوایی" در برابر اغیار معنا ندارد. 
"رسوایی" عاشق، درست در مقابل دیدگان معشوق است؛ آن هنگام که در دام معشوق، داعیه هایش آتش می گیرد و می فهمد که با معشوق خویش هم صادق نبوده ست ... .

امان از روزی که پرده ها کنار رود؛ یوم تبلی السرائر، خدا می داند همین ادعای "ایاک نعبد و ایاک نستعین" چه رسوایی برایمان درست می کند ... .

للحق

  • محمد طاهری
۱۰
فروردين
۰۰

للباقی

زیاد از خودم می پرسم این دل بی قرار، کجا قرار می گیرد؟!...
شاید به قول عطار:

گفت: آداب سفر آن است 
که هرگز از قدم نایستی تا دلت آرام گیرد
آن جا که دل آرام گرفت، مقصد است ... .

للحق

  • محمد طاهری
۰۸
فروردين
۰۰

للباقی

 

بگویید:

یخ ها آب شوند؛ گل ها بشکفند؛ درختان شکوفه دهند؛ چشمه ها بجوشند؛ آسمان ببارد؛ مطرب بنوازد؛ شاعر بسراید؛ عاقل برقصد؛ مجنون بفهمد؛ لیلی نترسد؛ و صنم ناز نماید ...

 

مگر نازی من کم نازنین ست ... .

 

شنبه؛ حرم؛ مغرب

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
فروردين
۰۰

للباقی

 

دارم نوشته های یک دهه پیشم را می خوانم؛ چه قدر آن روزها خدایم را عاشقانه می دیدم؛ به گمانم مع الأسف این روزها خدایم به خدای فیلسوفان و خدای تاجران نزدیک شده و از آن خدای عاشقان فاصله گرفته ام ... .

با خدای عاشقان خیلی نمی شود ناامید بود اما با خدای فیلسوفان و خدای تاجران متاسفانه چرا. و چه قدر خوب بود آن دوران ...

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
فروردين
۰۰

بسم الله الرحمن الرحیم

للباقی

 

توفیقی دست داده ست که برای خودم و نه به سفارش جایی! چیزی بنویسم که سال ها دوست داشته ام در وقتی مبسوط حرف هایم را به قلم درآورم؛ تجربه جدیدی ست. لطف حضرتش امیدوارم شامل این قلم شکسته گردد و کلمه هایم طیب باشد و به سمتش بالا رود ... .

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۶
فروردين
۰۰

للباقی

 

دیروز با جمله ای کاملاً بی ربط به شغل، افتادم در دام ابن مشغله! ابوالمشاغل را چند باری تورق کرده بودم اما ابن مشغله را نخوانده بودم؛ ابن مشغله را دیروز خریدم و یک نفس خواندم.

نادر ابراهیمی را نمی توانم یک بار بخوانم؛ یک ککی در کارهایش هست که درست همان کک در من هم هست! و هر باری مجبورم می کند به سراغش بروم.

ابن مشغله هم مثل کارهای دیگر نادر، صداقت تمام دارد؛ اصلاً قیافه نادر عجیب غلط انداز است؛ مردی چنین عاطفی و با صداقت و لطیف چه ربطی دارد به آن قیافه درشت و سیبیل تا بناگوش!

می گفتم؛ ابن مشغله هم با همان صداقت، داستان شکست های پیاپی شغلی و کاری نادر است.

شغل به نظرم محوری ترین محورِ ساختِ یک سبک زندگی اختصاصی است! چیزی که دختر و پسرهای امروزی نه آن را می فهمند و نه حاضرند سختی هایش را به جان بخرند. چرا که امروزی ها حوصله ساخت زندگانی شان را ندارند و می خواهند با پول های بادآورده کارمندی، سریع زندگی شان را بخرند و نه این که بسازند.

نادر یک نمونه خوب از کسی ست که در زندگی ش، دنبال ساختِ زندگانیش است. او که حقاً استاد زیبا دیدن است از سخت ترین تهدیدها، عاشقانه ترین فرصت ها را می سازد. البته بی انصافی است که درباره زندگانی نادر بگوییم و از سهم بزرگ همسرش چیزی نگوییم که به قول خودش: ما بدون زنان خوب، مردان کوچکیم.

 

للحق  

  • محمد طاهری
۰۵
فروردين
۰۰

للباقی

 

مشکل، ما نیستیم؛ مشکل، قواعد عمومی جامعه ای پلشت و بی قاعده ای ست که می خواهد برای آینده تضمین بدهی!!! تضمین بدهی که چه؟! تضمین بدهی که از پس حیوانیت زندگی به معنای تمام، در حد یک حیوان خوب و نجیب برمی آیی!

نه قواعد عمومی جامعه می فهمد و نه آنانی که میخواهند تابع این قواعد عمومی باشند می فهمند که عزیزجان! تضمین آینده، مترادف است با لختگی و روزمرگی و افیونی زندگی کردن! آدمی که تضمین می دهد، دنائت تکرار را به شرافت تغییر، ترجیح می دهد؛ در زندگی مختصر چند روزه زیر بار سنگین ترین قرض ها یعنی تضمینی زندگی کردن می رود؛ و دست آخر بعد از عمری خرحمالی می بیند فقط برای دیگران زندگی کرده است.

شاید آنانی که تضمینی هستند، زندگی بکنند ولی حتماً زندگانی نمی کنند. و زندگانی کردن از نظر من مترادف است با ساختن قواعد خود نه پیروی از قواعد برساخته دیگران ... .

 

بعدالتحریر1: قواعد عمومی جامعه لزوماً عرف نیست.

بعدالتحریر2: این قواعد عمومی جامعه، استعداد و خلاقیت های خیلی از جوانان را له می کند! برای این که نسلی بی انگیزه و بی خلاقیت و پژمرده نداشته باشیم راهی نداریم جز این که اجازه بدهیم جوانان، قواعد زندگیشان را با توجه به فکر و استعداد و خلاقیت شان خودشان بنویسند؛ شکست شان هم صد شرف دارد به تضمینی زندگی کردن!

 

للحق  

  • محمد طاهری
۰۴
فروردين
۰۰

للباقی

 

خیال خامی ست که گمان می کنیم عالم بیرون می تواند ما را به آرامش برساند؛ عالم متکثر بیرون و مظاهرش شاید مسکّنی زودگذر باشد اما تا آدمی از درون به آرامش نرسد نمی تواند راحل سرزمین های وجودیش شود. 
این حرف ظاهرش زیباست اما باطنش به سختی و مشکلی راه طریقت و عاشقی ست؛ که فرمود از هزار مرد یکی نرسد ... .
راز ماجرا درین است که آدمی باید بر همه نیازهایش محیط شود؛ حتی نیازهایی که از بیرون باید مرتفع شوند! و این یعنی باید وسعت ش بزرگتر از دنیا شود. 
و این یعنی ... .

"درون توست اگر خلوتی و انجمنی است
 برون زخویش کجا می روی جهان خالی است"


للحق

  • محمد طاهری
۰۴
فروردين
۰۰

للباقی

 

  انسان درین دنیا در هر حالی که باشد بالذات تنها ست؛ و چه قدر این غربت سخت و جانکاه هست... . رابطه تنگاتنگی بین عشق و غربت ست؛ اگر عشق نبود غربت معنی داشت؟! اساسا غربت چه هنگام به وجود می آید؟!  به گمانم غربت، زاییده عشق است و عشق زاییده تنهایی.  چه می دانیم شاید خالق عشق، به خاطر تنهایی ش، "عشق" را آفرید ... .

 

  للحق

  • محمد طاهری