رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳۲۷ مطلب با موضوع «دل نوشت» ثبت شده است

۳۰
مهر
۰۰

للباقی

 

برای پستی دنیا همین بس که شادی هایش کم عمق است و غم هایش عمییییییییییییق ... .

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۶
مهر
۰۰

للباقی

 

خاله عزیز و مهربانم! سخت ست غم ندیدنت در این دنیا اما اینک تو در مرتبه عالی تری از وجود داخل شده ای؛ اینک سعه وجودیت بزرگتر شده است و حکماً حیاتی زیباتر را آغاز می کنی.

شهادت می دهیم که از تو جز خوبی و مهربانی و دلسوزی و ایمان و خیرخواهی چیز دیگری ندیده ایم و رجای واثق داریم که در آن عالم، دستان همیشه بخشنده ت، گشاده تر می شود و دستگیری ت بیشتر ... .

 "اللهم جاف الارض عن جنبیها و اصعد بروحها الیک و لقها منک برهانا اللهم عفوک عفوک".

 

مرحمت می کنید اگر خاله عزیزم را با صلاة ی یا صلواتی یا ذکری و دعایی بدرقه کنید.

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۴
مهر
۰۰

للباقی

آنچه در دل یک سوخته جان، می گذرد را هیچ واژه ای نمی تواند شرح دهد؛ کلمه ها با همه شکوه و خوش منظری شان تاب هُرم عشق را ندارند؛ نمی دانم؛ نمی دانم؛ آیا عشق هم کلمه بی ربطی ست یا نه ... . اصلاً سوخته جان به سبب چه این چنین می سوزد؟! نمی دانم. و لیک سوخته جان، می سوزد و می سوزد و می سوزد و بهتر از هر کسی می داند که وجودش چون خاکستری است در دست باد؛ که کی نفحه ای بوزد و خاکستر سوخته ش را به کوی یار ببرد یا نبرد یا  ... .

سوخته جان با فراق انس گرفته است به سبب ملامت دائمی یار یاغی خویش؛ یار یاغی که سنگ، از دل او نرم تر است و دشمن جانی از او مهربان تر. سوخته جان با عالم خواب اما مأنوس تر است که شاید در آن عالم دیگر بتواند لحظه ای آن یاغی دل سنگ و دشمن صفت را پاره ای ببیند و کلامی آسمانی میان شان در بگیرد و تا عرش سیر کنند در آن غوغای خلوت وجود.   

سوخته جان، با اشک افشای سِر می کند و راز را پشت سَر پنهان می کند تا از چشمِ خنده دور بماند؛ خنده را ابزار یاغیان می داند و اشک را ابراز سوختگان.

سوخته جان، مهر خاموشی بر زبان می زند و نهیب بر دل، که دیگر حرمت جان به نشکستن است.

سوخته جان به دادن جان کریم تر است تا تمنای دیدار یاغی و لیک از کوی سوخته جان به دیار یاغی السلام... .

 للحق

  • محمد طاهری
۲۲
مهر
۰۰

للباقی

 

از دست روزگار، بسیار گله دارم؛ آن چه روزگار با منِ طفل کرد به ذهن هیچ بدخواهی نمی آمد که با قدیمی ترین دشمنش بکند. اما من با او دشمنی نخواهم کرد... .

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۰
مهر
۰۰

للباقی

 

گاهی خوب ترین کارها، مضرترین می شوند؛ مثل فکر کردن هایی که به جای حرکت، تو را متوقف می کنند.

برای موج، فکر ‌کردن به حرکت، سکون می آورد ... .

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۹
مهر
۰۰

للباقی

 

کاش اینقدر با گفت و گو بیگانه نبودی ... .

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۸
مهر
۰۰

للباقی

 

دیگر داریم به هم عادت می کنیم؛ آن کل کل های قدیمی دارد جایش را می دهد به یک سکوت رضایت مندانه. اصلا من مدیون تو هستم؛ تو نبودی اینچنین به خراب آباد دلم سفر نمی کردم... ‌.

با تو درست ست که اخم هایم در هم هست و هیچ وقت شوخی نکرده ام اما گمان می کنم ته دلم خبرهایی ست!

تو همیشه همه وجود شیشه ایم را در مقابل چشمانم به زمین میکوبی؛ ممنونم.

تو قلبم را تا سر حد گیر افتادن در کوچه تنگ و بن بست ناامیدی میبری؛ سپاسگزارم.

تو دست به زن داری و مرتب صورت خودخواهی هایم را با سیلی آب داری، سرخ می کنی؛ لطف می کنی.

اصلا می دانی چیست؟! تو حافظه پاک شده همه خطاهایم هستی. 

حضرت درد ممنونم از تو ... .

 

للحق

 

 

  • محمد طاهری
۱۵
مهر
۰۰

للباقی

 

 دست در آب رودخانه میکنم و مثل کاسه پر که میشود به سمت آسمان، پرتابش میکنم؛ قطره ها مثل برف در آسمان پرواز می کنند؛ بزرگترین قطره ها را پی می گیرم؛ قوس صعودش را کامل می بینم و کمی از قوس نزولش را؛ بعدش محو میشود و دست آخر روی آب فرود می آیند.

خیره می شوم به هجوم آب و حجم صدای آب. چه قدر شبیه چشمان دریا هستند ... .

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۳
مهر
۰۰

للباقی

 

نمی دانم ظرف دنیا خیلی کوچک تر از برخی رسیدن ها ست یا برخی رسیدن ها خیلی بزرگ تر از دنیا ... .

حکماً عالم بعد از دنیا، بیشتر محل رسیدن ست ... .

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۲
مهر
۰۰

للباقی

 

هر وقت کلمه تیلور را می شنیدم فوراً یادم به #بسط_تیلور در ریاضیات میافتاد؛ اما چند سالی ست به خاطر حساسیتی که روی یزدانی و این مبارزه ش داریم ماجرا فرق کرده است! دیگر #دیوید_تیلور را همه می شناسیم؛ رقیب جدی و سرسخت آمریکایی که پهلوان ما سه بار پیاپی از او شکست خورده است و آخرینش در بزرگترین نبردگاه یعنی المپیک آن هم در آخرین لحظات مبارزه؛ دیوید تیلور نه فقط اشک قهرمان ما را درآورد بلکه یک ایران را غصه دار کرده بود؛ اما این بار #حسن_یزدانی ورق بازی را عوض کرد؛ قلب یک ملت برای مبارزه ش تپید و او تجلی اراده ملت ش شد و رقیب سرسخت ش را آخرالأمر با اقتدار شکست داد؛ و امروز انگار همه ما دوبنده پوشیده ایم و در مقابل رقیب مدعی مان، دست مان بالا رفته است. 

مبارزه ها شیرین اند خاصه اگر مبارزه، جدی و سخت و نفس گیر باشد و یک جورایی احتمال شکست بالا! 

پهلوان ها محصول همین جنس مبارزه اند... .

 

#نان_پدر_و_شیر_مادر_حلالت_پهلوان

 

بعدالتحریر: دیشب باید چیزی می خریدم، سری به بازار زدم؛ اما با گوشی دائم چک می کردم کی کشتی شروع می شود. دست آخر پشت فرمان بودم که کشتی شروع شد؛ زدم کنار و با حرارت بازی را نگاه کردم؛ بعد که بازی تمام شد تازه به خودم آمدم که کنار خیابان پارک کرده ام و مردم این ادا و اطوار هایی که با دست درمی آوردم را می بینند!! اما به غایت چسبید ... .

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۴
مهر
۰۰

للباقی

اصل و حقیقت حرکت، بعد از عالم ماده آغاز می شود. خوشا به حال این خوبان و لطیفان که برای یک ابدیت پر حرکت، توشه برداشته اند ... .
اللهم ألحقنا بهم

#علامه_حسن_زاده_آملی

 

للحق
 

  • محمد طاهری
۳۱
شهریور
۰۰

للباقی

 

این روزها که حدود شانزده ساعت مشغول به کار هستم و نمی دانم چگونه روزهایم به شب هایم الصاق شده اند! وقتی بچه های انجمن یاسوج و انجمن شیراز گفتند برنامه مشترک دارند قول دادم خدمت شان برسم.

عصر بلافاصله بعد از کار خودم را رساندم به دانشگاه و برایشان از آزاداندیشی گفتم.

انگار برگشته بودم به همان دوره پر جنب و جوش دانشجویی؛ خاطرات خاص آن دوران برایم زنده شده بود؛ آن همه آرمان خواهی و دغدغه و کار و جلسه و مطالعه و نوشتن و ... .

امروز حرف هایی درباره آزاداندیشی زدم که به آن ها ایمان داشتم و تقریبا می توانم بگویم وقتی مقایسه می کنم می بینم همچنان همان دغدغه ها و آرمان ها را دارم! اگر برگردم به آن دوران باز همین مسیر را می روم؛ مسیری که برای دغدغه ها و آرمان هایت می جنگی ... .

واقعا یاد آن دوران به خیر ... .

کمی احساس دلتنگی دارم.

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۹
شهریور
۰۰

للباقی

 

اگر میزان جاودانگی ما به اندازه تغییر یا تصحیح یا تکمیل عالم باشد، پس باید نگاهی نو به همه رازهای عالم داشت؛ شاید رازهای عالم نزدیک ترین پل برای بقای ما باشد! شاید ... .

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۸
شهریور
۰۰

للباقی

 

بعضی ها در محضر خودشان شیرین هستند و در منظر دیگران هم شیرین.

بعضی ها در محضر خودشان تلخ هستند و در منظر دیگران هم تلخ.

بعضی ها در محضر خودشان شیرین هستند و در منظر دیگران تلخ.

و بعضی ها در محضر خودشان تلخ هستند و در منظر دیگران شیرین.

و راز مهر تو را من در دسته چهارم جست و جو میکنم... .

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۳
شهریور
۰۰

للباقی

 

خدایا کارهای بسیاری هست؛ علم های زیادی هست؛ مهارت های بی شماری هست؛ شغل های متنوعی موجود است.

اما خدایا به حق کریم ت، در این دنیا مرا جایی بگمار که بتوانم بیشترین تاثیر را در تحقق اراده تو داشته باشم.

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۲
شهریور
۰۰

للباقی

 

 من؟ 

کدام من؟!

مگر من ی هست؟ چه چیزی از خودم دارم؟ تو ؟!! تو هم که از آن منی و من همه تو ... .

بعد التحریر: کاش میشد از برخی حالات بکاپ بگیریم و هزاران بار کپی شان کرد! 

عجالتا بخند!

 

للحق

 

  • محمد طاهری
۱۵
شهریور
۰۰

للباقی

 

خیلی مرد باشیم از گناهان آشکار کم کنیم اما با این همه عجب و غرور و کبر، چه خانه ای بر این ستون های موریانه خورده می‌شود بنا کرد؟!!

فقط و فقط خدایا خودت میتوانی از این عذاب های محیط برمان نجات مان دهی و گرنه ابدیت مان را ویران کرده ایم. 

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۱
شهریور
۰۰

للباقی

 

شده ام مثل معلمی که دیگر به آنچه درس می دهد ایمان ندارد! اما مجبور ست به درس دادن.

با این تفاوت که این جا، هم معلم هم شاگرد خودم هستم.

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۰
شهریور
۰۰

للباقی

 

جنگ، جنگ است؛ یا من پیروز می شوم یا شک؛ ایمان م را کجا مخفی کنم؟

 

`جوجه‌های اعتقادم را کجا پنهان کنم وقتی

شک شبیه گربه از دیوار ایمان می‌رود بالا`

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۸
شهریور
۰۰

للباقی

 

 دل ها شاید بی حساب حرف بزنند؛ اما ته دل ها نه ... .

 

للحق

  • محمد طاهری