رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳۲۷ مطلب با موضوع «دل نوشت» ثبت شده است

۰۷
شهریور
۰۰

للباقی

 

وقتی زخمه ها بر روی تارها می نشیند انگار همه حجم غربتم زیر و رو می شود؛ گوش که نه، دل می دهم به این نوایی که پریشان حالی ازلی و ابدی م را از فراقت، فریاد می زند. چه کرده ای نازنینا با من؟! 

این شیوه ش نیست که با جلوه ای، بیچاره ام بکنی و مرا به حال خودم واگذاری. کجا به دنبالت بیایم؟ کدام گوشه ای می توانم اثری از تو ببینم؟!

کاش از تو نشانی می یافتم.

`پای سگ بوسید مجنون، خلق گفتندش این چه بود

گفت گاه گاهی سوی کوی لیلی رفته بود ...`

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
شهریور
۰۰

للباقی

 

`حقیقت` آن قدر وسعت و کثرت دارد که همیشه باید حتم کنی که از حقیقت، چیزی نمی دانی.

ابله تر از کسانی که حقیقت را فقط چیزهایی می دانند که می فهمند! کیست؟!!

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۴
شهریور
۰۰

للباقی

 

لعنت لعنت لعنت به این قواعد مسخره زندگی که برایمان ساخته اند؛ لعنت به پیشرفت و ترقی ای که ما را از درون تهی کرده ست. 

بس نیست این همه ملال و روزمرگی؟! بس نیست این همه بی رنگی و غلبه رنگ خاکستری بر آبی پر رنگ و سبز سیر؟! بس نیست بی عشق تنفس کردن؟! بس نیست ادا و اصول؟! بس نیست تحمل این همه رنج آدم های مزور و چند وجه؟! 

با محسن قرار شد سفری برویم عشایری! محسن هم از دکتر بودن و تحول علوم انسانی! و از این مزخرفات روزمره مثل من به هوای لطیف عشایری نیاز دارد.

ما زمخت شدیم در حالی که قبلاً لطیف بودیم!

للحق

  • محمد طاهری
۰۳
شهریور
۰۰

للباقی

 

خدایا می شود من هم جز همان `رجال` ی باشم که `من المومنین` هستند و صادق اند در وعده ای که با تو بسته اند؟!

 

`نصیب هر کس و ناکس نمی شود این بخت

قرار بود بمیری خدا شهیدت کرد`

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۸
مرداد
۰۰

للباقی

 

حسین (ع) خودش را با هیچ کسی مقایسه نکرد!

با ابراهیم مقایسه نکرد که آتش، برایش بهشت شد.

با یوسف مقایسه نکرد که از چاه نجات یافت.

با یعقوب مقایسه نکرد که آخر الأمر نور چشمش را بازیافت.

با موسی مقایسه نکرد که آخرالأمر معجزه شکافتن نیل، به فریادش رسید.

حتی با اسماعیل نیز مقایسه نکرد که آخر الأمر تیغ نبُرد ... .

 

در تجلی خدا و طرح های عاشقانه اش، تکرار نیست و قیاس محصول تکرار است و معشوقِ حسین، بی همتاترین و ناب ترین طرح عاشقانه ش را با حسین می خواهد؛ این چنین ست که حسین با هیچ کس قابل قیاس نیست.

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۸
مرداد
۰۰

للباقی

 

خدا می داند من در شب عاشورای ۶۱ هجری مانده ام؛ گوشه ای از این صحرای بلا نشسته ام و به صحبت های ثارالله گوش می دهم؛ تا دقایقی دیگر نورها را خاموش می کنند و آن جاست که من باید انتخاب کنم؛ و من مختارم! مختارم بین سعادت ابدی و شقاوت ابدی! و خدایا تو می دانی با این همه تعلقات و زنجیرهایی مثل کبر و غرور و عجب چگونه می توانم سعادت را انتخاب کنم؟! زمین گیر شده ام و میخواهم از خویشتنم فرار کنم نه از حسین(ع)؛ اما می دانم که مقسم توفیق تویی. 

من در شب عاشورای ۶۱ هجری مانده ام؛ آن که برای فردا و آینده ش با عقل خودمختار ش برنامه ها ریخته و می خواهد آینده ش را به دست گیرد چگونه می تواند به جنگی رود که مرگ، نتیجه محکوم آن ست؟!

کسی که درین عالم فقط خودش را می بیند و عالم را از منظر خودش می خواهد چگونه به میدانی می رود که دیگر خود ی نمی ماند؟!

آن کس که هنوز مدح و ذم دیگران برایش فرقی دارد چگونه می تواند برای خدا جان بدهد؟!

آن کس که هنوز به فکر بلندی نامش است چگونه می تواند برای خدا عشقبازی کند؟!

خدایا من در شب عاشورای ۶۱ هجری مانده ام و مع الأسف همه چیز علیه من گواهی می دهد. پس من چگونه بگویم یالیتنا کنا معکم؟! من در کدام سوی میدانم؟! من اهل فرار م یا اهل مبارزه؟! 

و هر کس ادعا بکند بداند که زمین بر عاشورا مانده ست و امام حاضر نیز ندای یاری سر می دهد. 

من در خویش فرو رفته ام و می دانم حجاب های غلیظ همه اطرافم را گرفته اند اما ... .

 

حسین دوستت دارم.

 

للحق

 

  • محمد طاهری
۱۷
مرداد
۰۰

للباقی

 

قرنطینه ام؛از کرونا که ترسی ندارم از نرسیدن به هیئت و محرم می ترسم.

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۵
مرداد
۰۰

للباقی

 

درود و رحمت خدا به مردان عاشقی که در مسلک و مسلخ عشق جان دادند و همه وجودشان را وقف راه خدا کردند و همه دلهره شان این بوده که جاپایی از آنان نماند تا به چشم خلق نیایند و فقط و فقط برای خدا عشق بازی کرده باشند و او ببیند و تمام!

می ترسم عمرم به پایان برسد و همچنان این همه فاصله دور داشته باشم. اللهم ألحقنا بهم

 

للحق

 

  • محمد طاهری
۱۵
مرداد
۰۰

للباقی

 

نازنینا ممنونم؛ نه حتی عریان، بلکه در گوشه ای از وجودم هرگاه `ادعا`یی کردم مرا در چرخ دنده های اسباب ت له کردی. 

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۳
مرداد
۰۰

للباقی

 

من در به در دنبال گمشده ای می گردم که سال ها پیش ناگهان از من ربوده شده است. من به دنبال حالی که پنج سال پیش داشتم می گردم؛ من به دنبال همان ایمان پنج سال پیش آواره شده ام؛ ایمان امروزم با همه کارهای خیر این چند سال را با ایمان پنج سال پیش تاخت می زنم! آیا می شود باز هم همان حال را ناغافل پیدا کنم و خودم را به آغوشش بیاندازم و زار زار از تنهایی های این سال های بی او اشک بریزم و سبک بشوم و رها؟! 

من در به در دنبال تو می گردم ای ایمان پنج سال پیش ... .

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۱
مرداد
۰۰

للباقی

 

وقتی قفس را نمی شود شکست و پرنده را رها کرد، بهتر نیست قفس را بزرگتر کنیم؟!

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۸
مرداد
۰۰

للباقی

روزگاری از خود توقع `احسن الحال` ی داشتم؛ این روزها فهمیده ام اگر از `ضعیف الحال`ی  زیر چشمی رد شوم دست بالا `متوسط الحال`م! 
زندگی ما `متوسط الحال`ها یک جوری ست! هم از افق های بلند `احسن الحال`ها در وجودمان چیزی هست هم از کوچکی سعه وجودی `ضعیف الحال`ها. 
گاهی چنان در حالت بسط هستیم که می خواهیم فلک را سقف بشکافیم و گاهی چنان مقبوضیم که انگار همه بار فلک را روی شانه ما ریخته اند و باید از سوراخ سوزن خیاطی رد شویم! 
گاهی به عبادت و ایمان و گاهی به عصیان و نسیان.
خدایا به این `ضعیف الحال`ی ما خودت ترحم کن و لااقل هنگامه رحلت، `احسن الحال`مان کن. 

به یاد آن روزهای خاص: راحلِ راجی و البته متوسط الحال!

للحق

  • محمد طاهری
۰۵
مرداد
۰۰

للباقی

 

`خدایا مرا در مسیر تحقق اراده ت قرار بده`

 

و من می فهمم ایمان به این جمله چگونه می تواند هادی باشد؛ در هُرم سوزانِ حسرتِ یوم الحسرة کاش ایمان به این جمله خنکایی باشد بر وجودمان.

خدایا ما را در این مسیر زنده بدار و بمیران که می دانی غرض از همه چیزمان عشق به خودت هست.

 بر ما لبخند رضایت بزن یا انیس ...

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۱
مرداد
۰۰

للباقی

 

شاید از مزار آن ها رایحه ای در عالم پیچیده باشد که ملکوتیان با آن قوت می گیرند و آسمانیان به آن فخر می کنند. 

رایحه ای که گواه صدق دعوی خداوند حکیم به فرشتگان عجول بود که انی اعلم ما لا تعلمون!

به گمانم آن رایحه، رایحه عاشقان خاموش ست؛ رایحه فخر زمینیان و دلسوختگان گمنام؛ المجهولون فی الأرض و معروفون فی السماء... .

 

للحق

 

 

  • محمد طاهری
۳۱
تیر
۰۰

للباقی

 

من شب ها را زیر آسمان، صبح می کنم؛ چشم م به بی کرانگی آسمان سیاه شب بسته می شود و ستاره ها و ماه و سیاهی آرام شب، همدم همه دردها و فکرها و حال های خوش من اند. 

در روزگاری که آسمان را گم کرده ایم من به آن خیره شده ام و هر شب و هر صبح با او دمخورم تا شاید مرا مثل خودش کند. 

آسمان را مدیون حیات خانه ام!

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۴
تیر
۰۰

للباقی

 

خدایا می دانی که تو را دوست دارم و همه آنچه تو دوست می داری ... .

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۳
تیر
۰۰

للباقی

 

پیشتر با این بیت خواجه خیلی مأنوس بودم:

`غنچه گو تنگ دل از کار فروبسته مباش

کز دم صبح مدد یابی و انفاس نسیم`

و گمان می کردم هیچ کار فروبسته ای نخواهد بود که با دم صبح و سحر گشوده نشود! 

امروز چنین باوری ندارم؛ دیروز ایمان نداشتم ظرفیتم پایین ست اما امروز ایمان دارم! ایمان دارم که گیر کارهای فروبسته مان، وجود کم ظرفیت خودمان ست که حضرت رب العالمین می خواهد این ظرفیت فزونی یابد. 

البته اگر دم صبح و سحر باعث افزایش ظرفیت شود و آدمی توقع حل شدن خلق الساعه ای گره های فروبسته ش نداشته باشد همچنان به این بیت مومنم!

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۰
تیر
۰۰

للباقی

اولین باری ست که در آسمان یادداشت می نویسم! باارتفاع ترین یادداشتم؛ سی و دو هزار پا از زمین فاصله دارم اما نمی دانم به آسمان چه قدر نزدیک تر شده ام. در انتهای افق، تلاقی آسمان و زمین طیف رنگ های زیبایی ست که هلال نو ماه ذی الحجه هم کمی بالاتر از رنگ ها، زیبایی را دو چندان کرده؛ زمین، از نورهای مختلف پر شده و بی امان چشمک می زند و با همه جاذبه اش ما را به زمینی ماندن می کشاند. نمی دانم! شاید مادامی که جسم مادی داریم لیاقت آسمان را نداریم.
فکر می کنم به  چند میلیون قطعه این بوئینگ؛ ما به آن ها اعتماد کرده ایم و تا این حد از مسکن مان فاصله گرفته ایم!! سریع استغفراللهی غورت می دهم که ما به خدا اعتماد کرده ایم!! اما باز می دانم که العبد یدبر و الله یقدر! پس برمی گردم به اصل ماجرا؛ انسان بی نهایت طلب، اجسامی ساخته و به آن اعتماد کرده، که ریسک و عدم قطعیت جزء لاینفک آن ست؛ فاکتور آف سیفتی! را بلدم و می فهمم که در ساخت اجسام پرنده حتی با وجود مشکل وزن، اما رعایت می شود و هزاران قطعه و سامانه جایگزین درست کرده اند؛ اما فی الواقع  همه مسخرات آفریننده اصلی اند و در کار بشر البته خطا بسیار! فکر می کنم به این که اگر مرگم برسد همین بالا با چه وضعی به دیدار با خدا بروم؟ اما سریع یادم می آید که در امین الله با ذوق می خواندم `مشتاقة لفرحة لقائک`
بگذریم.
امروز خدمت استادم رسیدم و بابت همه الطافش تشکر کردم؛ یک کتاب خودم و کتاب دیگری به یادگار هدیه ش کردم و ابتدایش نوشتم: تقدیم به استاد عزیزم که برایم شأن پدری دارد... .
برای بچه ها شیرینی گرفتم؛ شیرینی اتمام خدمت سربازی؛ خدا را بابت این ۲۱ ماه بسیار سپاسگزارم؛ در پژوهشکده واقعا خدمت خوبی کردم.
این مرحله بحمدلله تمام شد و دارم در آسمان می روم برای شروع مرحله جدید دیگری.

`تا یار که را خواهد و میلش به که باشد`
✓رب ادخلنا مدخل صدق، و اخرجنا مخرج صدق، و ٱجعلنا من لندک سلطانا نصیرا✓
٪یا جوادالائمه ادرکنی٪

للحق

  • محمد طاهری
۲۰
تیر
۰۰

للباقی

 

گاهی من می خواهم اما `خواب` نمی گذارد!

 

بعد التحریر: در عالم خیال، قلب ها به هم راهی، شاه راهی اصلا کوره راهی دارند؟!

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۸
تیر
۰۰

للباقی

 

حکماً برای فهمی عمیق تر از عالم معنا باید به ادب حضور متناسب با آن لایه از عالم رسید؛ و این دقیقاً به سبک زندگی ما برمی گردد. سبک زندگی مرسوم و معمول امروز، ادب حضور را برای همین دنیا هم گرفته چه برسد به لایه ای عمیق تر! 

ما آنچنان در تمامیت خواهی خودمان غرقیم که ادب حضور در محضر خودمان را هم فراموش کرده ایم. 

این روزها به خلوتی عمیق تر برای ادب حضور نیازمندم؛ شاید به قول خواجه: ٫فراغتی و کتابی و گوشه چمنی ...٫

 

للحق

  • محمد طاهری