رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳۲۷ مطلب با موضوع «دل نوشت» ثبت شده است

۱۱
تیر
۰۰

للباقی

هرکس که دلی دارد یک مور نیازارد
کان مور هم از دلبر دارد اثری بر دل

خوبان و لطیفان، آن چنان مراقب اند که حتی یک مورچه هم از آنان آزرده نشود؛ چرا که آن مورچه را هم تجلی ای از دلبر حقیقی شان می دانند و ایمان دارند که اثری از محبوب شان در مور است.
این زمانه و آدمیانش، بیش از هر زمان دیگری "محبوب" شان را گم کرده اند؛ آدمیانی شده ایم به غایت خود خواه و خود پسند و خود حق پندار و خود بزرگ بین؛ وقتی چشم از آسمان گرفتیم و به خودمان خیره شدیم، دنیایمان آنچنان کوچک شد که گمان کردیم جا برای ما کم ست! و جای ما را دیگران می گیرند. این چنین شد که به آزار یکدیگر مداومت کردیم.
یا لطیف! مور که سهل ست ما آدمیانی که چنین بی رحمانه دل های همدیگر شکستیم و دل های یکدیگر آزرده ایم را خودت رحم کن.

للحق

  • محمد طاهری
۰۸
تیر
۰۰

للباقی

چه شیرین ست حس "اتحاد حبیب و محبوب".
بگذار چشمانم را ببندم و مزه مزه کنم ... .

للحق

  • محمد طاهری
۰۳
تیر
۰۰

للباقی

آدمی که خسته است نیاز به " استراحت " دارد نه "تفکر"... .

للحق

  • محمد طاهری
۰۱
تیر
۰۰

للباقی

دیگر بوی نا ی کهنگی را از صد فرسنگ دورتر می فهمم؛ من اصلا این روزها حال همه کهنه پوشان و کهنه خوران و کهنه اندیشان و کهنه باوران و کهنه دلان و همه "کهنه زیان" را خوب می فهمم. 
حالا آیا مرگ بوی کهنگی می دهد؟!

للحق

  • محمد طاهری
۳۰
خرداد
۰۰

للباقی

این روزها دوران "رکود" است؛ نه فقط رکود اقتصادی، حتی رکود معنوی، رکود ارزشی، رکود انقلابی، رکود سیاسی، رکود علمی، رکود نوآوری، رکود  رکود رکود رکود.
باور دارم حتی در عشق هم رکود است این ایام؛ آدم هایی به غایت خودخواه و خودپسند که فقط مجبورند به خویشتن خود بنگرند و سرگرم خود باشند و روزگار را برای خود بخواهند. 
دنیای این چنینی، هیچ خواستنی نیست ... .

اما حتم دارم در همین دنیا در شرایطی که جامعه را رکود می گیرد هستند مردانی که برخلاف آمد دوران، رونق می آورند؛ اولویت با رونق محبت ست ... .

للحق

  • محمد طاهری
۲۸
خرداد
۰۰

للباقی

قرارمان، دوری نبود ... 

بعدالتحریر: تو چون درد منی درمان چه حاصل؟!!

للحق

  • محمد طاهری
۲۱
خرداد
۰۰

للباقی

 

آخرالزمانِ عالم را نمی دانم، اما اینک آخرالزمانِ من است ... .

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۰
خرداد
۰۰

للباقی

چیزی که این روزها مدام عذابم می دهد، بی اخلاصی مفرط در سپهر سیاسی کشور است. تعفن این حجم عظیم خودخواهی و منفعت پرستی چه بر سر آن آرمان های پاک و تاریخ ساز انقلاب میاورد؟!


للحق 

  • محمد طاهری
۱۵
خرداد
۰۰

للباقی

خانه سوخته، خواستنی تر ست تا خانه دود گرفته ی سیاه!
حکماً همین شکلی ست همیشه؛ کارهای تمام شده خواستنی ترند حتی در عدم! 
این روزها وقتی به دلم نگاه می کنم می بینم عجیب دود گرفته و سیاه شده ... .

بعد التحریر: خیلی وقت ست فهمیده ام که آدم های رسانای محبت چه قدر تعدادشان کم ست ... .

للحق

  • محمد طاهری
۲۸
ارديبهشت
۰۰

للباقی

 

هولناک ترین واقعه عالم چیست؟! بی رحمانه ترین تهدیدها کدامند؟! انتهای همه ترس های عالم کجاست؟!

 

اگر جواب، "مرگ" باشد که هست، ما فاتحان "مرگ" ایم ... .

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۴
ارديبهشت
۰۰

للباقی

در سایه، به کمر روی زیر انداز دراز کشیده ام و محو آسمان شده ام. تکه ابر بزرگ پنبه ای که وقتی به گوشه هایش دقت می کنم، حرکت آن ها را می بینم که چگونه با باد جا به جا می شوند؛ حال خوبی دست می دهد؛ می روم به دوران کودکی که محو آسمان و ابر می شدم. اما این حال خوب دوامی نمی آورد و سریع سوال های به ظاهر علمی، چندرغاز معلوماتم را به چالش می کشد؛ در آن ارتفاع سرعت باد چه قدر و میعان در آن لایه چگونه است و جاذبه چه قدر باشد که باران ببارد و از این مزخرفات ... .
در آن چند لحظه حال خوب که یاد بچگی افتادم، آسمان برایم بزرگتر شد و با عظمت تر؛ شیرین تر و رویایی تر ... ؛ و راستش بخواهی از دل آن چند لحظه حال خوب، به معناهای حال خوب کن دیگری هم میشد سر زد!

خدایا از این معلومات های غیر نافع که سادگی لذت بردن از معنا را از ما گرفته به خودت پناه می برم یا منشئ السحاب ... .

للحق

  • محمد طاهری
۲۴
ارديبهشت
۰۰

للباقی

 

شگفت آور است که الله تبارک و تعالی در کلام و جواب خود، بهتر از هر جای دیگری تجلی کرده است. و بهانه این هم کلامی، حاجات ما ست که به درگاه قاضی الحاجات می بریم. اگر حاجات و نیازهای ما نبود موضع کلام ما با پروردگار موضع بندگی نبود و معرفت و شناخت بی پرده تر او میسر نمی شد.

با دعا و نیایش و طلب از جانان، وجوه دیگری از محبوب برای ما نمایان و متجلی می شود؛ هرچه قدر آدمی با دعا و طلب مأنوس تر باشد بیشتر با مبدأ هستی همنشین تر است و این گفت و گو راز میان عاشقان است ... .

این رازی است که پیامبران و امامان راه ورود به آن را برایمان گشوده اند؛ با خدای پیامبران می شود نرد عشق باخت و دل به این راز سر به مهر نهاد و جان را در این مسیر تقدیم جانان کرد؛ حال آن که با خدای فیلسوفان که مرکب از مفاهیمی چون وجود و واجب و علت و ... است نمی توان چنین عاشقانه گفت و گو کرد.

خدایا لذت این راز را بر دلمان بریز ... .

 

للحق  

  • محمد طاهری
۰۷
ارديبهشت
۰۰

للباقی

درین زمانه که عدم قطعیت ها به اوج خود رسیده اند من از پایان عمرم می ترسم که برای تو و در راه تو نباشد حضرت جانان! 
کاش به نحوی از نحوه رفتنم از این عالم، به قطعیت می رسیدم. و حال که پروردگار حکیم، این راز سر به مهر را مقدر فرموده خدایا عدم قطعیت را با دعا درمی آمیزم که حضرت جان، مرا با شهادت بپذیر ... .

بعد التحریر: میلاد سید الکریم ست و سال دومی ست که جشن محفل قرآنی حبل المتین را نداریم. خدایا به حق کریمت ... .

للحق

  • محمد طاهری
۰۵
ارديبهشت
۰۰

للباقی

 

سال هاست چیزی در گلوی روحم گیر کرده است؛ نه می توانم آن را ببلعم و نه می توانم آن را قی کنم. وجودم را سنگین کرده است و خودم خوب می فهمم که توان پرواز را از من گرفته است. این روزها من بیش تر از عید فطر دنبال عید قربان می گردم ... .

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۳
ارديبهشت
۰۰

للباقی

آن که برایت نقشه می کشد، "نشانه" مقابلت می گذارد. و تو را با "نشانه" ها راهیِ راه ی می کند که خود خواسته است. 
پیشتر گمان می کردم "نشانه"ها برای رسیدن ست اما بعدتر فهمیدم گاهی"نشانه" ها برای نرسیدن ست ... .

للحق

  • محمد طاهری
۰۲
ارديبهشت
۰۰

للباقی

دیگران چه اهمیت دارند؛ من تو را می خواهم و جز تو هیچ ... .

للحق

  • محمد طاهری
۰۱
ارديبهشت
۰۰

للباقی

 

یکی از قاعده های اصولی این عالم، فناپذیری ست؛ و تا این قاعده، خوب و عمیق فهم نشود کسی نمی تواند ساختار زندگی در عالم را بفهمد.

بیانش ساده است اما به جان نشستن ش، جانی دوباره می خواهد. و گمان من این است خدای حکیم این مُلک پر بلا را به گونه ای آفریده است که تو دائم تمرین عینی و عملی بکنی قاعده فناپذیری را.

فهم این نکته که هرچه در کنارت می بینی، هرچه آرزو می کنی، هر چه دلبستگی و وابستگی داری، هرچه برایش زحمت می کشی و ... همه روزی از بین می روند و تو می مانی و آن تنهایی ابدی، کار آسانی نیست.

و این قاعده دنیا ست که همه چیزش فانی ست و تمام شدنی.

آدمی که این قاعده به جانش نشسته، یعنی جانی داده و جانی از جانان ستانده است. چنین آدمی آن قدر از تعلقات رهایی می یابد که تنها می تواند در پهنه آسمانِ معنا پر بزند و جلوه های بیشتر و کامل تری از معشوقش بخواهد.

برای چنین آدمی دیگر کمال طلبی، معنای مرسومش را از دست می دهد؛ علم برایش رنگ دیگری می گیرد؛ کار و پول و ماشین و خانه ش نمای تازه ای می یابد؛ و وجودش با جانی تازه تر، مصفا می گردد.

ما آدمیانِ بستگانِ تن، در این مُلک پر بلا باید یاد بگیریم که همه چیز این عالم رفتنی ست و تنها آن چیزهایی باقی می ماند که گَرد تعلق از وجوه شان زداییده شده و جانی تازه گرفته و به وجه الهی رسیده اند که: کل شی هالک الا وجه ... .

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۶
فروردين
۰۰

للباقی

بی آن که بدانی
بی آن که بخواهی
گاهی سنگین می شوی؛ آن چنان سنگین، که بال هایت نمی توانند پرواز ت بدهند و زمین گیر می شوی. 
بعد می بینی تو را می شکنند ... .
زمین ت می زنند ... .
تا برای پرواز، سبک ت کنند. 
خدای حکیم سپاسگزارم.

للحق

  • محمد طاهری
۲۲
فروردين
۰۰

للباقی

ما عمیقاً از درون، تنهاییم. گاهی به نسیان، گاهی به عصیان، از تنهایی ذاتی خود غافل شده ایم. 
راز این تنهایی را باید در غربتی جست که صاحبِ این تنهایی در وجودمان به ودیعه گذاشته است تا بدانیم هیچ چیز جز اصل ما نمی تواند آرام مان کند و این بی قراری تا روز وصل و حتی ممکن ست تا بعد از آن ادامه داشته باشد؛ شاید این دردِ هجران، ابدی باشد ... .

للحق

  • محمد طاهری
۲۰
فروردين
۰۰

للباقی

 

غالباً مثل همیم؛ غالباً هر کداممان صاحب دو خداییم؛ یک خدایی که ساخته ایم و یک خدایی که نساخته ایم.

و کمال ما در این دنیا، نزدیک کردن خدایی که ساخته ایم به خدایی ست که نساخته ایم.

خدایی که ساخته ایم، محصول همه ادراک ما ست؛ محصول جهان بینی و معرفت شناسی و علم و تفکر و عبادت ما ست؛ حکماً چون ادراک ما تغییر پذیر است این خدا نیز تغییر پذیر است؛ این خدا می تواند روز به روز نو بشود؛ این خدا از طرفی می تواند روز به روز کهنه تر و فرسوده تر بشود. حکماً چون ادراک ما ضعف و نقص دارد این خدا نیز ضعف و نقص دارد.

اما از دیگر سو خدایی داریم که نساخته ایم؛ و به عبارت اصح او ما را ساخته است. این خدا مستقل از ادراک ما ست و تغییر ناپذیر و بی نقص و بی ضعف. این خدا مطلق است؛ مطلق عشق، مطلق علم، مطلق خیر، مطلق قدرت و ... .

اما واقع امر این است که غالباً ما در زندگی، با خدایی که ساخته ایم سر و کار داریم! از همین خدا توقع و انتظار داریم؛ با همین خدا حرف می زنیم و گفت و گو می کنیم؛ از همین خدا گاهی در دل شکایت و گله می کنیم. به امید همین خدا کاری را شروع می کنیم و دائم در مسیر کارهایمان از همین خدا کمک می خواهیم؛ و اگر شکست خوردیم هم می گذاریم به حساب حکمت و صلاح همین خدا.

خدایی که نساخته ایمِ من و حبیب و آن آتئیست یکی ست و خدایی که ساخته ایمِ من و حبیب و آن آتئیست چه قدر متفاوت است. و فکر من عجیب به این سوال مشغول شده است که زندگیِ عینیِ من و حبیب و آن آتئیست چه قدر به دلیل این خدایی که ساخته ایم، با هم متفاوت شده است؟! آیا این تفاوت ها متضاد است؟! آیا این تفاوت ها دنیا را برای ما به گونه ای کاملاً متفاوت تغییر داده است؟! آیا کسی می تواند ردپای خداهایی که ساخته ایم را در زندگی من و حبیب و آن آتئیست ببیند و شهادت بدهد که کدامیک خدایمان به خدایی که نساخته ایم نزدیک تر است؟!

 

از خدایی که نساخته ام می خواهم برای پاسخ به این پرسش ها کمکم کند!

 

للحق

  • محمد طاهری