رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
۱۲
آذر
۹۹

برای حسن ف...

پنجشنبه 25 تیر 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

حسن ف... را خدا رساند.

 وقتی که همه چیز حال گیر و تکراری می شود. وقتی آرزوی دیروز، تکراری رخوت بار امروز می شود. وقتی ذهنت آن قدر درگیر است که راهی جز به جاده خاکی زدن نداری.

 وقتی برخلاف این همه شادی و رنگارنگی دیگران، تو تنها ناله کم جانی در بساطت می ماند اگر خدا را صدا بزنی، خدا حسن ف... را می فرستد تا تو کلی کیف کنی و سر حال بیایی. می فرستد تا برایت داش آکلِ هدایت بخواند و سلوچ دولت آبادی و حسین پناهی و شعرهایش و داستان هایش را و تو در نگاهش زندگی کنی.

ممنونم خدا که حسن ف... را فرستادی.

قربانت

ر.خ

 

للحق  

  • محمد طاهری
۱۲
آذر
۹۹

مسئولین استانی کهگیلویه و بویراحمدی فکر کنند نه تهرانی !

پنجشنبه 18 تیر 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

قبل التحریر: دومین یادداشت در هفته نامه استانی روزنامه جوان استان ک و ب

مسئولین استانی

کهگیلویه و بویراحمدی فکر کنند نه تهرانی !

 

اگر به بعضی از مدیرها بگویی تو تهرانی مدیریت می کنی، خیلی به خودش افتخار می کند و فکر می کند لابد داری کلی از او تعریف می کنی و چه مدیریت شایسته ای دارد!! اما اگر قدری فکر و تأمل کند می بیند این حرف از هزاران نقد بی رحمانه، گزنده ترست و بهترست عطای مدیریتش را به لقایش عاجلاً ببخشد!

 مدیر کهگیلویه و بویراحمدی کت و شلوار چند میلیونی بپوشد، خط اتویش مثل چاقوی میوه خوری اره ای باشد، بوی ادکولونش تا 10 فرسخ آن طرف تر هم برود، شاسی ماشین زیر پایش هم خیلی بالا بلند باشد، خانه اش هم ویلای در حد نیاوران باشد، همه این ها باشد که باشد. این ها درست است که او را از بدنه مردم جدا می کند و در وادی اشرافیت غرقش می کند و لاجرم درد مردم را درد نمی بیند اما  از این ها بدتر آن است که فکر مدیر کهگیلویه و بویراحمدی بومی نباشد. یعنی مدیریتش خاص محیط اطرافش نباشد.

خیلی از این مدیران را بلند کنی و با همین نوع مدیریتش ببری فلان اداره در تهران، در کارش هیچ خللی ایجاد نمی شود. یعنی همان مدیریتی که در کهگیلویه و بویراحمد انجام می داده عیناً در تهران می تواند انجام دهد و این نشان از نبود مدیریت بومی است که خیلی جاها مخرب و آسیب زا است.

حال جای سوال جدی است که مدیران استانی چه قدر شاخصه های مدیریت بومی را رعایت می کنند؟! یا اساساً به مدیریت بومی اعتقادی دارند؟!

در ادامه به چند شاخص مدیریت بومی به صورت گذرا اشاره می کنیم:

تمرکز برای زیرساخت سازی: این استان نسبت به استان های توسعه یافته کشور، از نبود زیرساخت ها رنج می برد. این نبود زیرساخت ها باعث می شود فاصله توسعه یافتگی و عقب افتادگی هر روز بیش تر و بیش تر شود. تمرکز مدیران استانی باید به سمت فراهم کردن بسترهای ایجاد زیرساخت ها در همه مقولات اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و ورزشی برود. این مهم زمانی اتفاق میافتد که مدیران و نمایندگان استانی، توانایی نشان دادن ظرفیت های بالای استان را برای برنامه ریزان بودجه ای دولتی و سرمایه گذاران بخش خصوصی داشته باشند که این خود نیز به قدرت نفوذ کلام و منطق و سیاست مدیران و نمایندگان برمی گردد. در صورت تحقق این مهم، یکی از مهم ترین معضلات استان یعنی نرخ بالای بیکاری و به تبع آن مشکلات فرهنگی و اجتماعی که از آن پدید می آید، کاهش پیدا می کند. حال یک مدیر کهگیلویه و بویراحمدی می بایست بیشتر وقت خود را صرف رایزنی و ایجاد کانال هایی برای آوردن ظرفیت های سرمایه گذاری به استان بکند، در حالی که این مهم در استان های توسعه یافته تا حدی پیش تر محقق شده است.

ظرفیت بالای فرهنگی استان:  نزدیکی فرهنگ ها در استان-از زبان و پوشش گرفته تا خیلی از آداب و رسوم- ظرفیت بالایی جهت وحدت آفرینی ایجاد کرده است. در یک جامعه زمانی که وحدت شکل گرفت، پیش برد مقاصد اقتصادی و اجتماعی راحت تر می شود. البته در این میان نگاه فراجناحی بسیار حائز اهمیت است که متأسفانه در این خصوص سال هاست که مشکلات عدیده ای در استان موجود است. حال یک مدیر کهگیلویه و بویراحمدی می بایست با عنایت به تمامی آن نقاط مثبت وحدت آفرین و با پرهیز از نگاه جناحی و حزبی، ضمن ایجاد بسترهایی جهت استمرار این ظرفیت ها، در پیش برد شاخصه های پیشرفت این استان از این عوامل فرهنگی بهره بگیرد.   

تلاش همه جانبه برای تغییر رویکردهای غلط فرهنگی: همه نیک می دانیم که در عین ریشه داری و اصیل بودن فرهنگ این خطه همیشه سربلند، از برخی تهدیدهای فرهنگی رنج می بریم. تهدیدهایی نظیر افراط در نگاه قومی-طائفه ای، سیاست زدگی و ... . این تهدیدها در دراز مدت می تواند عامل مهمی در کند شدن سرعت پیشرفت استان باشد. در استان های بزرگ به دلیل تعدد فرهنگ ها، این تهدیدها به مراتب پایین تر است. لذا یک مدیر فهیم کهگیلویه و بویراحمدی می بایست بخشی از اهتمام خود را صرف مبارزه با تهدیدهای مهم فرهنگی کند.

توجه ویژه به محروم بودن استان: در همه جا می توان سراغ از محرومیت گرفت. اما در این استان این محرومیت گستره وسیعی دارد و به یک ویژگی محسوس این استان تبدیل شده است. این ویژگی آن قدر دردناک است که اهتمام ویژه مسئولین را برای محرومیت زدایی طلب کند. حال آن که در استان های بزرگ، محرومیت، یک ویژگی محسوس آنان نیست. لذا مدیر کهگیلویه و بویراحمدی در مدیریت بومی خود باید محرومیت زدایی را به یک اولویت مهم کاری خود تبدیل کند.

جلوگیری از خروج نخبگان استانی: به دلیل نبود ظرفیت های لازم و از آن مهم تر عدم توجه حقیقی به نخبگان این استان، متأسفانه شاهد آنیم که خیل عظیمی از نخبگان مطرح، این استان را ترک می کنند و این مهاجرت نخبگانی، امروز تبدیل به یک رویه معمول و بدیهی شده است. این معضل نیز در استان های بزرگ به مراتب کم تر دیده می شود  و یک معضل استان های کوچک و از جمله استان ما است. ایجاد بسترهای متعدد برای بروز و ظهور نخبگان، توجه ویژه و حقیقی به آنان و هم چنین دخیل نکردن مباحث سیاسی و فرهنگی برای حذف کردن آنان، از وظایف یک مدیر بومیِ کهگیلویه و بویراحمدی است.

  نگاه جهادی مسئولین: همه موارد فوق تنها زمانی می تواند محقق شود که متولی امر، جهادی فکر و جهادی عمل کند. مدیری که بخواهد جهادی باشد دیگر در لباس و ماشین و خانه و میز ریاستش هضم نمی شود. درد مردم را درد خود می داند و تا سر حد توان برای پیشرفت استانش تلاش و کار شبانه روزی می کند. همان طور که مشخص است این استان اگر بخواهد از نظر معیارهای پیشرفت به استان های پیشرفته تر در کشور نزدیک شود، راهی جز تلاش شبانه روزی و مدیریت جهادی نیست و الاّ این فاصله محرومیتی روز به روز بیشتر می شود.

مواردی که در بالا ذکر شد تنها گوشه ای از شاخص هایی بود که می بایست مورد توجه مدیران کهگیلویه و بویراحمدی جهت مدیریت بومی برای تحقق پیشرفت مطلوب استان، قرار گیرد. اما چیزی که مشخص است این که راه حل موثر برای پیشرفت همه جانبه استان، نگاهِ کهگیلویه و بویراحمدی است ... .

للحق

  • محمد طاهری
۱۲
آذر
۹۹

علاج توجه به محرومیت استان، رفع تحریم ها نیست!

چهارشنبه 10 تیر 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

قبل التحریر: اولین یادداشت در هفته نامه استانی روزنامه جوان استان ک و ب

 

 

علاج توجه به محرومیت استان، رفع تحریم ها نیست!

 

شاید روزی برسد کشاورزی از روستاهای همین کهگیلویه و بویراحمد خودمان برای حل مشکل کشاورزیش به اداره جهاد کشاورزی شهرستان رجوع کند و بعد از آن به فرمانداری و بعدش هم اداره جهاد استان و بعدترش هم استانداری و آخرش جواب بشنود که تحریمیم و بودجه نداریم و کاری از دست ما ساخته نیست!!

 یا همین طور دامداری و همین طور صنعت گری و همین طور راننده تاکسی و ... .

 رئیس جمهور محترم، چند مشاور ایشان و عده ای دیگر از مقامات بالادستی، در بیان مشکلات امروز کشور کمی بی دقتی می کنند. وابسته کردن  مشکلات امروز (از آب آشامیدنی تا ازدواج و ...) به تحریم ها، فرار از واقعیت است. حال آنکه به گفته کارشناسان و متخصصان با برطرف شدن تحریم ها، تنها گوشه ی بسیار کوچکی از مشکلات آن هم به صورت موقتی برطرف خواهد شد و تنها زمانی می توانیم به رشد واقعی اقتصادی برسیم که مسیر پیشرفت را از درون کشور، با عنایت به ظرفیت های داخلی شروع نماییم. این مهم زمانی اتفاق میافتد که برای گره ها و معضلات مان، راه کارهای بومی اتخاذ نماییم. 

همیشه برای حل یک مسئله، یک راه وجود ندارد. مسیرهای متعددی می تواند شما را به راه حل های منطقی و عملی برساند. اما اگر جامعه ای عادت کرد که برای حل مشکلات و معضلاتش، راحت ترین راه حل ممکن را انتخاب نماید، نمی توان از آن جامعه توقع پیشرفت همه جانبه را داشت. گیریم که تحریم ها بتواند گوشه ای از این مشکلات را با داشتن هزینه هایی برطرف نماید، اما باید توجه کنیم که ساده ترین راه حل ممکن را انتخاب کرده ایم و این راه حل تنها راه حل پیش روی ما نیست.

 با بررسی تاریخ کشورهای توسعه یافته به خوبی در می یابیم که رشد یک ملت مدیون خواست جمعی آنان و تلاش شبانه روزی فارغ از همه مشکلات و معضلات است؛ ایران ما نیز از این قاعده مستثنی نیست. حال اگر ما به جای پیدا کردن راه حل های نوین، به دنبال بهانه تراشی باشیم و خود را به تلاش بیشتر عادت ندادیم و به راه حل های ساده و در دسترس اکتفا کردیم نمی توان توقع ترقی مطلوب را داشته باشیم.

عیناً همین مسئله در بحث استانی صادق است. اگر مسئولین و متولیان استانی به جای تلاش چند برابر برای حل معضلات، با ادبیاتی تکراری کم کاری های خود را به تحریم و ... مرتبط ساختند، هیچ گاه نمی توان توقع داشت که چهره محرومیت از این استان زدوده شود.

استان ما ظرفیت های بسیار متنوعی دارد که در صورت مدیریت و به کارگیری این ظرفیت ها جای هیچ گونه بهانه تراشی برای کم کاری و انفعال باقی نمی گذارد. از طرفی همین استانِ با پتانسیل، از جهات مختلفی نشان از محرومیت دارد. محرومیتی که با هیچ شاخصی شایسته این خطه نمی باشد. 

اساساً عقب افتادگی و محرومیت را نمی توان با تلاش عادی و معمول جبران کرد؛ همت جهادی و عزم قوی می خواهد که فارغ از هرگونه بهانه تراشی برای فرداهای روشن تلاش کرد.

 به امید آن روزها ...       

للحق

  

  • محمد طاهری
۱۲
آذر
۹۹

فرار از وابستگی و دلبستگی

یکشنبه 7 تیر 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

همیشه برایم سوال بود که چه می شود انسان ها این قدر پلید می شوند؟! حتی آنان که سابقه دین داریشان از درخشان ترین هاست ... .

امروز شاید به جواب سوالم قدری نزدیک تر شده باشم.

(وابستـــــــــــــــــگی و دل بستــــــــــــــــــــــگی)

این ها مقدمه هر بدبختی می شوند.

این روزها بهترین مجال است برای اینکه فکر کنم فرار از وابستگی و دل بستگی، سخت ترین کار ممکن است و من امروز اعتراف می کنم که نمی توانم؛ جز آنکه نظر کرم بر من شود ... .

أدعوکَ یا سیدی بلسانٍ قد أخرَسَه ذَنبُه

مولایم! تو را با زبانی می خوانم که گناه گنگش کرده ...

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۲
آذر
۹۹

" خطاب لطیف الهی "

چهارشنبه 27 خرداد 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

درین روزهای نظرکرده الهی "سپاس بی‌پایان پروردگار حکیم و مهربان را که در لحظه‌های نیاز این ملّت خداجوی و خداباور، بشارتهای تردید‌ناپذیر را بر دلهای بیدار نازل می‌فرماید و غبارها را می‌زداید ". 

خوش به حالتان که دیروز  " بال گشوده‌ی شما" معنای حماسه را برای آسمانیان تعریف کرد و  امروز  رجعت  " دستهای بسته و پیکرهای ستم‌دیده‌ی شما"، مرداب نشینان عادات سخیف دنیایی را متذکر شد  و " یکی از به‌یادماندنی‌ترین حوادث انقلاب" را رقم می زند.

حال و هوای "حضرت بقیةالله روحی‌فداه که صاحب این ثروت عظیم است  "هم این روزها دیدنی است. یا سیدنا و مولانا ...

سایه "سیّد علی خامنه‌ای" بر سر ما مستدام

للحق

بعدالتحریر:

قَد أقبَلَ الیکم شَهرُالله ...

  • محمد طاهری
۱۱
آذر
۹۹

5 دقیقه برای تبسم ...

جمعه 15 خرداد 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

با خودم فکر می کردم اگر 5 دقیقه اذن زیارت دهند، با تو از چه بگویم. گفتم از انبوه حوائجم بگویم و بخواهم که دعایم کنی؛ دیدم خیلی نامردی ست که اینقدر خودخواه باشم.

گفتم از درد و دل هایم بگویم و کمی راحت شوم؛ دیدم این که خیلی نامردی تر ست!!

گفتم علم و اندیشه و موعظه بخواهم؛ دیدم هیچ صفایی ندارد.

دیدم باید فقط تو را بخندانم ... . من بگویم و تو تبسم کنی ... .

از امروز تا روز موعود، به دنبال لبخندت می گردم که من بگویم و تو لبخند بزنی و تبسم کنی.

خنداندن تو کار سختی نیست ...

"لبخند تو خلاصه خوبی هاست. لختی بخند، خنده گل زیباست ..."

للحق

  • محمد طاهری
۱۱
آذر
۹۹

مسئولین استانی! جریان دانشجویی را فهم کنید پیش از آن که فهمانده شوید!!(2)

یکشنبه 27 اردیبهشت 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

مسئولین استانی! جریان دانشجویی را فهم کنید پیش از آن که فهمانده شوید!!(2)

 

محرومیت با استان ما عجین شده است. برای دیدن محرومیت هم نیازی نیست لزوماً سری به زیلایی زد و روستاهای دورافتاده دیشموک. باید سری به ادارات زد و سراغی از مدیرکل ها گرفت؛ مهندس و دکترهایی با کت و شلوارهای چندصد تومانی اتوکشیده پشت میزهای چند ده متری که برای زیارتشان باید هفت خان را با زور التماس یا زور پارتی یا بدون زور و با نسبت قومی طایفه ای!! طی کرد. همان هایی که هیچ نسبتی به مدیر انقلابی ندارند و به   اشتباه ریاکارانه، دفترشان پر است از عکس های امام و رهبری و از هر دو کلامشان یک کلمه، انقلاب را می پرانند. همان ها که غایت همت و تلاش شان می شود حفظ و نگه داری میز امروز و فردا و پس فردا شان!! همان هایی که از انبوهه دردهای مردم، فقط دردهای هم طایفه ای خودشان را درک می کنند. همان هایی که درد هم طایفه ایشان را هم به خاطر التماس رأی درک می کنند!!!

از اینچنین مدیران فشل، آیا می توان توقع داشت که قدمی برای محرومیت زدایی بردارند؟! حال آنکه اینان خود بیش از هر کسی نیاز به فرهنگ سازی دارند تا از محرومیت شخصیتی درآیند!!

همان طور که در شماره قبل اشاره شد، یکی از ریشه ای ترین مشکلات این استان که سد بزرگی در مسیر پیشرفتش شده، نگاه قومی طایفه ای در ابعاد مختلف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، علمی و ... است. از مسئولینی که شرح وصف شان گذشت نمی توان توقع داشت که اراده جدی برای حل این معضل داشته باشند. اما این دلیلی برای سلب مسئولیت آنان نیست. جریان دانشجویی به عنوان نمایندگان راستین ملت، مطالبه پیگیری این مهم را از مسئولین دارند و اجازه نمی دهند که این خواب سنگینِ غفلتِ متولیان، بیش از این به مردم شریف استان ضربه وارد کند.

مطالبه دانشجویان از مسئولین به صورت مستمر و پی در پی خواهد بود و حال اگر مسئولی جوابگوی عملکرد خویش نبود و از شفاف سازی امتناع ورزید، جریان دانشجویی به وظیفه خود عمل خواهد کرد و مردم محترم را از مسئولین خاطی منفعت طلب آگاه می سازد. امید آن است که متولیان محترم نیز کمال همکاری مطلوب را جهت پیشرفت این قضیه انجام دهند و الا باید در برابر جریان دانشجویی و مردم عزیز پاسخگو باشند.

در شماره بعد در خصوص مجمع مطالبه گری دانشجویی استان که برای پیگیری این دغدغه مهم استانی تشکیل شده است، بیشتر سخن خواهیم گفت.

للحق 

  • محمد طاهری
۱۱
آذر
۹۹

مسئولین استانی! جریان دانشجویی را فهم کنید پیش از آنکه فهمانده شوید!!

چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

مسئولین استانی! جریان دانشجویی را فهم کنید پیش از آنکه فهمانده شوید!!

 

جنبش دانشجویی را تنها کسانی می توانند به درستی درک کنند که ویژگی ها و مختصات آن را به خوبی فهم کرده باشند. این جماعت به واسطه عدالت خواهی اش نسبت به همه مسئله های پیرامونی خود، موضع دارد و از آن جا که به هیچ جریان داخلی و خارجیِ زر و زور و تزویر وابسته نیست، موضعش را شفاف بیان می کند؛ برخلاف عده ای از مسئولین که به دلیل به خطر افتادن جایگاه خود و به بهانه مصلحت، حقیقت را قربانی محافظه کاری های شخصی، جناحی و قومی خود می کنند.

استقلال و عدم وابستگی جریان دانشجویی، زبان این جماعت را صریح و قاطع کرده است و نگاه آرمانی آنان، درد ضعف های پیرامونی را دو چندان می کند. حال اگر معنویت به عنوان رکن اساسی جنبش دانشجویی مسلمان به خصوصیات دیگر این جماعت اضافه شود، عمل جهادی را حاصل می دهد که پیش روترین و موثرترین فعل ممکن است.

خصوصیات ناب جریان دانشجویی که نظیر آن را در کمتر گروه دیگری در جامعه می توان یافت، وظایف سنگین و خطیری را بر دوش آنان می گذارد. از اقدامات فرا ملی تا اقدامات ملی و اقدامات اقلیمی. تاریخ جنبش دانشجویی نشان می دهد هر زمان که این جماعت مصمم وارد کاری شده نتیجه آن یقیناً به صلاح همه ملت تمام شده است.

 یکی از معضلات و دست انداز های همیشگی چنین کارهایی، منفعت طلبی مسئولینی است که حیاتِ جایگاهی خود را در تعارض با اقدامات جهادی دانشجویان می بینند و با دست گیری به انواع لطایف الحیل سعی بر منحرف کردن مسیر آنان دارند و غالباً پیروز این رقابت، صداقت دانشجویان است که موجب پیگیری مسائل می شود.

یکی از اقدامات نافذ جریان دانشجویی، بلاشک اقدامات اقلیمی و ورود به مسائل استانی جهت پیش برد اهداف انقلاب است. از آنجا که استان ما نیز از محرومیت محسوسی رنج می برد، یقیناً این ورود قاطعانه تر و جهادی تر از هرجای دیگر باید باشد.

 یکی از چالش های اساسی کار در این استان، غلبه همه جانبه نگاه قومی-طائفه ای به جای نگاه شایسته سالاری است. امروز، تهدیدهای این نگاه، در بخش های مختلف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و متأسفانه حتی علمی! استان کاملاً مشهود است.

 این جا نقش و عملکرد مسئولین به عنوان مسببان این نگاه، بسیار حائز اهمیت و پر رنگ است. جالب اینکه خیلی از مسئولین، این درد مشترک را درک می کنند اما اراده مصممی برای از بین بردن آن وجود ندارد؛ چرا که مسئولین غیر بومی توان شکستن این فضای فضای سنگین را ندارند و مسئولین بومی نیز خود برآمده از این فضا هستند!!

حال که عجز مسئولین در این حوزه به صورت واضح مشخص است، جنبش دانشجویی بر خود واجب می داند که با تمام ظرفیت خود وارد عرصه شود و اقدامات مقتضی را انجام دهد تا دیگر بیش از این شاهد محرومیت خودساخته مسئولینش نباشد.

درک این معنا شاید برای مسئولین، قدری ثقیل و غیر قابل هضم باشد اما پیشنهاد می کنیم که تاریخچه

 جریان دانشجویی را همراه با سیاهه محرومیتی این استان، بار دیگر بخوانند و اگر نیازی به مشاوره بود به

 جریان دانشجویی رجوع کنند!!

 

در شماره بعد به نقش این جریان در مقابله با تهدیدهای نگاه قومی-قبیله ای اشاره می شود.

 

 للحق

  • محمد طاهری
۱۱
آذر
۹۹

همراه با مردم کاتماندو ...

شنبه 5 اردیبهشت 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

بعید می دانم لرزه نگارهای مرکز ژئوفیزیک دانشگاه تهران، زلزله 7.9 ریشتری صبح امروز کاتماندو پایتخت نپال را ثبت کرده باشند. اما دل هایی هست که  اضطرار امشب یک زن بچه بغل که شوهر و تک پسرش را در زلزله از دست داده را ثبت می کند و درک.
آن دل ها را می شود واسط دعا قرار داد و به حق شان قسم خورد.
خدایا به حق همان دل هــــــــــــــــــــــــــــــــا ...

الهی آمین... یاارحم الراحمین!

للحق

(تصاویر) زمین‌لرزه 7.9 ریشتری نپال را لرزاند


 

  • محمد طاهری
۱۱
آذر
۹۹

أین الرجبیون ...دوشنبه 31 فروردین 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

یا من یعطی الکثیر بالقلیل ...

 

هرچه عصیان گری انسان کمتر می شود، ندای (یا اله العاصین)ش سوزاننده تر می شود. و من امروز در گیر و دار عصیان و این ندا به دستان باز خدای خودم متوسل شده ام که این ماه رجب را بهترین رجب زندگیم تا امسال قرار دهد.

 

بمنه و کرمه

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۱
آذر
۹۹

بیوتن

دوشنبه 24 فروردین 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

بیوتن رضا امیرخانی را برای بار 2/5 ام خواندم. یک بار 4 سال پیش و یکبار الان؛ نصف باری هم درین چهار سال. اوقات خوشی را میشود با این کتاب گذراند؛ چرا که  یکی از مدرن ترین کتاب های مورد علاقه بچه های سنتی است؛ (نویسنده زبان بسته، در 480 صفحه کوشیده که من همین جمله را نگویم که گفتم!!!)

تصویر مصورِ ارمیا و حاج مهدیِ بیوتن برای من حاج کاظم آژانس شیشه ای ست. حاج کاظم هم بچه خیبری ای بود که مثل ارمیای معمرِ جمعی گردان 24 لشگر 10سیدالشهدا، وقتی شنید ایران را برای ایرانیان می خواهند، از آب بیرون پرید و بال بال زد؛ درست مثل حاج مهدی فرمانده گردانِ کربلا پنجی که نمی خواست هر صبح به جای یاعلی بگوید یادولت! و پریده بود(یا افتاده بود) ینگه دنیا.

اما برای من حاج کاظم خیلی جذاب ترست از ارمیا؛ حاج مهدی را نمی دانم.

حاج کاظم خودش بود، خود خودش. اما ارمیا خودش نیست. یعنی خودی در اعوجاج دارد و دائماً در جدال به سر می برد. البته اصل این داستان قرار است روی همین جدال، پیش برود و نقصی به این جدال نیست. اما جاهایی خود نبودن ارمیا در مقابل زنانگی آرمیتا(که نشان می دهد لااقل در زنانگی، آرمیتا خودش است) آزار می دهد.

معتقدم ارمیا در ادامه زندگیش-البته اگر تبرئه شود که می شود- با سر و سامان دادن به جدالش جا میافتد و بچسب می شود و دوست داشتنی؛ درست مثل حاج کاظم و حتی سهراب!

جذابیت، محصولِ خود بودن است و ادا در نیاوردن. درست است که می گویند ادای فلان صفت خوب را دربیاور تا همان گونه شوی؛ اما فکر می کنم تا آن صفت خوب ملکه نشود جذابیت حاصل نمی شود.

نیم کره سنتی و مدرن هم زرِ زیادی می زنند. کارهای اصیل از آدم های اصیل برمی آید. و آدم های اصیل اهل ادا در آوردن نیستند. ادا در آوردن ارمیا نه از بی اصالتی است البته؛ از روح سیلورمنی آن نشأت می گیرد. یعنی یک روح خشک با گزاره های ثابت: "آلبالا لیل والا، آلبالا لیل والا ..." . اگر "البلاء للولاء" هم که باشد، باید روحش را از خشکی دربیاورد و تازه اش کند که نظرکرده یار است! اما روح ارمیا در هر حال خشک است و بسطی ندارد. به گمانم نیم کره سنتی و مدرن آرمیتا متفق القولند ارمیا یک مسلمِ فاندامنتالیستِ ریشو ست با حرکاتی دیوانه وار؛ چرا که هیچ تحرکی برای شکستن این فضای مجازی نمی کند و منفعل است: ری‌یل اِ سیلورمن!!

حاج کاظم در اوج غربت و تنهایی و درد، نامه را به فاطمه اش می نویسد ولی ارمیا حتماً آن موقع هم دنبال سهراب می گردد. اگر فضا را ارمیا شکسته بود آرمیتا هم روز دادگاه برایش ادکولن خاکی را می آورد درست مثل چفیه و پلاکی که فاطمه برای حاج کاظم فرستاد... .

هدفم قضاوت بین شخصیت ها نبود و نمی گویم که ارمیا باید حاج کاظم باشد، نه. تنها جست و جو کردم دلیل خیلی بچسب نبودن ارمیا را. البته امیرخانی باهوش، خودش این را بهتر می داند.

للحق           

  • محمد طاهری
۱۱
آذر
۹۹

مُخــــــــــیم و مُخــــــــــیم و هم دلـــــــــــــــیم

پنجشنبه 20 فروردین 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

مُخــــــــــیم و مُخــــــــــیم و هم دلـــــــــــــــیم

 للباقی

عده ای انگار ناف مبارکشان را با مخالفت بریده اند. در هر صورت امکان، مخالف وضع موجودند.( مخم و مخم و مخالفم). اگر روزی استقلال، عزت و شرف نداشتی یک جور مخالفند، اگر روزی این ها را داشتی جور دیگر. مثل اینکه مخالفت یک بخش از وجودشان شده و مریض می شوند اگر گلبول مخالفت خونشان کم شود.

عده ای دیگر در کشور، سیاست بازند و سیاست کار. حتماً عنایت دارید که آدم های سیاسی با آدم های سیاست بازِ سیاست کار، تفاوت شان از زمین است تا آسمان؛ که هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست ... .

آدم های سیاست بازِ سیاست کار، زلف حیاتشان به مخالفت با جریان رقیبشان بسته است و به زعم خودشان اگر مخالفت نکنند رسماً جان سیاسی شان را به جان آفرین سیاسی شان تسلیم می کنند. اندیشه و عمل جریان رقیب را با هزاران توجیه محیرالعقول و هزاران توجیه فراعلمی و فروعلمی به وسیله قاعده های مترقی مثل((دَر، باز است. باز، پرنده است؛ پس دَر، پرنده است)) نقد علمی می کنند! و با چاشنی فحش های سیاسی نظیر(( فلانی ها با ساده ترین قواعد ادبیات سیاسی نیز آشنا نیستند و بی سوادند و این بود راه امام؟!)) همراهش.

از دو گروه بالا که متأسفانه عمده ترین رسانه های پیرامونی ما(از اشخاص تا خبرگزاری ها و روزنامه ها و ...) هستند، نمی شود توقع داشت که راه را تبیین و ایضاً شیوه راه رویی را مشخص کنند. این رسانه ها آدم های خاص خودشان را کاریکاتوری تربیت می کنند که دست بالا بتوانند (مرگ بر و درود بر) سر دهند. شخصاً به این ها اعتماد ندارم؛ با آنکه عَن اضطرارٍ!! مجبور به رجوع به آن ها هستم.    

اما معتقدم برای تبیین راه و شیوه راه رویی باید به کسی رجوع کرد که اطلاعاتش جامع و دقیق باشد، چه در حوزه داخلی و چه در حوزه خارجی. خوش فکر باشد. در تحلیل و تصمیمات، سابقه اش درخشان باشد. منفعت حزبی و شخصی هم نداشته باشد. من این ها را در رهبرم پیدا کرده ام و به ایشان معتمدم.

حتماً حکمت های بسیاری در نام گذاری سال(دولت و ملت؛ هم دلی و هم زبانی) نهفته است. شاید قدری تأمل روی این مسئله بتواند نکات مهمی را نتیجه دهد. سوال اساسی که پیش می آید این است که خلأ هم دلی و هم زبانی در گذشته چرا به وجود آمد و چرا آسیب زا است و امروز چه مختصاتی دارد که این مهم، مورد تأکید رهبری نظام قرار می گیرد؟!

فارغ از هرگونه جوابی که می توان به سوال های بالا داد، ذکر این نکته لازم است که پیشرفت و ترقی زمانی حاصل می شود که ادبیات مردم نسبت به حکومت، ادبیاتی مطالبه گرایانه و منتقدانه باشد و ادبیات حکومت نسبت به مردم نیز مشفقانه و خیرخواهانه. و ظرافت نام گذاری امسال به این است که این مطالبه گری منتقدانه و این خیرخواهی مشفقانه، باید با هم دلی و هم زبانی همراه شود. این سهل ممتنع شاید در نگاه اول، قدری متناقض نما جلوه دهد اما حقیقت نظام اسلامی که ارکانش برخاسته از چارچوب های دینی است، امکانی فراهم می کند که در آن نقدهای مغرضانه به نقدهای دلسوزانه مبدل می شود و نتیجه آن هم زبانی در بیان اصول و آرمان ها و هم دلی برای تحقق آن ها است. این گونه می توان توقع ایجاد وحدت عملی را داشت و الا وحدت جز لقلقه زبان نمی شود. می شود هم نقد کرد و هم، هم دل بود به عبارت دیگر: مخیم مخیم هم دلیم!!!

حواشی اطراف مذاکرات هسته ای، از موضع گیری ها و نقدها و تمجیدها، اولین مجال مناسب برای محک زدن التزام نظری و عملی جریانات مختلف سیاسی با شعار سال است.

 دولت باید عهد هم دلی خودش را با مردم تماماً ادا کند و شفاف به همه ابهامات موجود، با ادبیاتی مشفقانه و به دور از هرگونه انگ و تحقیر، پاسخ دهد. در عین حال مردم نیز ضمن مطالبه گری به حق خود، با انصاف به قضاوت بپردازند.

اما همان طور که پیش بینی می شد بعضی از جریانات سیاسی، این مذاکرات و بیانیه منتهی آن را با توجه به میل و علاقه سیاسی و جریانی خود تفسیر و قضاوت می کنند؛ یکی سفید سفید و دیگری سیاه سیاه. و جالب آنکه آرای خود را نیز آرای همه مردم قلمداد می کنند!

باید بپذیریم که این دعواهای زرگری بر افکار عمومی مردم اثر محسوس چندانی نخواهد داشت؛ چرا که این مردم رسانه ی مورد اعتمادشان کس دیگری است ... .

للحق

  • محمد طاهری
۱۱
آذر
۹۹

من مذهبی نیستم.

یکشنبه 9 فروردین 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

به هر کسی که چادر چاقچوری دارد یا چند سانت ریش و پشمی و یا اسم خدا و پیغمبر را سهواً چند باری در کلامش می پراند و از ترس، چند باری خم و راست می شود، انگ مذهبی بودن می زنند. مثل آنکه به دانش آموز سوم ابتدایی بگویی پروفسور یا به ثقه الاسلامی بگویی آیت الله العظمی! این از هزارتا فحش چارواداری بدترست ... .

برای مذهبی بودن لااقل جواز قبولی چند امتحان و آزمون لازم است. باید در موقعیت خیانت (به قول شما، گناه!) قرار گیرد. خیانتی که مستی می آورد. اگر آن هنگام توانست در آن مستی همه جانبه، عقلش زائل نشود، مرد میدان است تازه. چون مایی که در مستی قدرت، عزت، شهوت، مِکنت و ... هر جنایتی را مرتکب می شویم، مرد این میدان نیستیم.

دست بر قضا هیچ جای ادعا  در این مجال نیست و اگر کسی مدعی شد، با پوز مبارک به زمین داغ منیت ش می خورد.

 گاهی اشتباه خطاب می کنند و گاهی اشتباه برداشت. باید آمرزش طلبید از همه افعالی که دیگران را دچار اشتباه کرده است.

 خدایا تو شاهد باش که من مذهبی نیستم.

 للحق

  • محمد طاهری
۱۱
آذر
۹۹

نامه به شهید حبیب الله 93

دوشنبه 18 اسفند 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

من الغریب الی الحبیب

برادر عزیز، شهید حبیب الله

سلام. نذر هر ساله ام را خوب یادم هست. ببخش اگر چند روزی وقفه افتاد. می دانی که این چند روز آمده بودم سرزمین شما و دوستانت. در این سفر یاد تو همراهم بود. خاصه شلمچه؛ بیش از آنکه به روایت گری و تعداد عملیات و تعداد لشکر و تیپ و گردان گوش دهم، حواسم سمت کانال پرورش ماهی بود و آن نوجوان 17 ساله بی سیم چی که تو باشی.

بگذریم...

مدتی پیش خواستم همه فامیل را به یک چالش دعوت کنم. چالش جمع شدن حول یک پرچم و آن هم تنها پرچم افتخار فامیل یعنی تو. هر چه قدر شمارگان دکتر و مهندس، وزیر و وکیل فامیل مان چند رقمی شود، اما تعداد پرچم افتخار فامیل مان تک رقمی باقی می ماند چرا که تو تنها شاهد این جمعی. می گفتم: خواستم همه را به این چالش دعوت کنم. اما زود پشیمان شدم. چرا که این روزها همه شده ایم قطب های موافق مغناطیسی و مرتب همدیگر را دفع می کنیم. سخت و تاریک شده است فضا. نمی خواهم بگویم چاره ای نیست، چاره هست اما؛ خط شکن می خواهد که متأسفانه امروز نداریم!

در استانی تحصیل می کنم که به حسب ظاهر، 15 سال از فامیل ما عقب ترند؛ اما به حسب باطن و  حقیقت 15 سال از ما جلوترند. ما 15 سال افول کردیم. 15 سال عقب گرد داشتیم. 15 سال از هویت و اصالتمان دور افتاده ایم. 15 سال به بلای شهر زدگی بیشتر دچار شده ایم و به خوی وحشیش عادت کرده ایم.

یادت هست آخرین جشن فامیلی 22بهمن را کی برگزار کردیم؟! 15 سال پیش!

می دانم و می دانی که این حرف های من برای خیلی از هم فامیلی ها، یک مشت اباطیل و مزخرفات است. باشد. در بین این همه مشغله هایم، می خواهم حرف خودم را بزنم. حرفی که به آن تماماً ایمان دارم.

وقتی می گویم نقش فامیل و اقربین در شکل گیری یک اجتماع دینی-اخلاقی بسیار حیاتی است، به این حرف ایمان دارم. وقتی می گویم نسل های بعدی نهایت ارتباط شان با یکی دو بچه برادر و خواهر است و این یعنی مرگ ارتباطات عاطفی و تربیت کاریکاتوری، به این حرف ایمان دارم. وقتی می گویم می شود به جای بَتمَن و اسپایدار مَن، شهید را برای بچه هامان اسطوره کنیم، به این حرف ایمان دارم. وقتی می گویم ما نمی توانیم با این بچه ها با این تربیت کاریکاتوری شان، تمدن سازی کنیم و پرچم را به صاحب پرچم بدهیم، به این حرف ایمان دارم. چه باید بکنم که عده ای نهایت دیدشان دو سه خانواده اطرافیانشان است و نیازی به دیگر فامیل نمی بینند و دست بر قضا عقلای قوم هستند؟؟!؟!

چه قدر آزارم می دهد این دید ابلهانه که فکر می کنیم با قطع ارتباط فامیلی، زندگی راحت تری خواهیم داشت. چه قدر مزورانه است که ادعای ایمان داریم ولی قدمی در راستای بهبود فضا بر نمی داریم. چه قدر کودکانه است که تحمل تفاوت سلیقه های مختلف این قدر برایمان سخت شده است. و در نهایت به غایت خامی و ناپختگی و بی بصیرتی است که مصلحت با هم بودن را به بهانه کدورت ها و عُجب و غرورها سر می بریم.

این ها همه درد است. همه بیمار شده ایم. آنفولانزای بی غیرتی (غیرت فامیلی) ما را فلج کرده است.

شهید! تو ببخش که نذر هر ساله ام برای تو یک مشت درد است. تو برای شفای ما دعا کن. در اولین دیدارت با سیدالشهدا(ع) سلام همه فامیل را برسان.

ارادتمندت

الاحقر: محمد طاهری

12 / 12 /93

یاعلی

للحق

بعدالتحریر:

نامه به شهید حبیب الله 92

نامه به شهید حبیب الله 91

  • محمد طاهری
۱۰
آذر
۹۹

لطایف آقا

دوشنبه 4 اسفند 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

در دو پیام تسلیت اخیر رهبری( مرحوم سیدصادق طباطبائی و خانم خلیلی دختر آیت الله خاتمی) لطایف زیبایی وجود دارد. هم در اصل موضوع، هم در افراد مورد خطاب و هم متن ...

سایه این پدر پیر مهربان و فهمیم و حکیم بر سر ما مستدام.

للحق

  • محمد طاهری
۱۰
آذر
۹۹

اضطراب درد او

دوشنبه 20 بهمن 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

خیلی مظلوم بود. خیلی ...

گوشه ای کنار پایانه اتوبوس ها کز کرده بود و سرش را پایین انداخته بود. زیرِ بلوز دست باف کهنه اش، پیراهنی پوشیده بود که یقه آن زیر بلوزش گیر کرده بود. یک کیف هم کنارش بود. گاهی سرش را بالا می آورد و نگران به اطرافش نگاه می کرد و زیر لب چیزی می گفت. آن قدر این کار را با طمأنینه انجام می داد که محو حرکاتش شدم. انگار غم عالمی را روی هیکل نحیف نوجوانیش انداخته باشند. خیلی مضطرب نشان می داد. شاید اضطرابش از یک اتفاق بود. چه می دانم، شاید از یک دعوا  یا شاید هم فقر، مهم ترین اتفاق زندگیش بود. هرچه بود درد داشت. گاهی سرش را بالا می آورد و نگران به اطرافش نگاه می کرد و زیر لب چیزی می گفت.

کسی در آن شلوغی نگاهش به این نوجوان مضطر نبود و همه محو کارهای خودشان بودند.

تاق تاقِ کفش های چند سانتی دختران بزک کرده با هفت قلم آرایش هم آرامشِ اضطراب او را به هم نمی ریخت. او هم محو اضطراب خودش بود. من هم محوش شده بودم و داشتم مجانی حاصل دردش را می چیدم و از اضطراب متینش لذت می بردم. از اینکه این لذت تمام شود ترسیدم. با گوشی موبایلم بی آنکه کسی چیزی بفهمد عکسی از او انداختم که تا همیشه بتوانم لذت ببرم. عکس را که گرفتم بی خیالش شدم و به سمت دیگری رفتم. روی عکس زوم کردم و باز محوش شدم. نتوانستم خودم را قانع کنم که بی خیالش شوم. باید می رفتم و از خودش می پرسیدم. اما هم از نگاه مردم و هم از خودش مطمئن نبودم که چه فکری می کنند. این پا و آن پا کردم. دل به دریا زدم و رفتم پیشش. با خنده ای خشک و مزخرف که فقط نشان دهم نیتم کمک است، گفتم: جناب! مشکلی پیش آمده؟ می توانم کمک تان کنم؟

همان طور که سرش پایین بود و بی آنکه نگاهم کند گفت: نه! مشکلی پیش نیامده...

جوابش خیلی کوتاه تر از چیزی بود که فکر می کردم. به کناری آمدم و باز محوش شدم. گاهی سرش را بالا می آورد و نگران به اطرافش نگاه می کرد و زیر لب چیزی می گفت.

من هم محوش شده بودم و داشتم مجانی حاصل دردش را می چیدم و از اضطراب متینش لذت می بردم. یکی از دوستانم را دیدم که به سمتم می آمد. بعد سلام و علیک گفت چند دقیقه ای محو من شده و داشته از این نگاه من لذت می برده . دوست من هم بی آنکه از درد او چیزی بداند داشت از محصول درد او در نگاه من لذت می برد. صدای ترمز ماشینی قبل از آنکه دوستم بیاید، بلند شد. یحتمل راننده ماشین هم محو نگاه دوست من بوده. کودکی از دست مادرش رها شد. یحتمل مادر هم از صدای ترمز ماشین، دست کودک را رها کرد. پیرمردی از پل هوایی آهی کشید وقتی دست کودک رها شد. یحتمل ...

درد تو چه ها که نمی کند. یحتمل زلزله آن روز هم اثر درد تو بود. دردی که عالم را در می نوردد از بین نمی رود.

همین حالا که داشتم می نوشتم نوک قلمم شکست. از دست این درد ...    

گاهی سرش را بالا می آورد و نگران به اطرافش نگاه می کرد و زیر لب چیزی می گفت.

للحق

  • محمد طاهری
۱۰
آذر
۹۹

یاایهاالعالم!

پنجشنبه 25 دی 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

بیش از پنج میلیون نسخه نشریه، در دنیا پخش شد که فریاد بزند: (یاایهاالعالم! زوال تمدن مترقی رسید...)

و هر غروبی را طلوعی ست...

للحق

  • محمد طاهری
۱۰
آذر
۹۹

اغمای قبض و اکسیر بسط نازی

دوشنبه 22 دی 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

گاهی اندک ناملایمتی کافی است تا تو را در اغمای "قبض"بیاندازد و تو مقبوض شوی. آن موقع همه دنیایت هم قبض می شود، لذت هایت بی رنگ می شود، آرزوهایت پوچ می شود و وجودت یک بار اضافی. و مجبوری این تن لش را با کلی فکرسنگین روی زمین این طرف و آن طرف بکشانی.

 درهم میشوی و مچاله. پر از چروک های پیچیده. و هزاران معمای زخم کننده روحت، روی مدارهای موازی ذهنت مرتب رژه می روند و تو حال نداری به هیچ یک از آن ها فکر کنی. با بهاترین ارزش ها برایت یک شوخی تلخ تکراری ملال آور می شود و تو حتی عاجزی از یک دانه لبخند خشک یا حتی مثقال قطره اشک ماتم.

حقاً که می میری. چرا که به دست خودت عالمی را در قفس انداخته ای.

 اما چه می شود گاهی یک نگاه، یک لبخند، مرگ جان فرسای قبض را به بسط روح انگیز حیات، تبدیل می کند؟!! اکسیر عشق است که از مس قبض، طلای بسط می سازد و عیاری از این خوش تر نباشد. وقتی که تنها اشعه ای از آن اکسیر به وجودت رسید، عالم دیگر مجال رقصیدن تو نیست، غنای دنیا ساز دمساز تو نیست، انگور تاکستان های جهان، پیمانه مست کننده تو نیست.

  اگر اهل مداقه باشی خواهی فهمید که از برای آن قبض نیز شادی فراوان است. لطف قبض به این است که لاف هایت را چون حباب بر سر دریای وجودت می آورد و نمایان می کند همه کبرهای مدعی گونه ات را. بسط که می شوی، بادِ خنده ی نازی، خاکستر لاف هایت را حبط می کند. و مگر نازی من کم نازنین است؟!!

للحق

  • محمد طاهری
۱۰
آذر
۹۹

جناب مهیار ربیع نسب

پنجشنبه 4 دی 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

سوم راهنمایی معلم فارسی داشتیم قد بلند، جوان، بچه ده، باذوق و شاعر و کمی هم سیاه سوخته. آقای مهیار ربیع نسب. سال اولی بود که در مدرسه ما درس می داد شاید هم اصلاً سال اول تدریسش بود. از آن معلم های تیپیک ادبیات. در عصبانی شدنش هم رد پای عروض و قافیه بود؛ به خاطر همین بچه ها عصبانی شدنش را جدی نمی گرفتند و این بنده خدا حسابی به هم می ریخت. سال اولی کلی برنامه داشت. اما درست و درمان بچه ها در فضای او نبودند. اما تا بخواهید من در فضایش بودم و او در فضایم. گاهی با شعرهای حافظ و گاهی در بحث های چالشی و جذاب ادبیات سر ذوقش می آوردم و به سان لنگه کفش در بیابان از ناامیدی درش می آوردم. یک روز بحثی بالا گرفته بود و به معاون و همین جناب ربیع نسب هم رسید. وقتی از من نظرم را پرسیدند سینه صاف کردم که: به پیر میکده گفتند چیست این راه نجات/بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن!!!

  • محمد طاهری
۱۰
آذر
۹۹

اربعین

چهارشنبه 19 آذر 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

لبریز آه و غصه و غم گریه می کنم

بی تابم و به یاد حرم گریه می کنم

شایسته‌ی زیارت شش گوشه نیستم

این روزها به حال خودم گریه می کنم

بعدالتحریر:

این روزها همه کربلا ن. حضور خلوت انس است و دوستان جمعند ... ولی من نیـــــــستم!!

چه روضه‌ی سنگینی ...

للحق

  • محمد طاهری