رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۹۹ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

۰۹
آذر
۹۹

للباقی

ام الأمراض را یبوست نامیده اند؛ و امروز همه درک کرده ایم که هر یک به نحوی در شرایط "قبض" هستیم؛ قبض چه در معنای عرفانیش، چه فیزیکی، چه سیاسی، چه اقتصادی، چه فرهنگی و اندیشه ای و چه حتی پزشکی!!
شاید انتخابات پیش رو یک مسهل باشد ولی همه راه حل نیست؛ به جای آن که با ساده ترین جواب ها از پیچیده ترین مسائلمان فرار کنیم و چون سابق، مسئله های حل نشده مان را زیر قالی کنیم باید نهضتی نوین برای گفت و گوهای سخت در قالب آزاداندیشی راه بیاندازیم؛ هاله های قداست را در مقام اندیشه و نظر کنار بگذاریم و با عقلانیت و اندیشه ورزی و دور راندن تحجر و جمود و خودحق پنداری، طرحی نو دراندازیم.
زمانه، زمانه انحطاط است؛ اگر دیر به خود آییم این زمانه پلشت ما و ارزش ها و آرزوهامان را یک جا می بلعد و دیگر جز یک افسوس تاریخی نخواهیم داشت.

#گفت_و_گوهای_سخت
#آزاداندیشی
#برون_رفت
 

للحق

  • محمد طاهری
۰۸
آذر
۹۹

اردوی جهادی ...

چهارشنبه 5 شهریور 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

اردوی جهادی فرصت خوبی بود تا چند روزی را فارغ از روزمرگی های زندگی عادی و شهری در روستای باصفای ده سوخته از توابع شهرستان لوداب استان کهگیلویه و بویراحمد بگذرانیم.

رها شدن از قیود پیش ساخته زندگی شهری و روزمرگی های مهلک و تجربه چشیدن بعضی از سختی ها بسیار فرح بخش بود؛ که علاوه بر ساخته شدن یک زاویه دید جدید برای بچه های جهادی، به اعتماد مردم نسبت به برخی ساختارها می افزود.

از یکی از بچه های روستا پرسیدیم که دوست داری در آینده چه کار شوی؟!

گفت: بسیـــــــــــــجی ...

و همین ما را بس.

للحق 

  • محمد طاهری
۰۸
آذر
۹۹

نگرانی از دانشگاه

یکشنبه 19 مرداد 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی 

قبل التحریر: نگران فضای دانشگاه یاسوج هستم ...

 

 

امروز بسیار نگران خدچه دار شدن چهره علمی-فرهنگی دانشگاه های استان، خصوصاً دانشگاه یاسوج به دست سیاست بازانی هستیم که تنها حیات شان را در گرو شلوغ بازی های حزبی و جناحی می بینند.

اگر روزی دخالت و غوغاسالاری های سیاسی بخواهد برای فضای دانشگاهی خط و مسیر مشخص کند، باید فاتحه جریان علمی و فرهنگی دانشگاهیان را خواند.

از طرف دیگر دانشجو، به خصلت های ناب خودش نظیر محافظه کار نبودن و استقلالش می شناسیم. اما چه می شود که عده ای معدود برای کسب هویت از مسئولان دانشگاهی، مجبور به زیر پا گذاشتن این خصایص می شوند؟!

برخی از مسئولین دانشگاهی که فهم درستی از وظیفه خود که همانا پاسداری و تشویق دانشجویان به داشتن روحیه ای مطالبه گر است، ندارند درصدند که با ایجاد تشکل و گروهی برای خود پایگاهی را در میان دانشجویان ایجاد نمایند که هروقت بخواهند از زبان دانشجویان و جنبش دانشجویی!! موضع گیری نمایند. آیا این اقدام خیانت آشکار به آرمان های ناب جنبش دانشجویی نیست؟! آیا این چنین افراد می توانند بار سنگین علمی و فرهنگی دانشگاه را به دوش کشند؟!

مدتی است که شاهدیم این لفظ جریان دانشجویی را عده ای معلوم الحال که بعضاً دانشجو هم نیستند و وابستگی شان به بعضی از مسئولین بر کسی پوشیده نیست، بی محابا استفاده می کنند.

برای مثال مدتی پیش مطلع شدیم که یکی از مسئولین وزارت به دانشگاه آمده است و با فعالان فرهنگی جلسه دارد. جالب این جاست که از دو تشکل فعال دانشگاه یعنی بسیج دانشجویی و انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دعوت به عمل نیامد. خودمان را به جلسه رساندیم و دیدیم فعالان فرهنگی دانشگاه!! کسانی هستند که تنها سابقه فرهنگی شان در دانشگاه به هم ریختن جلسات و آشوب است.

جالب است که امروز اینان سکان دار نمایندگی دانشجویان می شوند.

سابقه موضع گیری های انجمن اسلامی دانشجویان مستقل نشان می دهد که از شنیدن صداهای مختلف در قالب تشکل های گوناگون با تمام وجود حمایت می کند. اما این هشدار مهم و جدی را به همه مسئولین استانی و کشوری می دهیم که سوء استفاده از جریانات دانشجویی به بهانه رسیدن به مقصودهای سیاسی عواقب سختی را برایشان خواهد داشت.

 للحق

  • محمد طاهری
۰۸
آذر
۹۹

http://mihanblog.com/public/public/user_data/template/2099141/blank.gif

سه شنبه شب جاده قم ...

دوشنبه 6 مرداد 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد

(فاضل نظری)

 

تبسم....

 

بعدالتحریر: 

عید دوستان مبارک.

به امید خدا فردا شب مسجد مقدس جمکرانم. دعاگوی شما خواهم بود.

  • محمد طاهری
۰۸
آذر
۹۹

اذان از نهر تا بحر ...

یکشنبه 29 تیر 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

پیش تر گفتم که نمی دانم (جبر مکانی زمانه) را چه بکنم؟!

"""درست است که جبر زمانه، حکمتاً مشیت برآن داشته که همه برادران یکدیگر را نشناسند...

شاید بتوانم جبر زمانی زمانه را به نحوی برای خودم توجیه کنم اما جبر مکانی زمانه، را نمی دانم چه کنم ...

جبر زمانی زمانه همین که عاشورا سال 61 هجری قمری رخ داد و امروز من محب حسین 1435 هجری قمری، در غم نبودنم در آن عصر می خوانم و آرام میگیرم: " کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا ...."

اما جبر مکانی زمانه اینکه همین چند روز پیش باز سه تن از برادران حزب الله یمان(شهید علی الهادی نون،شهید حسین کامل مدلج،شهید علی سامی رعد) به شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س) پیوستند... و این جبر مکانی زمانه است که حتی با اینکه هم عصرید، اما توفیق آشنایی برادرت را نداری...

به دنبال عبارتی برای جبر مکانی میگردم که بخوانم و آرام شوم مثل جبر زمانی""" ...

 

 

امروز می دانم.


http://fararu.com/files/fa/news/1393/4/29/141629_625.jpg

یک گوشه چشم و اذن ولی امر می تواند همه جبر مکانی زمانه را در هم شکند. اگر لبی تر شود عالم می بیند که برای همیشه چه هیمنه هایی خرد می شود و چه عظمت هایی ذلیل و اضمحلال.

ندایی از دهان رهبری بیرون نیامده است که اذان نماز جماعت از نهر تا بحر طنین انداز می شود.

 

و صبح نزدیک است ...

 

بعدالتحریر:

امشب شب امضای مقدرات است به دست صاحب قدر. صاحب زمان و مکان !! و ...

همه دوستانم را دعا می کنم. دوستان هم ما را فراموش نکنند.

  • محمد طاهری
۰۸
آذر
۹۹

دا و صدقه حین نماز ...

پنجشنبه 26 تیر 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

4 سال پیش قسمت هایی از کتاب دا را خواندم. همان موقع حسابی مجذوبش شدم. اما به دلیل مشکلاتی همان ابتدای کار رهایش کردم. با اینکه از همان قسمت هایی که خوانده بودم، خوشم آمده بود ولی در این چهار سال هر وقت دا را می دیدم نمی دانم چرا اما انگار قصه حسین کرد شبستری را دیده ام؛ بس که این طرف و آن طرف اسمش بود.

چند روز پیش شروع کردم به خواندن دا از اول.

 

 اوقات بسیار خوشی را با این کتاب زندگی کردم. تصور می کردم، اشک می ریختم، تحسین می کردم و بزرگ می شدم. گاهی که دیگر مغزم کشش نداشت که هم تصویر را تصور کند و هم حالم را هم خوانی، کتاب را کنار می گذاشتم و دراز می کشیدم و می رفتم در فکر.

بعد از کلی روضه شنیدن، شاید هیچ صحنه ای به قدر لحظات بعد از شهادت سیدعلی حسینی و تصویر سازی بچه ها و صبر راوی، مرا به عصر عاشورا نزدیک نکرده باشد.

به بزرگی و عظمت خانم سیده زهرا حسینی درود می فرستم.

 

یادم هست اوایل کار تشکیلاتی، قرار شد طرح عفاف و حجابی را در دانشگاه کار کنیم. یکی از پیشنهادهایی که همان موقع مطرح شد این بود که از زن های مبارز دعوت کنیم. پس از مدتی حرفی از سمت عده ای از دوستان شنیدم که برایم جالب و نو بود. آن ها بر این باور بودند که باید زنانگی زن تبلیغ شود و نه مردانگی آن!. جدای آنکه این تقسیم بندی اساساً صحیح به نظر نمی رسد، باید گفت:

(( امیرالمومنین، در نماز به سائلی انگشترش را هدیه می دهد. طعنه زنان و نکته سنجان مقدس مئاب خرده می گیرند که چه می شود علی ای که تیر از پایش در حال نماز در می آورند و متوجه نمی شود، به درخواست سائلی انگشترش را صدقه می دهد؟!؟!))

حال آنکه عبادتِ علی، غرق در ظاهر عبادت شدن نیست و صدقه حین نمازش عین غرق در ساحت ربوبی است.

قصه مردانگی! زنان نیز همین است. دلاوری آنان نشان از غرق در زنانگی شان شدن است و همان صدقه حین نماز ... .

للحق

  • محمد طاهری
۰۸
آذر
۹۹

للباقی

اولین بار چ را در جشنواره دیدم. تا چند دقیقه ای بعد از فیلم در خلسه بودم که چه شد دقیقاً؟! اصلاً فکرش را نمی کردم چ ای که این قدر انتظارش را می کشیدم، این چنین باشد. اما  حاتمی کیا را می شناختم!!

بعد فیلم رفتم جلسه نقد و بررسی. مثل یعقوب، آن ها هم ساده وار فیلم را به رگبار بستند. یک جا دست بلند کردم صحبت کنم که نشد. تا آخر جلسه هم هرچه اصرار کردند و حتی خود مدیر کل ارشاد آن جا اصرار کرد، دلم نیامد صحبت کنم. یک حس خاص داشتم. انگار که با آن ها قهر کرده باشم، بغض کرده بودم. یک چیز را می فهمیدم که بیانش اصلاً ممکن نبود.

واضح است خالق حاج کاظم، شخصیت را می شناسد. اما چرا روایت چمران و وصالی این چنین می شود که حتی گاهی حس می شود که وصالی بیشتر پرداخته شده است؟!!!! فتأمل.

تابو شکنی از چمرانِ چریکِ دانشمند کار بزرگی است. نمایش 2 انقلابی گری، انقلابی گری احساسی وصالی و انقلابی گری عقلانی چمرانی یک موفقیت آشکار است. و مهم تر که خیلی از منتقدین هم نفهمیدند و داد حاتمی کیا را هم درآورد این بود که چ روایت امروزی از یک چالش اندیشه ای است. چ امروز را روایت می کرد و در 58 نمانده است. این یک هنر زیبا و وظیفه حتمی هنرمند دقیق و اثر گذار است که امروز و فردایش را روایت کند با اسطوره های دیروزش.

چ خیلی حرف برای گفتن دارد خیلی. اما اجالتاً به همین کم بسنده می کنم و به موقعش، بیشتر صحبت می کنیم.

للحق

  • محمد طاهری
۰۸
آذر
۹۹

رسم شکنم آرزوست ...(نجوایی 48 ماهه)

یکشنبه 1 تیر 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

سخت در حکمتش مانده بودم. اما یقین داشتم خیر بودنش را. همان که بدنامیش اگر بیش از افاداه خوش نامیش نبود، کمتر هم نبود.

بنا بر عهد خاموشی بود. اما قافیه به تنگ آمد و عده ای به بهانه ساختن فردای بهتر رفتند. ما ماندیم و عهد و میدان خالی.
گرچه خاموشی خردمندی است اما عاشقی/گاه گاهی بر سرگفتار می‌دارد مرا

به رسم عاشقی پا به میدان نهادیم و عهد خویش هم فراموش نکردیم. وقت، ضیق بود و راه طولانی و جاده ناهموار. تا می توانستیم باید کار می کردیم.

کار با چند ناآشنای به مرام عاشقی شروع شد. شروع که شد، دوست و دشمن بی امان سنگ می زدند. طعنه و کنایه زجر آور و دردناک تر از ضربه سنگ هم مهمان همیشگی خانه ما بود. بالادستی های مدعی هم که فقط آب قند به خوردمان می دادند.کم کم بعضی از ناآشناها شانه خالی کردند و میدان خالی شد. من ماندم تنهای تنها. از خدا خواستم هارون ی برایم قرار دهد و خدا قرار داد.

وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَىٰ مُوسَىٰ وَهَارُونَ

وَنَجَّیْنَاهُمَا وَقَوْمَهُمَا مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ

وَنَصَرْنَاهُمْ فَکَانُوا هُمُ الْغَالِبِینَ  

نهال نوپای ما بزرگ و تنومند تر می شد. توقع ها هم دیگر به یک کاج 34 ساله بود.

گاهی مجبور بودم خیلی از حرف ها را به عمد نشنوم و یا اشتباهی بشنوم! و فکر می کردند که نمی فهمم. گاهی مجبور بودم احساسات و عواطف سرکشم را سرکوب کنم و فکر می کردند سنگ ام. گاهی مجبور بودم اشتباهی تمجید کنم و فکر می کردند که حق شان است. گاهی مجبور بودم که قاطع باشم و فکر می کردند که مغرورم و ... .

دیگر هوای ما مثل روزهای اول مملوء از ابر سیاه نبود و اگر هوا بارانی می شد، ابرهاش روشن بود.

برای آنکه راه، سریع تر طی شود، می خواستم عده ای را با خود همراه کنم. چه سرمایه ها که به پای این خیال وهم آلود نسوخت ... . دلیلش را خوب می دانم.

 اما مثال نقضی هم دارم؛ کسانی که سرمایه به پایشان گذاشتم تا هم خودشان را رشد دهند و هم طی مسیر سریع تر شود. برای آنکه دیده بشوند و بزرگیشان چشم نواز، مجبور بودم که به سفر بروم تا چند صباحی دیگر دیده نشوم. در همه سفر به فکرشان بودم و پیش خودم مسیر برایشان مشخص می کردم. دوستان زبان به طعنه گشودند که عجب انسان بی دغدغه و ذوالوجهینی بود این آقا، رفته است به سفر بی خیال بی خیال. و من همچنان در آتش مسیر آن ها می سوختم و قصد، سکوت بود و شنیدن این عنایت ها!

 دوستانی که در ابتدای مسیر بودند آنقدر به جنجال های اطراف خوش بین و شوق زده شده بودند که به کل ما را فراموش کردند. این بهترین حالت بود که برادری خودم را ثابت کنم. باید به دوستان در طی مسیر به وسیله هارون کمک می کردم و دیده نمی شدم. همین هم شد.

اما کم کم هارون، قارون شد. إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَىٰ فَبَغَىٰ عَلَیْهِمْ ... .

من هم در قارون شدنش شریک بودم. دیگر وقت لمس احساس خوش تنهای تنهای تنها رسیده بود. همان موقع بود که با شاهد خود عقد اخوت بستم و قرار بود عالم از خاموشیم شعله بگیرد.

وقتی که دیدم کفتار صفتان سیاست زده، برنامه های شومی ریخته اند، برای محافظت از دوستانم بی آنکه بفهمند، گوشه گوشه میدان را شیر کاشتم و کفتارها به سرعت فرار کردند.

دوستان کم آورده بودند و نای طی مسیر نداشتند. هر یک گوشه ای مشغول بازی با لوازم سفر بودند. یکی کفش هایش را تمیز می کرد و دیگری غبار راه را از تنش می زدود و هیچ یک به فکر ادامه مسیر نبود. بالای سر هر کدامشان کلی روضه زمزمه کردم. ولی دریغ از یک اشک و آه. آنقدر لالایی خواندم که خودم خوابم برد و دوستان فرار کردند. حتی به قاعده این همه نان و نمک هم حرمت نگه نداشتند که چراغ را خاموش کنم و در تاریکی فرار کنند.

اوایل برایم بی شمار سخت می گذشت این همه ناجوانمردی. اما امروز اگر کسی ناجوانمردی نکرد و نمکدان را نشکست بر جبینش بوسه می زنم که او رنگش جدای رنگ جماعت ملون است. می گویند رسم زمانه همین است و کاریش نمی شود کرد اما

رسم شکنم آرزوست ...

1 تیر 93

للحق

  • محمد طاهری
۰۸
آذر
۹۹

رسوایی خودستایی...

سه شنبه 13 خرداد 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

آن وقت که وجودت از منطق خالی می شود، وقتی که عشق فرار می کند، همان زمانی که پست ترین می شوی و عالم وجودت به اندازه خنده حسودانه زنان کوچک می شود، رسوایی خودستایی شعله می گیرد و خود می ستایی و خود می ستایی و باز خود !

للحق

  • محمد طاهری
۰۸
آذر
۹۹

کلاس فلسفه علم

چهارشنبه 7 خرداد 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

اوایل ترم بود که کتابی از افلاطین( شاگرد مکتب افلاطون) دست سعیدعباسی دیدم. کلی ذوق کردم که سعید فلسفه می خواند و با تورق چندصفحه ای و دیدن عناوین کتاب حالم حسابی تازه شد و جوگیری ام چند برابر. وقتی که قضیه را پرسیدم، معلوم شد که این ترم کلاس فلسفه علم دارد و دکتر ممتحن دانشکده علوم فلسفه علم ریاضی را تدریس می کند. وقتی ساعات کلاس را پرسیدم کلی ذوق زده شدم که می توانم در کلاس هایش شرکت کنم. یک شنبه و چهارشنبه. یک شنبه دکتر از کتاب ترجمه ای خودشان تدریس می کرد و چهارشنبه، بچه ها رساله فایدون افلاطون می خواندند.

 دکتر با لبخند وارد کلاس می شد و سریع گچی از سبدش در می آورد و می نوشت. تخته سیاه و گچ بیشتر مرا به کلاس های فلسفه فیلم ها می برد. حرکات دکتر خیلی شبیه معلم آمار دوران دبیرستانم آقایی بابایی بود. همان طور نجیب صحبت می کرد و گردنش را می شکست و با دقت به حرف هایت گوش می داد.

 شخصیت علمی و دوست داشتنی دکترممتحن فضا را به قدری برای اندیشیدن باز می کرد که خیلی وقت ها حس تئوری پردازی به انسان دست می داد و آنقدر ایشان با توجه به نظرت گوش می کرد و نقد و محاجه می کرد که تو شهامت این را پیدا می کردی که در باره متقن ترین اصول هم بحث کنی و آن را زیر سوال ببری

  به جرأت می توانم بگویم که یکی از فوق العاده ترین کلاس های 16 سال تحصیلم، این کلاس بود. خیلی وقت ها تا چند ساعت بعد از کلاس گیج و منگ بودم و حواسم نبود دور و برم چه می گذرد و حقیقتاً می توانستم چند ساعتی را فراتر از عادت، به حیرت بگذرانم که حیرت ثمره این کلاس بود.

 دریچه نویی در فکر و مطالعاتم به وسیله این کلاس و دکتر ممتحن باز شد و احساس می کنم این نفحات امروزی بشارت بزرگی را به همراه دارد.

  جا دارد از دکتر ممتحن عزیز نهایت تشکر را داشته باشم که یک ترم مهمان ناخوانده کلاس فوق العاده اش بودم.

 دلم برای این کلاس بی نهایت تنگ می شود ...

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۸
آذر
۹۹

طنز روزگار ما ...

سه شنبه 6 خرداد 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

این روزها بی شمار این عبارت "کار فرهنگی" را می شنویم.

تعریف من از کار فرهنگی آن کاری است که برای تصمیم گیری و تصمیم سازیش، تعیین اهداف و راهبرد و تکنیک هایش، بعد از هر نماز بروی سجده و اشک بریزی. زاری بکنی و استمداد بطلبی. چله بگیری و نذر بکنی.

لذا معترفم که در عمرم کار فرهنگی ای انجام نداده ام رسماً و به این عبارت که بی محابا هم به کار می رود حساسیت دارم شدیداً.

 جالب آنکه این ایام همه خود را کاردان خبره این کار می دانند و کار دیگران را به پ چیزی قبول ندارند. یکی می گوید تو که مسئولیت نداری، منی که در فلان ارگان هستم می دانم که چه خبر است و چه ها باید کرد. دیگری می گوید تو که علمش را نداری و علوم انسانی نخوانده ای. یکی می گوید تو نیرو نداری و ... .

این هم از طنز روزگار ماست...

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹

للباقی

 

مشاهده کننده با صرف مشاهده، مشاهدات را تغییر می دهد؟!!

 

 

کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز

 

تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹

پَرکَنده

یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

 

للباقی

 

لحظه هایم را به عقد حضرت شمس در می آورم. مبارک است...

 

گفت که با بال و پری، من پر و بالت ندهم

در هوس بال و پرش بی پر و پرکَنده شدم

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹

جفتک

پنجشنبه 25 اردیبهشت 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

 

للباقی

 

دلم بدجوری هوای جفتک کرده انصافاً. دوستانم می دانند در هیچ چیز استعداد سرشاری نداشته باشم در جفتک انداختن ماهرم. خصوصاً در دویی که در تعبیر دوستان به جفتک دالتونی معروف است.

اجالتاً می خواهم جفتک نویسی کنم. دیشب تا حدی قبل از خواب مرورش کردم.حرف ندارد. چه شود ...!!

فاتقبل منا !!

  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹

                کرسی آزادی

یکشنبه 14 اردیبهشت 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

فردا عصر با بچه های راست(لیبرال) دانشگاه کرسی داریم با موضوع: آزادی ...

به وسعت تاریخ، درودهایم را نثار کسانی می کنم که درین راه پرافتخار آزادی خواهی، آزادی بخشی و آزاداندیشی، ""صادقانه و مخلصانه""تلاش کرده اند؛ چه موافقین اندیشه ام و چه مخالفین. هرچند که این روزها قهتی ست!!!

 

بعدالتحریر:

 

باز   دلم بیقراره مثل اروند و کارون

باز میاد شمیم دوکوهه و فاو و مجنون

دلم دوباره هواییه برای خاک طلاییه

اونجایی که عاشقا غرق شور و شین با عشق حسین

تنها به یک اشاره ماه خمین با عشق حسین

عاشقونه سر دادن با عشق حسین

یاد اون جووناب ولایی به خیر

یاد اون عاشقای خدایی به خیر

یاد اون دلای کربلایی به خیر

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹

بغض


للباقی

 

من هم موافقم ...

زمانی می آید که همه حالت های بسط تو به قبض تبدیل می شود. جالب است که حتی صدایت هم در گلو خشک می شود. راهی جز بغض نیست...

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹

لالایی مادر

شنبه 30 فروردین 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

 

للباقی

 

همه عشق های زمین زانو بزند پای لالایی مادر خسته ای که برای "بچه ناخوش احوالِ خواب زده اش" با نوازش می خواند حق است ...

  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹

کرسی هایی رو به بلوغ
للباقی
این یادداشت برای سایت خبرنامه دانشجویان ایران نوشته شد :


روزگاری در دانشگاه های خودمان عده ای از منتقدینِ بهانه تراشِ مدعیِ آزادی بیان، ترجیع بند کلامشان این بود که فضایی برای بحث و بیان نیست و از این شیوه! برای مظلوم نمایی و زینت صحبت هایشان استفاده می کردند. کرسی های آزاداندیشی که راه افتاد کم کم ریشه این ادعا خشک و ترجیع بند شد: درست که ما آزادی بیان داریم؛ ولی هم چنان آزادی پس از بیان نیست!!!

اما امروز که این جلسات چند سالی از عمرش را طی می کند و امتحان خودش را در بسیاری از دانشگاه ها پس داده، دیگر این ادبیاتِ تکراریِ پوشالین اعتبار خودش را از دست داده است.

با نگاهی گذرا به جلسات آزاداندیشی برگزار شده در سال 92 به این نتیجه خواهیم رسید که رشد خوبی نسبت به سال های ماضی در کمیت و کیفیت  برگزاری این جلسات داشته ایم. پر واضح آنکه هنوز این رشد در حد قابل قبولی نیست و از این منظر راه طولانی در پیش است.

آزاداندیشی یک فرهنگ است و برای فرهنگ سازیش باید همه نهادهای کشور دست به دست هم دهند تا این موجِ محرک به نهضت مولد تبدیل شود که آن وقت می توانیم بگوییم به یک شاخص اساسی از دانشگاه اسلامی دست یافته ایم. اما قطعاً پرچم دار این موج، دانشگاه و خصوصاً دانشجویان هستند که با ویژگی های ناب خودشان از قبیل عدالت و آزادی خواهی، رک گویی و محافظه کار نبودنشان بیش از هر گروه دیگری توانایی ایجاد این موج را دارند.

نکته اساسی در آزاداندیشی، فهم و درک صحیح و جامع از این فرهنگ است که متأسفانه هنوز شاهد کج فهمی هایی از سمت برخی دانشجویان و دو چندان از سمت مسئولین در این حوزه هستیم! این فرهنگ یک وسیله است و باید بایسته های این وسیله شناخته و در راستای کارآییش تلاش شود. امروز عده ای بدون توجه به ریشه های دغدغه مقام معظم رهبری(زید عزه) در حوزه آزاداندیشی، بی محابا آنچنان وارد این عرصه شده اند که دید هدف گونه( نه وسیله گونه) آنان موجب معضلات و آسیب های جدی شده است.

در بعد مسئولین، این آسیب ها را می توان در نگاه های صرفِ گزارش کاری آنان دید. نتیجه این نگاه، تلاش برای رشد کمیت جلسات آزاداندیشی بدون در نظر گرفتن بسترها و زیرساخت ها و هم چنین تبلیغاتِ ضدتبلیغ این مقوله در انبوهه های مصاحبه ها و سخنرانی های بی اثر است. در حالی که وظیفه های مهم و با اولویت این مسئولین هم چنان بر زمین مانده است. برای مثال ما هنوز یک همایش مستمرِ واقعیِ اثرگذارِ  کشوری آزاداندیشی که در آن دانشجویان و اساتید آخرین تجربیات خود را به اشتراک بگذارند و در زمینه های مورد نیاز آزاداندیشی مثل منطق، فن بیان و ... آموزش ببینند، برگزار نکرده ایم. از سوی دیگر مسئولین نتوانسته اند با نهادهای اثرگذار دیگری مثل صداوسیما همکاری لازم را جهت فراگیرترکردن موج آزاداندیشی ایجاد کنند.

در بعد دانشجویی، این نگاهِ هدف گونه(نه وسیله گونه) به جلسات آزاداندیشی باعث شده است که تمرکز متولیان برگزاری هم به سمت کمیت باشد. به عبارت دیگر به جای آنکه متولیان، تمرکز خود را بر شناخت مسائل دغدغه ای و گره های ذهنی دانشجویان بگذارند تا به وسیله جلسات آزاداندیشی آن را  ابراز کنند، درصدد برگزاری تعداد بیشتر این جلسات اند. هم چنین تأکید بر این دید باعث می شود که خلاقیت و نوآوری ها به بهانه کمیت ذبح شوند. می توان با خلاقیت، قالب های متفاوتی را برای آزاداندیشی تعریف کرد که هم بدنه دانشجویی بیشتری درگیر مسئله شوند و هم این قالب ها بتوانند همدیگر را تکمیل و نقایص را جبران کنند و در نتیجه آزاداندیشی به معنای واقعی کلمه زودتر فرهنگ سازی شود. نمونه موفق این نوآوری در انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه یاسوج شاهد رخ داد که قالب های: کرسی، میزگرد، مناظره مکتوب و حتی کرسی نظریه پردازی اساتید- که دانشجویان متولی آن شده اند!- باعث شور و جذابیت و کارآمدی بیشتر جلسات آزاداندیشی در این دانشگاه شده است.

آسیب بعدی غافل شدن از نیرو سازی است. این مهم را می توان  بعضاً در ضعیف شدن نیروهای موافق و منتقد دید. که به بهانه برگزاری متعدد جلسات آزاداندیشی، برنامه ای جامع مبتنی بر ظرفیت و توانایی منابع انسانی تدوین نمی شود.

علاوه بر این جلسات آزاداندیشی نباید جولانگاهی برای مباحث صرفاً سیاسی شود که غالباً سیاست زدگان بیرون از دانشگاه در جامعه تزریق می کنند. بلکه باید به وسیله این جلسات و موج برخاسته از آن که توأم با عقلانیت و شور است، فضای بیرون از دانشگاه را هم تحت تأثیر قرار داد. لذا مباحث فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی نیز باید به صورت جدی وارد موضوعات جلسات آزاداندیشی شود؛ چیزی که متأسفانه تا به امروز خیلی این مهم اتفاق نیافتاده است.

نکته حائز اهمیت بعدی اینست که باید توقعات از جلسات آزاداندیشی معقول و واقعی باشد. این جلسات نه میدان مبارزه است که برد و باخت داشته باشد و نه جلسه سخنرانی که چارچوب مشخص و معینی دارد. بلکه فضایی ست که در آن امکان شنیدن صدای مخالف و تضارب آراء با تنها خط قرمز یعنی اخلاق ایجاد شده است که مستمع قول های متفاوت را بشنود و زمینه و جرقه ای برای مطالعه بیشتر جهت سمت و سو دادن به فکرش فراهم گردد.

جلسات آزاداندیشی هر چه که به پیش می رود بالغ تر و نواقصش کم تر می شود. درین مسیر وظایف دانشجویان و مسئولین این نسل بسیار حساس و تاریخی خواهد بود چرا که پایه این مقوله تازه متولد شده درین بازه زمانی دارد شکل می گیرد.

به امید انجام وظیفه ...

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹

انقلاب آواربرداری!!

دوشنبه 11 فروردین 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

 

للباقی

 

قبل التحریر: ظاهراً رئیس جمهور دولت تدبیر و امید! فرمودند: ساختمانی که در 8 سال گذشته خراب شده در چند ماه درست نمی شود و در حال برداشتن آوارها هستیم.!!

 

 

 

 

 

امروز نیاز جدی ست که مسئولان بالادستی دست به دست هم دهند و یک انقلاب دیگری با تکیه به مردم راه بیاندازند. این انقلاب، انقلابِ آواربرداری ست. دقیقاً مثل انقلاب فرهنگی ملزوماتی هم  دارد. در ابتدا نیاز به یک شورای عالی انقلاب آواربرداری است. به ریاست شخص آقای روحانی. در ضمن جلسه با حضور تنها رئیس جمهور هم رسمیت دارد و مصوباتش برای همه ارگان ها لازم الاتباع است و منتقد این انقلاب دشمن خداست. در مرحله باید چند سالی دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی  را تعطلی کنیم تا این نیروی جوان و انقلابی که روحیه جهادی هم دارند را ببریم و آوارها را جمع کنیم و اساتید هم حمایت ایدئولوژیکی بکنند.

 

گام بعدی این انقلاب همسو سازی همه رسانه های داخلی و خارجی ست. خارجی ها که علی الاصول هماهنگ اند و داخلی ها هم اگر همراهی نکردند توقیف شان می کنیم و می فرستیم لبوخوری؛ یا می توانیم برای جمیع این بی سوادها کمپی بزنیم هزار کیلومتر خارج از شهر بدور از هیچ گونه وسایل ارتباط جمعی تا پایان دور اول این انقلاب. صدا و سیما را هم فشار می آوریم که صبح تا شب مثل این روزها که تبلیغ می کند انصراف از یارانه نشانه پرهیزگاری ست، زیرنویس کند هر کس ریگی از آوارهای برجا مانده از 8 سال پیش را بردارد، خدا در عالم باقی 8000 کاخ برایش می سازد.

 

از آنجا که این انقلاب وسعت پهناوری به پهنای همه ایران و بسیاری از کشورهای دوست و برادر از شاخ آفریقا تا دم آمریکا دارد می توانیم از تمامی مجامع بین المللی تقاضای کمک کنیم. سازمان ملل باید چند شعبه اضطراری برای این انقلاب در اقصی نقاط جهان که پیام انقلاب57 را از 8 سال پیش تا به امروز شنیده است، بزند. توافقنامه با قدرت های بزرگ(به قول رئیس جمهور) هم از نان شب برای این انقلاب واجب ترست. دستور کار 1+5 باید هرچه سریع تر عوض و به چگونگی آواربرداری این ویرانی ها تبدیل شود. اگر همه دستاوردهای هسته ای و ... را هم تعلیق کردیم، هیچ اشکالی ندارد. دستاورد می دهیم، زمان می گیریم و آوار می بریم. بهتر است اصلاً از ظرفیت های داخلی هم استفاده نشود. مثلاً اگر قرارگاه خاتم وارد شود فردا باز حرف و حدیث درمی آورند که در فلان روستا یک خرمن آوار به عمد جابه جا نشده است و حاکمیت سنگ انداخته و از این اباطیل. بهترست برویم با شرکت های خارجی قرارداد ببندیم. این وسط دلال ها هم میلیاردر شدند نوش جانشان.

 

   با هالیوود و بالیوود هم جهت تنویر افکار عمومی بین المللی قرارداد می بندیم. یا اصلاً بسپاریم همین آقا اصغر خودمان سینمایی بسازد جدایی ایرانی از ویرانی که خود به خود اسکار هم بگیرد. آقا شجریان هم می گوییم زبان سنگ و آهن را بخواند که تبرت را زمین بگذار، که من بیزارم از این همه ویرانی و ... .

 

 استثنائاً اگر خواص هم خواستند سکوت بکنند، بکنند؛ مانعی ندارد. فقط سکوت کنند و سنگ نیاندازند بر این انبوهه سنگ و ویرانی.

 

این برای مرحله اول این انقلاب کافی ست. اگر این قدم با موفقیت برداشته شود، سند چشم اندازی برای گام های بعدی خواهم نوشت.

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹

دوشنبه 11 فروردین 1393 :: نویسنده : محمد طاهری
 

 

 
للباقی


 
بچه هیئتی های فردای ایالت آریزونا هم، امروز دلشان تشنه روضه "کوچه بنی هاشم" است ..
 
  • محمد طاهری