رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
۰۹
بهمن
۰۱

طبیب و صبا

جمعه 1 اردیبهشت 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 این چند روز اخیر با همه عجیب و خاص بودنش باعث نشد که خنکای نسیم بهاری را درک نکنم. من عاشق این نسیم هستم و اگر گوش جان بسپارم خواهم شنید که باد صبا پیامی آورده؛ پیامی که اگر ظاهرش خشکی در فصل رویش باشد اما باطنش شروع فصل جدیدی از لطف و عنایت حضرت حق ست. 

برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد ... 

تا یار که را خواهد و میلش به که باشد! 

للحق 

  • محمد طاهری
۰۹
بهمن
۰۱

احمدی نژاد؛ کیشی که می دهد، ماتی که می شود

پنجشنبه 31 فروردین 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

احمدی نژاد؛ کیشی که می دهد، ماتی که می شود

 

 احمدی نژاد برای حضور در قدرت، وارد بازی با حاکمیت شده است. شاید او گمان کند که تنها بازیگردان این بازی ست و با همین مهره های دم دستیش از خودش تا بقایی و مشایی و احیانا گمنامان پشت پرده اش، می تواند سرافراز از این بازی بیرون بیاید اما اعتماد به نفس کاذب همیشگی او مانع از دیدن گوشه های مختلف این بازیش می شود. رئیس جمهور سابق در حالی علی رغم نهی رهبری از شرکت در انتخابات، برای ریاست جمهوری همراه با بقایی ثبت نام کرد که می خواهد شورای نگهبان به عنوان نخستین سنگر حاکمیت در بحث انتخابات را کیش! نماید؛ او گمان می کند با این حرکت شطرنجش، می تواند شورای نگهبان را دچار چالش کند؛ او با این کیش می خواهد فشار برای تأیید صلاحیت بقایی بیاورد و یا در صورت عدم صلاحیت بقایی توجیهی برای حضور خودش پیدا کند و یا در حالت سوم مظلوم نمایی کند و راه را برای معرفی گزینه جدید و یا شروع یک حیات سیاسی جدید با جلوه ای تازه و منتقد از خودش آغاز نماید. حال نوبت شورای نگهبان ست که رفع کیش کند. شورای نگهبان هم بارها نشان داده که تحت تأثیر این بازی ها و جوسازی ها قرار نمی گیرد و در این زمینه با کسی اهل مسامحه نیست؛ کما اینکه سال 92 علی رغم فشارهای متعدد افراد متنفذ و تأثیرگذار، هاشمی رفسنجانی با همه عظمت و سابقه سیاسی به درستی صلاحیتش از سوی شورای نگهبان احراز نمی شود؛ در همان سال رئیس جمهور وقت (احمدی نژاد) در عین داشتن مسئولیت با یار غارش، مشایی به ستاد انتخابات آمد و باز به نوعی نشان داد که حضور مشایی برایش حیاتی ست اما شورای نگهبان از این نهراسید که ممکن ست احمدی نژاد بازی درآورد و در روند اجرایی انتخابات مانعی ایجاد نماید و مشایی را رد صلاحیت کرد. و نمونه های متعدد دیگر که نشان می دهد شورای نگهبان در دادن رفع کیش، کاملا قانونی و دقیق عمل می کند و غوغاسالاران توان اجرای راهبردهای متوهمانه خود را نخواهند داشت. اما از این سو هر حرکتی که شورای نگهبان بکند، این احمدی نژاد ست که مات می شود. احراز صلاحیت بقایی علی رغم محکومیت هایی که دارد امری بعید به نظر می رسد؛ حال چه خود احمدی نژاد بیاید چه اطرافیانش و چه هیچ کدام، به دلیل فاصله معنادار او با گفتمان رأی آوریش خاصه دوری نظری و عملی با رهبری، این مردم هستند که او را مات می کنند. او با اعتماد به نفس کاذب همیشگیش گمان می کند که جایگاه بی بدیلی بین مردم دارد و آن قدر حرفش نفوذ دارد که حتی گزینه حداقلی چون بقایی که از حداقلی ترین ویژگی ها هم برخوردار نیست را می تواند با سبد رأی خود به کرسی ریاست جمهوری بنشاند. اما شروع این بازی و مقابله با حاکمیت، احمدی نژاد را مات خواهد کرد؛ هرچند او برای مات شدن جوان باشد!

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۹
بهمن
۰۱

یک عدد خواهرزاده نوبرانه!

سه شنبه 29 فروردین 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

ساعت از یک بامداد گذشته ست که خبر آمدنت به دنیا را شنیدم. از خواب بیدار شده ام و حال خوبی دارم. 

در یک شب بهاری با نسیم روح بخش فروردین، در روز ارتش! شمارش زندگیت آغاز می شود. در ابتدای راه هستی و چه امیدها که برای تو توان محقق شدن دارد. 

شکر بیکران حضرت خالق کریم که توفیق حیاتت بخشید؛ من امشب جای تو به سجده میافتم و به جای تو شعر سپاس می سرایم و به جای تو دور آن محبوب بی همتا می گردم و بگذار جای تو نیز آرام و در گوشی از خدا بپرسم: چرا من؟!!

 و خدا هم رندانه سکوت کند. که سکوت او جواب همه مسئله هاست... .

خواهرزاده عزیزم حال که این فرصت بی نظیر و پر رمز و راز را یافته ای، زندگیت را عاشقانه حول همین لطف مکرر و مقرر، دوار کن و تنها درین عالم بر این مرکز بچرخ و در همین دایره شرف و عزت و عشق سرگردان بمان تا آن لحظه آخر زندگی که موجب وصال دیگری ست.

قدومت پر خیر و برکت

دایی کوچکت؛ محمد

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۹
بهمن
۰۱

فوعه و کفریا

دوشنبه 28 فروردین 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

سکوت در برابر فوعه و کفریا، فریاد انحطاط تمدن متزلزل امروز ... .

مظلومیت. غربت.عصر جدید دنیا

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۹
بهمن
۰۱

لیله القدر نظام!!

شنبه 26 فروردین 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 این روزها که سرعت چرخ برنامه و جلسه و دیدار و صحبت و ... بیش تر و بیش تر می شود نیازست گوشه ای را خلوت بگذاری و فقط به این سرعت بالا نگاه کنی و فکر کنی. چرا اینقدر سرعت بالاست؟ هدف حقیقی مان و حقیقی شان چیست؟ دقیقا چه ها می خواهیم و برای چه؟ 

در کت من نمی رود کسی بیاید بدون دلیل صحبت کند که امشب، لیله القدر نظام ست! فردا شب، سرنوشت سازترین صحنه انقلاب ست! اگر به امشب و فردا شب توجه نکردی پس فردا شب تشییع نهضت اسلام ست!! این ها همه یعنی جوزدگی؛ این ها یعنی نفهمیدن ساختارهای واقعی نظام و انقلاب و نهضت. این ها صرفا حرف هایی ست که به درد خطابه و فرمایشات می خورد و این که جماعتی را جوگیر کنی و پی خودت راه بیاندازی که مثل تو شعار دهند و مثل تو بخواهند؛ مثل تو اصلح شناس شوند و مثل تو صالح مقبول شناس! مثل جنس تو از انقلاب مطالبه کنند و مثل جنس تو نقد؛ و این هیچ سودی به حال ملت ندارد جز آنکه جماعتی شوند اهل شعار و پیروی بی فکر. 

اگر واقعا در حرف شان صادق اند بیاید جوری با مردم با دلیل و منطق و برهان حرف بزنند و آنان را تحلیل بدهند که خود مردم بفهمند امشب لیله القدر نظام ست؛ خودشان به این عمق برسند باید برای فلان شخص و گفتمانش با همه وجود تبلیغ کنند. این جوگیری ها تبعات خوبی ندارد؛ نکند خدای ناکرده آن قدر جوگیر شویم که خود را مالک و صاحب حق بدانیم و دیگران را مستضعف فکری و مغفول ماندگان مظلوم اندیشه ای انقلاب! 

وسط این شور و حرکت و سرعت بالا باید خلوت های آدم بیشتر شود و بیشتر به حرف های عادی این روزها فکر کند؛ خدا رحمت کند آن خوبانی را که برای مقاطعی مثل انتخابات، مراقبات خاصی داشتند؛ چله می گرفتند و رعایات خاصی می کردند؛ حقا که از نفس پاک همین خوبان ست که انقلاب مانده ست و می ماند و گرنه احساس تکلیف های!!! چون منی به پشیزی نیارزد درین عالم ... .

 تا یار که را خواهد و میلش به که باشد

 للحق

  • محمد طاهری
۰۹
بهمن
۰۱

پدرجان

سه شنبه 22 فروردین 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی 

درباره تو نوشتن سخت ست؛ صلابت و قاطعیتت به جان واژگان میافتد و قلم سختش می شود. تو اما دل سوزترین پدر این حوالی هستی به گمانم. این حرف ما نیست حرف همه کسانی ست که تو را می شناسند؛ زندگیت وقف فرزندانت شده؛ هر کاری که می توانستی کرده ای حتی اگر سفر به بارسلون اسپانیا باشد و رنج نامه سفری که برای بچه ات در سینه داری. هنوز نویسندگان دست شان به سوژه ناب تو نرسیده ست تا پرفروش ترین داستان سال را از تو بنویسند. این داستان اما همچنان ادامه دارد؛ و تو مردی، مرد. با همان هیبت و قاطعیت دست گیری می کنی و کاری به اطراف نداری چون راهت، راه شرف ست؛ و این نشانه مردان مرد ست. در مقابل تو و زندگیت، ما هیچیم پدر جان؛ با همه وجود به تو افتخار می کنم. سایه تو و همه پدران مرد روزگار بر سر فرزندان؛ مستدام 

للحق

  • محمد طاهری
۰۹
بهمن
۰۱

کهیر

سه شنبه 22 فروردین 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی 

دست هایم دو برابر شده اند. پاهایم هم آنچنان ورم دارند که سخت می شود راه رفت. صورتم متورم شده. کل بدنم هم شدید خارش دارد. برای اولین بار در عمرم، "کهیر" با لشکرش و شاهزاده ها دور و برش!! سراغم آمده؛ این کهیر آمد که من نتوانم بروم قم؛ شدت گرفت که اعتکاف هم نروم در حالی که رزرو هم کرده بودم و رفقا غالبا رفته اند. خارش اینقدر هست که کلا بی خیال غبطه خوردن شده ام!

 للحق 

  • محمد طاهری
۲۹
دی
۰۱

صیاد

دوشنبه 21 فروردین 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 دوره ای از دوران دبیرستان به شهیدصیاد علاقه خاصی پیدا کرده بودم. کتاب درباره اش می خواندم و عکس هایش را نگاه می کردم و محو امیری او میشدم. او تنها به خاطر ستاره های روی دوشش امیر نبود بلکه قوت وجودی و صفای درونی اش او را متمایز می کرد؛ آنچنان که محوش بشوی و آرزو کنی کاش در رکابش بودی و یا ... . 

یادم هست همان موقع در سفر نوروزی کتابی کوچک از خاطراتش را می خواندم و هر آن فکر می کردم در همین دشت بغلی صیاد بیاید و هلی برن کند! و نیروهایش را پیاده و آماده عملیات کند؛ بعد با صلابت و شجاعت سرش را بیاندازد پایین و سان ببیند و دستش به نشانه احترام نظامی کنار کلاهش بگذارد! همان جا آدم غیرنظامی هم جو می گیرد که پا بچسباند و ادای احترام بکند.

 صیاد یک بسیجی واقعی بود اما در سنگر ارتش! ارتشی که به زلالی بچه بسیجی های رزمنده جان فدا نبودند و علی القاعده ارتشی ها هم کنایه بسیار می خوردند. صیاد اما گمنام در سنگر خودش محکم ایستاد و با آن که نام بسیجی نداشت اما حقیقتا یک امیر بسیجی بود و این برای من ظرافتی دارد!

 حکایت بوسیدن تابوت صیاد از سمت رهبری هم قصه ای عجیب دارد و این که فردایش آن پیر خرابات قبل از طلوع فجر به سر خاک صیاد می رود و می گوید دلم برای صیادم تنگ شده است.

 دل من هم این روزها برای صیاد تنگ شده است؛ این که مثل ایام نوجوانی بخوانمش و سخت محوش شوم و جلوی آیینه ادای احترام نظامی کنم به تنها سپهبد وطنم؛ امیر شهید سپهبد علی صیاد شیرازی... 

للحق

  • محمد طاهری
۲۹
دی
۰۱

چرخ های مملکت

دوشنبه 21 فروردین 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

باورمان نشود #چرخ های مملکت را آقایان سیاسی می چرخانند...

 

#شهیدسیدمرتضی_آوینی 

#شهدای_فناوری_هسته_ای 

#شهید_صیاد_شیرازی

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۹
دی
۰۱

جسنا و رئیسی

جمعه 18 فروردین 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

درین مدت هجم عظیمی از نقدها به سمت جمنا سرازیر شده است. خاصه مجمع دومی که دیروز برگزار شد به دلیل حساسیت هایش حرف و حدیث های بسیاری داشت. سعی کردم بیشتر تحلیل های آمده را بخوانم. اول این که این هجم عظیم نقد خودش مبارک است و نشان می دهد دارد کارهایی می شود که احتمال اثرگذاری دارد. از بحث های بی بی سی گرفته تا نقدهای مشارکتی ها و بیشترِ دولتی ها تا نقدهای دوستان خودی.

من دست بالا بتوانم جمنا را جسنا بخوانم. یعنی با کلی مسامحه بشود: جبهه سیاسیون نیروهای انقلاب!  لذا در وهله اول جمنا و جبهه مردمی یک تعبیر غلطی ست و تبعات خوبی هم ندارد. اگر فردا روز این جبهه شکست بخورد که احتمالش کم نیست اعتبار مردمی جبهه انقلاب که یک ظرفیت خیلی عظیم است به خاطر ناشی بازی آقایان زیر سوال می رود.  

اما جسنا با همه ایرادهای شکلی و ماهوی که دارد توانسته یک اجماع حداکثری در جریان انقلابی ایجاد نماید. متأسفانه عده ای می خواهند دایره انقلابیون را تا جایی که می توانند تنگ و تنگ تر کنند؛ این نه یک اقدام انقلابی ست و نه کمکی به روند تفکر انقلابی می کند. در حال حاضر بیش از هر چیز وحدت جریان ارزشی اولویت دارد و این مسئله خیلی ساده را عده ای نمی فهمند!

به نظر می رسد حیات و ممات جسنا به پیروزی یا شکست آقای رئیسی بسته باشد. عدم وحدت جریان اصولگرا در دوره های پیشین، نبودِ ساز و کاری مثل جسنا نبود کما این که در هر دوره انتخابات، مکانیزمی را فراهم کرده بودند؛ مثل 7+8 یا 2+1 و ...!  بلکه این جریان سال هاست از فقدان یک پدر معنوی که توان اجماع داشته باشد، رنج می برد. حضور آقای رئیسی می تواند این خلأ مهم را پر نماید. فلذا واقع امر این است که جسنا به خودی خود توان اثرگذاری چندانی ندارد و این قوت اثرگذاری با حضور یک پدر معنوی مثل آقای رئیسی معنا پیدا می کند. حاج آقای رئیسی نیز باید با هوشمندی کامل جوری برخورد نماید که صرفاً کاندیدای جسنا معرفی نشود که بخشی از بدنه حقیقی خود را کم امید نماید. این تناقضات پیش آمده در جلسه دیروز، که به هر حال ایشان نماینده معرفی کرده یا نه، صولت مرتضوی نماینده بوده یا پیام قرائت شده توسط حاج آقای رحیمیان صحت داشته یا نه، یحتمل ناشی از همین وسواس های آقای رئیسی ست.

 جالب ست نوع برخورد سعید جلیلی دارد شبیه احمدی نژاد می شود. هر کسی خودش را اصلح می داند و مریدانی در اطراف دارند و بقای انقلاب را در گرو عمل انقلابی خود می دانند؛ فلذا با همه تفاوت ها، جلیلی همان مسیری می رود که احمدی نژاد، بقایی را می کشاند.  

بنده نیز سال هاست معتقدم که جریان اصولگرایی نیاز به پوست اندازی های واقعی دارد و این عنوان دیگر رسانای طیف ارزشی نیست اما آیا امروز و آن هم درین چله باقی مانده تا انتخابات جای تمرکز روی این موضوعات ست؟!

در آخر باید گفت امروز جای مصلحت سنجی های فردی نیست. این انتخابات یک انتخابات مهم و سرنوشت ساز است و می تواند برخی تفکرهای منفعل را برای مدت زیادی به حاشیه براند؛ اگر تلاش ها به سمت تخریب و تضعیف خودی ها رفت هر چه در آینده پیش می آید ما نیز در آن سهیم هستیم.

للحق

  • محمد طاهری
۲۹
دی
۰۱

دلتنگ بین الحرمین

جمعه 18 فروردین 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

کاش درین شب جمعه با همین حال حیرانی، بین الحرمین بودم. باز حیران می شدم بین "دو"؛ قدم می زدم و زمزمه می کردم و شاید تشر می زدم به خودم! کنار همین شکوفه های بهارنارنج درخت حیاط خانه، سلامی می دهم به حضرت ارباب...

آیلین که الان حدودا 17 ماهه ست تازگی ها غریبیش را با من کنار گذاشته و می آید در بغلم و کلی با من می خندد و نمک می ریزد. با ریش هایم بازی می کند و گاهی بدش نمی آید همین چند نخ موی عمویش را هم از ریشه بکند! عشقش این ست که بلندش کنم و در ارتفاع با او بازی کنم؛ شاید او هم هوایی بشود! لطافت دخترانه و نمک صورت و خنده شیرین و متانتش مستدام! ( متانت بچه 17 ماهه سخت ست تشخیصش انصافا!!! )

امروز اولین روز آخرین چله شورای مرکزی مان ست. با دو نیت؛ یکی مثل سابق و دیگری که لطف خاصی دارد. تا یار که را خواهد و میلش به که باشد ...

للحق 

  • محمد طاهری
۲۹
دی
۰۱

مصلح انقلابی

پنجشنبه 17 فروردین 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

رئیسی نه معجزه هزاره سوم ست نه منجی آخرالزمانی ملت! با توجه به محصولات این چند سال، توقع ست او یک مصلح انقلابی باشد...

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۹
دی
۰۱

از دوستانت

پنجشنبه 17 فروردین 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

گاهی کار دل آنچنان گره می خورد که فقط باید تو را از دوستانت شناخت.

 

! ساعت سه نیمه شب ! سید مرتضی ! حیرانی

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۹
دی
۰۱

شهید شاخص انجمن 96

چهارشنبه 16 فروردین 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

ساعت از دوازده نیمه شب گذشته است و دفتر انجمن هستیم. تا همین حالا با شش نفر از بچه ها مشغول جمع آوری مطالب در خصوص شهید آوینی بودیم. قرارست هر سال برای انجمن یک شهید شاخص داشته باشیم و شهید شاخص سال 96 ما شهید سیدمرتضی آوینی ست. شخصیت آوینی را قبل تر تا حدی خوانده ام اما خوانش دوباره امشب، حالم را باز عوض کرد. نیمی از امروز من به سید شهیدان اهل قلم گذشت؛ آیا نیمی از خود من هم به سید شهیدان اهل قلم گذشت؟!

 

 

سرانجام کار ما، بلا استثنا،

انعکاس چهره ی باطن ماست در آیینه ی دهر...

( سید مرتضی آوینی )

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۹
دی
۰۱

دخل دل

سه شنبه 15 فروردین 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

-        می شود منبری حرف نزنید آقا؟

-        حرفِ مصنوعی روی منبر رسول الله هم که باشد به قدر تُف نمی چسبد!

-        حرفِ دلتان را به زبانی بزنید که دل من هم بفهمد حضرت منبرسوار!

-        فعلاً که تو خاری شده ای و رفته ای راست در دل تایر این سواری و سوراخش کرده ای! حرف من همان ست که اول گفتم.

-        آقا خب من نمی فهمم صاحب دل ها خداست دقیقاً یعنی چه؛ توقع دارید با این جمله سنگین من چه ارتباطی برقرار کنم و کدام سوالم حل شود. تا فردا هم بنشینید و روضه بخوانید و خطابه، در کَت من نمی رود. جسارت نباشد اما خودتان هم یحتمل ... . بگذریم.

-        تو اصلاً به خدا اعتقاد داری؟

-        چه سوال ساده و بی مسمایی! من به خدای خودم؛ بله. اما به خدای شما، نه این که اعتقاد نداشته باشم اما نمی فهممش.

-        خدای خودت را که می فهمی؟

-        با او کنار آمده ام!

-        سخت بود؟

-        نه خیلی. با من کنار می آید؛ اهل دل ست!

-        خدایی که با توی لجباز و یک دنده کنار بیاید من در بست نوکرش هستم! می توانی به همین خدای اهل دلت اعتماد کنی؟

-        برای آن که نشان دهم خیلی هم یک دنده نیستم و کمی شما را ضایع کنم با اجازه خودش، بله! اما من همه این حرف ها را از بَرم. این که القلب حرم الله و الخ. اما درد من این ها نیست آقا. معلوم ست که صاحب همه چیز خداست و بر منکرش لعنت. اما نقش خدا را وسط ماجرای دل نمی فهمم.

-        من اشتباه کردم عزیز؛ ببخشید. حق با توست. من باید این بار از آخر به اول می آمدم نه برعکس. حالا یک سوال دارم؛ اگر جای من امروز یک نفر دیگری در مقابل تو نشسته بود باز هم همین شکلی حرف می زدی؟

-        واضح ست که نه. من از ترس نبودِ شما با خدای خود به چالش افتاده ام!

-        ترس از نبودِ من یا ترس از نبودِ عشقِ من؟

-        سوال خوبیست. فکر می کنم همه موارد!

-        گرفتاری کار همین جاست عزیز.

-        قبل از آنکه گرفتاری را بگویید قبول دارید کار عاشقی دخلی به دین و مسلک ندارد آقا؟

 

(ادامه دارد ...)

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۹
دی
۰۱

خواب زدگی

سه شنبه 15 فروردین 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی 

ساعت از سه نیمه شب گذشته است و یک عدد معلوم الحال خواب زده دارد همه زندگی را از سر ناچاری فکر می کند! خب وقتی آدم خوابش نمی برد چه باید بکند؟ حوصله کتاب خواندن که ندارم پس بهترست یا فکر کنم یا باز فکر کنم دیگر! امشب خیلی یکجوری ست؛ کمی شبیه یکجوری های قدیمی. اولش عذاب وجدان داشتم که چرا شبیه یکجوری های قدیمی ست اما بعدش به این نتیجه رسیدم شاید اصلا حق با همان یکجوری های قدیمی باشد و من نمی فهمیدم! چه حس بدی ست حسی که هم خوابت می آید هم خوابت نمی آید و فکرهایی که همان یک ذره حس خواب داشتن را به کلی از سرت می دزدد؛ که چی؟ خدایی خیلی ابلهیم و این حس خیلی خوبی ست که آدم خودش بداند.

 للحق 

  • محمد طاهری
۲۸
دی
۰۱

سیزده به در شد

یکشنبه 13 فروردین 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی 

سیزده ما هم در باغچه در کنار هم به خوبی و خوشی به در شد. شاید بهترین سیزده درین چند سال اخیر. خیلی وقت بود این قدر بازی نکرده بودم. یک والیبال محکم که باعث شد شلوار و پیراهنم پاره شود و دست و پایم کلی زخم! والیبال بازی کردنم هم نفتی شده است مثل خیلی چیزهای دیگرم؛ حتی شخصیت ام و این کمی به فاجعه شبیه ست؛ درست مثل پانتومیم بازی کردن پوکمون گو!!

 للحق

  • محمد طاهری
۲۸
دی
۰۱

رایحه بهار نارنج

شنبه 12 فروردین 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی 

امروز اولین رایحه های بهاری بهارنارنج ها را استشمام کردم. وقتی به مشامم رسید انگار یک رفیق قدیمی دوست داشتنی را دیده باشم به سمتش رفتم. چشم هایم را بستم و سینه ام را پر کردم از رایحه های بهار نارنج؛ کلی خاطره و فکر برایم زنده شد. غرق در حال خودم بودم که رایحه تمام شد و رشته افکارم پاره! رفتم عقب و باز جلو آمدم؛ خبری از آن رایحه اولی نبود اما هنوز چیزی به مشام می رسید تا خواستم فکری کنم باز تمام شد! خنده ام گرفت؛ بهارنارنج ها هم مثل همه گل های دیگر اهل بازی اند؛ شاید همان بازی دوست داشتنی قایم موشک؛ چرا رایحه ها دوامشان اندک ست؟ چرا بی نظیرترین رایحه های عالم هم اگر تکراری شوند دیگر بویی نخواهند داشت؟ می شود بوی بهارنارنج و نرگس و یاس و ... هیچ وقت تمام نشود؟! 

 و این رایحه ها را مخزنی ست ...!  ؛ " و ان من شی الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم "

 للحق

  • محمد طاهری
۲۸
دی
۰۱

چرا وبلاگ نویسی

پنجشنبه 10 فروردین 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

کلاس سوم ابتدایی بودم که یک دفتر متفاوتی به من هدیه شد. یک خودکار سبز هم گیر آوردم. این دفتر و قلم شد اولین لوازمِ فرهنگیِ شخصیِ من! دفتر را کرده بودم دفتر شعر و به همه فامیل می دادم که برایم شعر بنویسند و امضایش کنند. حتی به بعضی از معلم هایم هم می دادم. یادم هست به خانمِ پرورشی مان هم دفتر را دادم و جمله ای از شهید بهشتی برایم نوشتند.

بعد از مدتی یک مجموعه شعر و جمله های جذاب با کلی خاطره برایم حاصل شد. هنوز در مشاعره ها بیشتر ابیاتی که استفاده می کنم از همان دفتر شعر اولی ست. کم کم شروع کردم به خاطره نویسی و گاهی اوقات دل نوشته هم می نوشتم. آن اوایل سبک بیشتر نوشته هایم شبیه به هم بود و تقریباً یک جور شروع می شد؛ به نام خداوند علی، عالی، متعالی یا به نام آن وجودی که وجودم ز وجودش شده موجود!! و ایضاً متن ها هم یک متن کلاسیک و رسمی و غالبش هم با پس زمینه الهی!

  • محمد طاهری
۲۸
دی
۰۱

ندار

سه شنبه 8 فروردین 1396 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

امروز بعد از آنکه چند کارم را انجام دادم، سری به دفترهای دست نوشته ام زدم. یکیش را همینجوری باز کردم و دست نوشته ای آمد که 23 اسفند 94 نوشته بودم. بخش اول دست نوشته برایم تازگی عجیبی داشت و حال خوبی دارد که البته نمی توانم این جا بنویسمش. قسمتی از بخش های قابل انتشارش را اینجا می آورم:

" ...

امروز سر مزار شهید حبیب الله مجال خوبی برای خلوت و تفکر بود. به (وجود) فکر می کردم. به این که عقل و عشق و ماهیت و ذات و ... همه زمانی معنا می یابند که وجودی باشد و مطمئن به حضورش باشی. اما یک مجاهدی که قرارست تا دقایقی دیگر شهید شود این ها برایش معنی ندارد. همه وجودش می شود عشق، همه وجودش می شود عقل و ذات و ماهیت و ... .

باید ندار شوی تا همه وجودت یکی شود که این نامش اخلاص ست.

باید به دنیا با دیده منت بنگری نه آن که بگذاری دنیا به تو با دیده منت نگاه کند. باید وابستگی نداشته باشی. پیامبر و امیرالمومنین این چنین بودند. امام و رهبری هم تا حد خودشان این چنین اند. حتی سردار قاسم سلیمانی هم!

ظهر بر سر خاک محمد امین رحمانی فر و سر خاک فامیلی رفتم. در خانه کتاب را تمام کردم و می خواهم فاطمه، فاطمه است را بخوانم. امشب مسجد، حاج آقا بین دو نماز به من سلام کرد و من هم مجبور شدم سخنرانی بعد نماز را بنشینم و حاج آقا را بعدش زیارت کنم. می گفت حتماً دکترا هم بخوان. گفتم انگیزه می خواهد. گفت خون شهدا. گفتم دعا بفرمایید...

امشب ... و ... خانه بودند. کله پاچه هم داشتیم. من همچنان مجذوب کتاب ... ام و شخصیت خدایی ... .

امشب برای بچه ها جی میل زدم: بیم آن هست که وکلای مردم به رهبر نامه بزنند که اگر جام زهری باید نوشیده شود الان وقتش هست و ما فعالین فرهنگیِ ارزشی، در حال خواندن صحیفه امام با لحن انقلابی باشیم!

..."

از عمر این دست نوشته بیش از یکسال می گذرد. این دفترها پر از نوشته هایی ست که آدم هر وقت سراغشان می آید حال خوبی پیدا می کند.

 سال هاست که وبلاگ نویسی می کنم. از همان ابتدا هم می خواستم یادداشتی بنویسم که چرا وبلاگ نویسی! اما هر بار هی عقب میافتاد. دیدن این دست نوشته ها انگیزه داد که به زودی این یادداشت را بنویسم.

راستی چه جمله سنگینی بود این که برای کسی که می داند تا دقایقی دیگر شهید می شود عقل و عشق و ماهیت و ذات و ... بی معنی می شود!! فتأمل!

للحق 

  • محمد طاهری