رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۷۵ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

۱۴
دی
۹۹

می شود می توانیم حتی با کتلت!!

سه شنبه 28 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی عصری خطری از بیخ گوشم رد شد که نگو و نپرس! خدا به خیر کرد. خانواده شبی خانه نبودند و من هم به دلایلی که بی ربط با خطر عظیم! نبود تصمیم گرفتم آشپزی کنم! از آخرین آشپزی اجباریم، حدود دو سالی می گذشت. وصف آخرین آشپزی را در وبلاگ نوشته بودم؛ همان که تحت راهنمایی خواهر و مشاوره مادر درست کردم و از افتضاح، کمی بهتر بود! امشب می خواستم خودم کتلت درست کنم بی هیچ مشورت و مشاوره ای؛ بادا باد. حقیقتش خوب هم یادم نبود که بار آخر دقیقا چه کارها کرده ام اما با حدس و گمان شروع کردم. دو تا سیب زمینی پوست گرفتم قشنگ؛ بعد شستمشان؛ با رنده بزرگ رنده کردم دیدم ضایع ست با رنده کوچک، ادامه دادم؛ بعد شک کردم حالا چند تا تخم مرغ لازم ست؛ از روی محاسبه ذهنی به گمانم دو تا مناسب آمد؛ گام بعدی آرد بود که واقعا دیگر هیچ یادم نبود که چه قدر بریزم؛ یک قاشق ریختم و با دست ور رفتم دیدم کم ست؛ دومی را ریختم باز هم کم بود؛ تا پنج تا قاشق را ریختم؛ حالا مانده بود ادویه؛ فلفل و نمک و زردچوبه ریختم آن هم کلا بی هیچ کیل ی!!

  • محمد طاهری
۱۴
دی
۹۹

تو بخند ...

دوشنبه 27 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی 

بعضی از شب ها، حال و هوای سحر دارند. سحری که فروبسته ترین غنچه ها هم وا می شوند. امشب از همان سحرهای جمال بود. 

من پیشتر از خنده می در طمع خام افتادم. فکر کردم درین میان کاره ای بوده ام و می شود این قطعه از مسیر را خودسرانه رفت و بی خیال آب طلب کرده شدم و گوارایی همین آب نطلبیده، مرادم شد. تا آنکه سرم را از برف بیرون کشاندند و همه وجودم چشم شدند و باز محو زیبایی های تو. یکی دو تا ده تا صدتا هزار تا ... چند تا از زیبایی هایت را بشمارم تا تو بخندی. اصلا می خواهی دیوانه بازی دربیاورم و ادا دربیاورم؟ مسخره بازی هایم همه برای تو؛ برای آن که تو بخندی.

 تو بخند تا می بخندد تا من بخندم. و این عهد من ست ... .

 کاملا با ربط:"ز پادشاه و گدا فارغم بحمدلله//گدای در کوی دوست پادشاه من است"

 بعدالتحریر: امشب فهمیدم یکی از رفقایم تا پارسال سرطان داشته است که بحمدلله کاملا شفا پیدا کرده. از امشب برای این عزیز، عهدی دارم.

 للحق 

  • محمد طاهری
۱۴
دی
۹۹

قشری گراها و صاحبان تحلیل

دوشنبه 27 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 با خودم فکر می کنم اگر امروز مصطفی چمران زنده بود با او ما بچه های اهل بصیرت! چه برخوردی می کردیم. چمرانی که با توجه به شرایط آن موقع، عضو نهضت آزادی بوده و در دولت موقت، وزیر بازرگان؛احترام استادش(مهندس بازرگان) را هم بسیار داشته؛ دو زن داشته و خانم هایش در ابتدا اهل حجاب نبودند؛ از طرفی چون اهل فکر و نظر بوده لزوما همه آرایش با عموم هم مسلک هایش یکی نبوده؛ فکر می کنم به تیترهایی که اگر چمران زنده بود آقایان سیاسی برایش می زدند و او را می زدند! من این طرف ماجرا را می خواهم ببینم؛ این طرف خودمان را، بچه های انقلابی. کاری به آن سمتی ها ندارم که آن ها همان موقع چمران را آمریکایی می خواندند. اصلا چمران را برای مثال آوردم که بگویم درد ما سطحی نگری و قشری گری هاست. و این محصول رسانه هایی ست که به جای عمق و تحلیل، برای رضای خدا و حتی خوشنودی امام زمان! نگاه سیاه و سفید را به ما تزریق می کنند حتی شاید بی آنکه خود بخواهند! نگاه کنید این چند روز اخیر در ماجرای فوت مرحوم هاشمی؛ مهم ترین بحث بین دوستان ما گفتن آیت الله و حجت الاسلام والمسلمین بود یا نگفتن اللهم انا لانعلم منه الا خیرا و خدا می داند که أنت اعلم منا!!! و تازه گاوگیجه می گیریم که چرا فلان مرجع بزرگ و عالیقدر که کلی پوز علم و تقوا و بصیرتش می دادیم این چنین از هاشمی تعریف کرده!! 

باید خیلی به اشخاص و رسانه هایی که دوست ندارند ما فکر کنیم و سوال، دلخوش کرد که ما را صاحب تحلیل کنند. تحلیل، محصول خواندن و اندیشیدن و سوال کردن ست و باید آزادانه خواند، آزادنه اندیشید و آزادانه سوال پرسید.

 شاید کاملا بی ربط: "همیشه پیشه من عاشقی و رندی بود/ دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم" 

للحق

  • محمد طاهری
۱۳
دی
۹۹

شهدای قنیطره

شنبه 25 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 دو سه روز دیگر سالگرد شهدای قنیطره ست. شهید الله دادی و شهید جهاد مغنیه و شهید ابوعیسی و شهدای دیگری از رزمندگان مقاومت که در منطقه قنیطره آسمانی شدند. روزگاری نه چندان دور، شهادت رفقای حزب الله برایم سخت بود اما این روزها که مرتب داریم شهید می دهیم و دروازه باز شده است ... . 

این یادداشت مربوط به چند سال پیش است و آه ش مال امروز:

 

 ""درست است که جبر زمانه، حکماً مشیت برآن داشته که همه برادران یکدیگر را نشناسند... شاید بتوانم جبر زمانی زمانه را به نحوی برای خودم توجیه کنم اما جبر مکانی زمانه، را نمی دانم چه کنم ... جبر زمانی زمانه همین که عاشورا سال 61 هجری قمری رخ داد و امروز من محب حسین 1435 هجری قمری، در غم نبودنم در آن عصر می خوانم و آرام میگیرم: " کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا ...." اما جبر مکانی زمانه اینکه همین چند روز پیش باز سه تن از برادران حزب الله یمان(شهید علی الهادی نون،شهید حسین کامل مدلج،شهید علی سامی رعد) به شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س) پیوستند... و این جبر مکانی زمانه است که حتی با اینکه هم عصرید، اما توفیق آشنایی برادرت را نداری... به دنبال عبارتی برای جبر مکانی میگردم که بخوانم و آرام شوم مثل جبر زمانی ..."" 

 

برای مردان مجاهد عاشق، جز شهادت چه ختامه مسک ی خواهد بود...

 

 للحق 

  • محمد طاهری
۱۳
دی
۹۹

گوش شنوا

جمعه 24 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 زبان آدمی زاد، زبان سختی ست. کاش همه حرف هایت را می توانستی با صرف نگاه کردن منتقل کنی؛ نه! نگاه نه؛ من نگاه کردن را بلد نیستم. در این مورد، حرف زدن را هم بلد نیستم. کاش باد صبا حقیقت داشت و همه حرف هایم را می دادم خدمت حضرت باد و برایت می آورد و تو می فهمیدی همه حرف هایی که توان گفتنش نیست. 

چه طور بگویم بین خودمان باشد من با باد هم غریبگی می کنم. اما من جا نمی زنم! اصلا حالا که نه می توانم حرف هایم را بگویم، نه می توانم حرف هایم را در نگاهم بیاورم و نه به آشنایی باد اعتماد دارم کاش تو می آمدی و حرف های مرا به زبان اشارت می زدی. من گوش کردن را خوب بلدم ...

 تو اما از "خودت" فراغت پیدا نمی کنی به گمانم! خدا کند خودت را رها کنی برای چند لحظه لااقل. 

 

"در حال خواندن مقاله ای برای پیدا کردن زاویه سوویپ!"

للحق

  • محمد طاهری
۱۳
دی
۹۹

Iran Air receives first A321

پنجشنبه 23 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی 

بالاخره ایرباس آمد. چه قدر هم عده ای خوشحال اند. برخی از مسئولین از جمله مدیران رده اول هوایی کشور رفتند فرانسه و در فرودگاه تولز، با لبخند و افتخار چند عکس با ایرباس ای 321 گرفتند و امروز با هواپیمای نو آمدند ایران و وزیر و مسئولان رفتند استقبال. عده ای این هواپیما را محصول دیپلماسی فعال و برجام می دانند و افتخار می کنند؛ عده ای هم با همان درگیری های همیشگی سیاسی دارند نقد می کنند طرف مقابل را. اما من حال دیگری دارم. من ناراحتم نه از روی نگاه سیاسی، بلکه عمیقا از لحاظ علمی، به غیرتم برخورده است. چه قدر این تصاویر برایم سنگین ست. آینده این چنین نخواهد بود. زود باشد روزی که مدیران هوایی از اقصی نقاط عالم بیایند این جا و با هواپیماهای بومی ما عکس بیاندازند و افتخار کنند.

 

 بعدالتحریر: حرف هایی دارم که نمی زنمشان. کاش فهم کند آن که باید.

 للحق

  • محمد طاهری
۱۳
دی
۹۹

نقطه سر خط

چهارشنبه 22 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

 او را در یک نقطه بالا دیدم 

پایین با همه وسعتش از یادم رفت

 و تو ! نقطه سر خط... 

 

آذر 95 

للحق

  • محمد طاهری
۱۳
دی
۹۹

سر خم می سلامت ...

سه شنبه 21 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 هر چه قدر هم رویش ها زیاد باشند و دل انسان را روشن کنند، اما رفیق، حال دیگری دارد؛ حتی رفیقی که گاهی ساز ناکوک بزند. خاصه رفیقی که عمری سردی و گرمی روزگار را با او گذرانده باشی؛ و در پستی و بلندی های اتفاق بزرگی چون انقلاب، و حکم رانی های بعدیش در کنارش باشی. لحظات سختی بود خداحافظی رهبر با رفیق دیرینش؛ چه خاطرات و همراهی ها که برایش تداعی نشده است. 

سر خم می سلامت ...

 للحق

  • محمد طاهری
۱۳
دی
۹۹

مرحوم هاشمی رفسنجانی 2

دوشنبه 20 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 امروز سیاه پوشیدم برای مردی که منتقدش هستم. مردی که بزرگ بود و از اصلی ترین چهره های انقلابی که خود را سربازش می دانم. چگونه می شود دلباخته انقلاب 57 باشی و عزادار رفتن چهره کلیدی نهضت نباشی؟ هاشمی با همه فراز و فرودش، دوست داشتنی ست. کاش از صرف مرگ بر و درود بر گذر کنیم.

 خدایش بیامرزد.

 للحق 

  • محمد طاهری
۱۳
دی
۹۹

مرحوم هاشمی رفسنجانی

دوشنبه 20 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 امشب شب خاصی برای انقلاب ست. بعد از خرداد 68 مهم ترین شخصی که از عالم سیاست ورزی انقلاب، به عالم باقی شتافت مرحوم هاشمی رفسنجانی ست. مردی چندلایه که هر لایه اش عده ای را دچار توهم کرد. اگر کسی بتواند هاشمی را بدون توهم بفهمد، انقلاب را خوب فهمیده است. همه نقدها سرجایش محکم و ثابت؛ اما هر جای انقلاب که نظر میاندازی ردپای او و نقش تعیین کننده ایش را می بینی. به هر سو همه ما، چشم که باز کرده ایم هاشمی را در تلویزیون دیده ایم تا امروز. و این یعنی تجربه مشترک یک ملت. خدایش بیامرزد. با این که از منتقدین نظری و در این اواخر عملیش بودم اما در کنار همه ملت ایران همه عزاداریم. 

"اللهم نزل بک و أنت خیر منزول به"

 للحق

  • محمد طاهری
۱۳
دی
۹۹

جبهه واحد ضدآمریکایی و ضدصهیونیستی جوانان جهان اسلام

شنبه 18 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی 

یکی از دوازده مأموریت مطرح شده از سوی رهبری در دیدار دانشجویی اخیر، تشکیل جبهه واحد ضدآمریکایی و ضدصهیونیستی بین جوانان جهان اسلام بود. یک ایده استراتژیک و بسیار راهبردی. از همان روزهای اول حسابی این موضوع ذهنم را درگیر کرده بود خاصه این که کار، کار دانشجویی بود. چند جلسه با دوستان گرفتیم و ابعاد قضیه را بررسی کردیم و به عمق تأثیرش بیشتر پی بردیم. شروع کردم به تماس با چند نهاد بالادستی؛ گمان می کردم خیلی کمک کنند یا لااقل خودشان همه آستین بالا زده باشند برای اجرای این مطالبه مهم رهبری. چند جا زنگ زدم و هیچ هیچ دستگیرم نشد! جاهایی عملا دستم می انداختند و فکر می کردند حالیم نمی شود! در دلم خیلی حسرت خوردم که تهران نیستم و گرنه می دیدند که به روح پدرشان می خندند!!

 شیراز در سال 2017 پایتخت جوانان جهان اسلام شده است. امروز نامه زدیم و برای همه جاهای مهم از دفتر آقا تا نماینده ولی فقیه و استاندار رونوشت. البته پیگیر کار، اداره ورزش و جوانان ست و امروز که نامه را بردم برایشان، فهمیدم خیلی خیلی پرت تر از این چیزهایی هستند که ما فکرش را بکنیم. البته با مدیرکل وقت نشد صحبت کنم اما با مسئولانی که صحبت کردم ... ! اما ما پیگیر هستیم که ان شاءالله به وظیفه عمل کرده باشیم و برکت دست خداست. 

شبی که رفته بودم مسجد امام حسن مجتبی(ع) دیدم بچه های جنبش آن جا هستند. ابتدا خوش حال شدم از حضورشان در مناطق محروم. وقتی پرس و جو کردم موضوع سخنرانی شان را، یکی از مسئولان پایگاه گفت: " داشت می گفت یک نفر در فلان استان، مطلبی علیه قاضی ای نوشته؛ بعد قاضی برایش حکم زندان بریده؛ بعد بچه های جنبش اعتراض کردند و قوه قضاییه قاضی را بازنشست کرده برای ماست مالی! این ها آمدند شفاف سازی کنند برای مردم" 

برای مردم محروم این مسجد، این گونه حرف ها جز نفرت از نظام و انقلاب، ثمری دارد؟!

 للحق 

  • محمد طاهری
۱۳
دی
۹۹

جمعه 17 دی

جمعه 17 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 صبح نان و آش گرفتم و سریع صبحانه خوردیم و با جمیع خانواده های نزدیک رفتیم عروسی یکی از خویشاوندان. عروسی یک هم سن و تا حدی همبازی دوران کودکی؛ غریب شدن بچه های فامیل یک حس غریبی دارد! خارج شیراز بود و دو ساعتی راه داشتیم. باید حتما مقاله ای را می خواندم برای آنکه فردا یا پس فردا بروم پیش استاد؛ در عروسی هم مقاله می خواندم. شبی هم مشغول تماس و هماهنگی و نامه نوشتن برای جلسه معاون وزیر و مدیرکل جوانان شدم. الان هم می خواهم برای امین، نامه بنویسم؛ یک نامه خاص! که او کارش راه بیافتد! درباره امین و این روزهایش بعدا خواهم نوشت که حسابی خنده ام می گیرد از کارهایش. 

للحق

  • محمد طاهری
۱۳
دی
۹۹

یکی انگار دل ...

جمعه 17 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی 

هوا سرد بود سرد. همه وجودم منجمد شده بود. احساس می کردم همه خون های بدنم دست به اعتصاب زده اند. زندگی با همه وسعت و زیباییش برایم یک حقیقت ملال آور تکراری شده بود. آنچه مدتی ذهن و دلم را به تسخیر خودش در آورده بود بزرگ ترین شک برایم شده بود. شکی که طیف عظیمی از "درست بودن" تا "ممکن بودن" را شامل می شد. و من اساسا دیگر کم آورده بودم. چند روز بود که هیچ غذایی را با میل نمی خوردم و اصلا ذهنم توان جمع شدن را نداشت. در کنار همه سختی ها، فهمیده بودم استعدادش را دارم البته! در این برهوت، کم هستند آنانی که با صداقت! استعداد داشته باشند!! تا این که ظهر، باز دستگیری شدم. چه نخی هست که مرا رها نمی کند؟ تا کجا پیش می رود این معما آخر ...

  • محمد طاهری
۱۱
دی
۹۹

من صور اسرافیل؛ تو خود اسرائیل ...

پنجشنبه 16 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

 من صور اسرافیل 

تیتر یک اخبارهای شهری

 رسوا به قامت برجام

 با خدعه اسرائیل

 

 

 تو خود اسرائیل

 با چشمی در پی شهرک سازی

 غاصب قلب های آرام

 مثل حضرت عزرائیل

 

 

 تو خود عزرائیل 

پر هیبت و جدی

 مأمور به قبض دردهایم

 شاید مثل جبرائیل ...

 

 

 شیراز. دی ماه 95 

للحق

  • محمد طاهری
۱۱
دی
۹۹

ماه نصف شده و گل نرگس

پنجشنبه 16 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی 

صبح حتی سر سفره صبحانه و در اتوبوس و تاکسی، کتاب هم خوانی شورا را می خواندم تا اینکه قبل جلسه تمامش کنم. بالاخره فلکه علم امضای آخر کتاب را کردم و رسیدم دفتر، یادداشت پایانی را نوشتم و تاریخ زدم. جلسه شورای امروز، دو عضو جدید داشت. حساسیت هایم نسبت به اخیر خیلی کم شده است؛ و گرنه اگر مثل قبل بودم تا خودم یکی یکی جلسه جداگانه نمی گذاشتم و صحبت نمی کردم و به نتیجه نمی رسیدم برای عضویت جدید شورا، قبول نمی کردم. اما خب به نظر و اصرار دوستان اعتماد کردم. جلسه امروز، ابتدا در خصوص راهبردها صحبت ها شد. همه راهبردهای مهم پیرامونی از سیاست داخلی و خارجی تا فرهنگی و آموزشی و آزاداندیشی بحث شد.

  • محمد طاهری
۱۱
دی
۹۹

جلسه با رییس دانشکده مهندسی.محفل. انجمن

سه شنبه 14 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 عصری جلسه داشتیم با رئیس دانشکده مهندسی؛ دکتر عابدینی. تا حالا از نزدیک با هم ارتباطی نداشتیم اما از برادر و زن برادرم چیزهایی از ایشان شنیده بودم و می دانستم برادر مدیر مدرسه راهنمایی ام هست. دکتر از آن جنس اساتید دنیا دیده ای ست که پر خلاقیت و حرف های تر و تازه است. معمولا با این اساتید که نشست و برخاست می کنی حرف هایی از جنس شعار و کهنگی نمی شنوی. انصافا وقتی به کارنامه علمی و تحقیقاتی این ها هم که نگاه می کنی می بینی واقعا در جوانی همت بالایی داشته اند. دکتر اما از آن اصلاح طلبان اصیل ست. البته اصلاح طلبی نه از جنس منفعت طلبی بلکه واقعا اعتقادش این ست. شخصا که با دیدگاه های ایشان علی القاعده فاصله زیادی دارم اما با آدم هایی که جنس شان سیاست زدگی نیست راحت تر می شود به تفاهم رسید با همه اختلاف نظرهای جدی.

  • محمد طاهری
۱۱
دی
۹۹

مغلوب

سه شنبه 14 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 شاید مشکل من است که نمی توانم خوب ادا دربیاورم. و گرنه هر چه تلاش کردم که نشان دهم حالم خوب ست، بی فایده بود. 

از سرودن شعر تا محو شدن در آیینه و نصیحت خودم، از دعا و نماز و سحر و استاد و اهل دل و منبر و مستمع و عقل و دین و دل و دیروز و فردا و ... همه بی فایده بودند. 

خدایا چه خبر است؟ من را چه شده؟ 

رب انی مغلوب فأنتصر ...

 للحق

  • محمد طاهری
۱۱
دی
۹۹

شعارهای مسخره

دوشنبه 13 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی جلسه هم اندیشی تشکل های اسلامی بود نهاد؛ هر دو هفته برگزار می شود و موضوع این جلسه اش هم مطالبات رهبری از دانشجویان بود. اولین مسئول تشکلی خیلی شسته و رفته و کت و شلواری بسم الله گفت و تقدیر و تشکر کرد از این جلسه موثر و به مطالبات رهبری هم اشاره کرد و آخرش با این پیشنهاد تمام شد که ما باید اول دور هم جمع شویم و بعد جبهه تشکیل دهیم. بعد جبهه مان را بکنیم لشکر. اگر بیشتر ادامه می داد یحتمل به تشکیل سپاه هم می رسید. نفر بعدی من بودم و باید علی القاعده صحبت می کردم. در جلسات خصوصی قبل تر هم که داشتیم می دانستند که روی مطالبات رهبری لااقل در برنامه های انجمن کار شده و این دغدغه را از روز اول داشتیم که اگر تاکتیکی می خواهد استخراج شود باید از این سو باشد. قبل جلسه ای هم موضوعاتی را آماده کرده بودم به حسب احترام به جلسه و دستور کار از قبل تعیین شده اش.

  • محمد طاهری
۱۱
دی
۹۹

آرامشی دارم ...

دوشنبه 13 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 بعد نماز مغربی رفتم نان ساندویچی گرفتم و برای شان بردم و نشستیم ساندویچ ها را پیچاندیم. مراسم ساعت 8 شروع می شد. جمع دوستانه خیلی باصفا و مخلصی دارند. یک حدیث کساء دل نشین؛ سخنرانی پرمغز و دلی؛ نوای گرم حاجی و نجواهایش؛ و یاد مرحوم دکتر حجت راعی عزیز که بدجور جایش درین مراسم های خانگی و خانوادگی بچه ها خالی ست. وقتی حاجی نجوا می کرد:"آرامشی دارم وقتی تو باشی سایه بالا سرم ارباب ..." چه حال غریب و اشک آلودی بود یاد حجت و مهمانی بر سفره حضرت، شب های تنهایی و عالم باقی و دست های خالی ...

 دلتنگ بچه های مدافع حرم... 

"آرامشی دارم وقتی که می بینم هنوزم نوکرم ارباب ..."

 للحق

  • محمد طاهری
۱۱
دی
۹۹

کاردستی

یکشنبه 12 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

از فرمول و معادله و انتگرال ملولم و کار دستی ام آرزوست!

 

در ایام دبستان هم، کاردستی درست نمی کردم که الان در ارشد مجبورم درست کنم!

 

#علم_نافع

#قطعه_مکانیکی

#کاردستی

 

للحق

  • محمد طاهری