می شود می توانیم حتی با کتلت!!
سه شنبه 28 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری
للباقی عصری خطری از بیخ گوشم رد شد که نگو و نپرس! خدا به خیر کرد. خانواده شبی خانه نبودند و من هم به دلایلی که بی ربط با خطر عظیم! نبود تصمیم گرفتم آشپزی کنم! از آخرین آشپزی اجباریم، حدود دو سالی می گذشت. وصف آخرین آشپزی را در وبلاگ نوشته بودم؛ همان که تحت راهنمایی خواهر و مشاوره مادر درست کردم و از افتضاح، کمی بهتر بود! امشب می خواستم خودم کتلت درست کنم بی هیچ مشورت و مشاوره ای؛ بادا باد. حقیقتش خوب هم یادم نبود که بار آخر دقیقا چه کارها کرده ام اما با حدس و گمان شروع کردم. دو تا سیب زمینی پوست گرفتم قشنگ؛ بعد شستمشان؛ با رنده بزرگ رنده کردم دیدم ضایع ست با رنده کوچک، ادامه دادم؛ بعد شک کردم حالا چند تا تخم مرغ لازم ست؛ از روی محاسبه ذهنی به گمانم دو تا مناسب آمد؛ گام بعدی آرد بود که واقعا دیگر هیچ یادم نبود که چه قدر بریزم؛ یک قاشق ریختم و با دست ور رفتم دیدم کم ست؛ دومی را ریختم باز هم کم بود؛ تا پنج تا قاشق را ریختم؛ حالا مانده بود ادویه؛ فلفل و نمک و زردچوبه ریختم آن هم کلا بی هیچ کیل ی!!
- ۰ نظر
- ۱۴ دی ۹۹ ، ۲۱:۵۶