جمعه 10 دی 1395 :: نویسنده : محمد طاهری
للباقی
یکی از علایق همیشگی ام عکس دیدن است. بچه که بودم آلبوم عکس های خانوادگی مان را هر چند روز یک بار پهن می کردم و محو دیدنش می شدم. هر بار انگار برای اولین باری باشد که می دیدم، کلی کیف می کردم. یاد آن دوربین های قدیمی هم بخیر. درست است که این گوشی های جدید امکان عکس گرفتن را آسان کرده و هزینه خرید فیلم دوربین و ظاهر کردن عکس را نمی دهی؛ اما روحی ندارد. کلی می توانی سعی و خطا کنی و بی هزینه عکس بگیری. عکس ها هم معمولا چاپ نمی شود و دست بالا در همان عالم مجازی باز دیده شود. لطفش کجاست؟! اما چه صفایی داشت دوربین یاشیکا. پدرم با توجه به مناسبتی مثل عید یا سفر یا عروسی یا ... یک فیلم 32 تایی می گرفت. تا سال ها ما نباید عکس می گرفتیم. عکس مفت نبود که! خیلی می خواستند لطف کنند بهمان بعد کلی اصرار و التماس، بزرگتری دستمان را می گرفت و کادرش را مشخص می کرد و فقط ما می زدیم روی دکمه اصلی و چیییک عکس گرفته می شد و شاسی عکس بعدی را هم می کشیدیم و مثل چی حال می کردیم!! بزرگ تر که شدیم مدیریت دوربین با رعایت یک سری خطوط قرمز!! مثل نگرفتن عکس تکی و دو تکی! به ما سپرده شد. همان موقع ها هم ملت، خودشیفته بودند و تقاضای عکس تکی یا دو تکی! زیاد بود. باید مدیریت می کردیم که فقط 32 تا عکس می توانستیم بگیریم. تازه معمولا چند تا سهمیه اش هم مخصوص نسوان و عکس های خودشان بود. الکی عکس نمی گرفتیم و باعث می شد غالب عکس ها، دسته جمعی پر صفا باشد؛ همان ها که عکاسش کلی نمک می ریخت که همه بگن سیبببببببب!! منتظر می شدیم عکس ها را ظاهر شود و چه بررسی ها که نمی کردیم؛ این دستش لرزیده و آن یکی کادرش بد بوده و محمد همیشه ناغافل عکس می گیره مسخره!! امشب مجالی شد عکس هایی را مرور کنم. عکس، یک برش از زندگی ست که با دیدن آن کلی خاطرات زمان و مکان عکس برایت زنده می شود. خیلی خاطرات برایم زنده شد. دیدن عکس ها، دور تند زندگی را خوب نشان می دهد و نشان می دهد ناملایمتی های زندگی بهایی ندارد برای ارزش دادن.
للحق
- ۰ نظر
- ۱۱ دی ۹۹ ، ۲۲:۵۰