رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۹۹ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۹
آذر
۹۹

باغچه و سار

جمعه 21 آبان 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی در کنار همه کارهای زندگی، نیاز است یک تکه باغچه داشته باشی. نیاز هم نیست بزرگ باشد و مفصل، نه. همین که بتوانی حیات را در آن ببینی کافی ست. من هم بی باغچه حالم خوش نیست. درست مثل آن زمان، که در کنار همه روال منظم و خوب زندگی یک چیز را کم می دیدم. نمی دانم چه شد که این باغچه کوچک و زیبا برایم حواله شد. چه قدر خوب و به وقت به دادم رسید. وقتی این تکه باغچه را گرفتم هیچ آبادی نداشت. باغچه ای بی گل و گیاه که فقط خاک داشت و خورشید داشت و البته آب. و اما دیگر هم چیزی کم نداشت! شروع کردم به کاشتن و رسیدگی به آن. روزگاری سراسر صفا و رویش و لطافت. ساعت ها آب دادن و هرس کردن برایم سخت نبود. باغچه ام خار زیاد داشت. خارهایی با عمر چندین ساله که کسی آن ها را از بن نکنده بود. هیچ چیز به اندازه این خارها ظاهر باغچه را خراب نمی کند.

  • محمد طاهری
۲۹
آذر
۹۹

یک دقیقه سکوت برای ملت مظلوم آمریکا!

چهارشنبه 19 آبان 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

یک دقیقه سکوت برای ملت مظلوم آمریکا! شب سالگرد رحلت امام امت، چهارده خرداد 88 را مگر می شود فراموش کرد. مناظره ای تاریخی و ساختار شکن با 50 میلیون مخاطب داخلی و 150 میلیون مخاطب خارجی. بعد از مناظره تماس روی تماس که آقا چه شده، مملکت چه می شود، کی فکرش می کرد و دیدی چی شد و ... . گویی زلزله ای آمده باشد و خلق الله تحلیل گر، همه گیج و ویج! من اما بیش از هر چیزی منتظر بودم ببینم رهبری چه موضعی می گیرد فردا در مراسم رحلت امام. ایشان طبق معمول با پدری طرفین ماجرا را به رعایت اخلاق و انصاف دعوت کردند. گذشت تا آن نماز جمعه تاریخی که تکبیرهایش پایه های محل نماز جمعه در دانشگاه تهران را می لرزاند.""

  • محمد طاهری
۲۹
آذر
۹۹

زاغ و زغن ها

یکشنبه 16 آبان 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی 

ساعت یازده شب ست و تازه رسیده ام خانه. چند خطی را دلم گفت بنویس اطاعت کردم. اما به گمانم جوری بخواهم بنویسم که دلم رسما گاوگیجه بگیرد! گفته بودم که بیچاره دل! حق با آن اهل دل بود که تذکرم داد صومعه جای همت نیست. من این نکته را سال هاست که می دانم و خدا می داند چند ده بار برای خودم نوشته ام و در ذهن مرورش کرده ام. اما در بزنگاه می بینم کمیتم لنگ ست و با دیدن زاغ و زغنی به فکر همت افتاده ام. همتی که عرض می برد و زحمت بی حاصل می آورد و از همه این ها مهم تر رسم مردانگی و عهد نیست. اما جوانی ست و گاهی از دست آدم خارج می شود و امان از جوانی! زاغ و زغن ها هرچه باشند و هرچه کنند و هرچه! برای من علی السویه هست و تا او چه طرحی ریزد... . امشب در کافه ای مجالی بود برای نوشتن دل نوشته ای کوچک و نصب کردنش. من جمله ای بلد نیستم جز این ذکر لب هایم"مگر نازی من کم نازنین ست...". اما به خاطر تعصب و غیرتم ننوشتم و به جایش ذکر خواجه را نوشتم: قصه العشق لأنفصام لها ... تا او هست عشق هست و تا عشق هست زندگی جاری ست. 

للحق 

  • محمد طاهری
۲۹
آذر
۹۹

طوفان برای دل هزار پاره

چهارشنبه 12 آبان 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

این روزها چه قدر طوفان می آید. از هر سمتی طوفان می خواهد تو را از زمین بلند بکند و باز به زمین بکوبد. یک چشم اشک یک چشم شوق. یک گوش نصیحت عقل یک گوش پیام دل. زبان که خاموش است. و بیچاره دل هزار پاره که حیران است گاهی به سمت شور گاهی به سمت شعور می رود گاهی به سمت دیده گاهی به سمت دیروز گاهی به سمت فردا. خدایا چه خبرست این چند روز؟ ماه صفرست باید مرتب صدقه داد.... .

امروز صبح دلم که خیلی گرفت برای خودم تفأل زدم. خیلی کم پیش می آید برای خودم تفأل بزنم. اما برای دیگران فراوان. امروز شعری آمد که نمی دانم حضرت خواجه با من شوخی دارد یا واقعا ...

از دم صبح ازل تا آخر شام ابد                             دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود

سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد             ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

بر در شاهم گدایی نکته ای در کار کرد              گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود

و ...

اما همین دل هزارپاره افسون گر، بالاخره صاحبی دارد. آخر به دادش می رسد. می داند که جز خودش هیچ ندارد... .

للحق

  • محمد طاهری
۲۹
آذر
۹۹

حجت راعی رفت

سه شنبه 11 آبان 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

دنیا گاهی قشنگ، پستی ش را فریاد می زند. باور رفتن حجت، سخت ست اما باور حقیقت پستی دنیا راحت. امشب که عده ای آن را وحشت می نامند بر سفره حضرت ارباب مهمان شوی که با کریمان کارها دشوار نیست...

بعدالتحریر: دکتر حجت راعی از آن بچه های مومن و عزیز و نخبه بود که رفتنش داغ سختی بود و همه را مات کرد. نصف روز امروز اشک هایم دست خودم نبود.

للحق

  • محمد طاهری
۲۹
آذر
۹۹

تشکلی که دوست می دارم

دوشنبه 10 آبان 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی چند روز پیش، رضا از رفقای دوران کارشناسی را در دانشکده دیدم. رضا از آن بچه های خوش مشرب و باحال و سرزنده است به طوری که همان طور که از دور میدیدمش نیشم تا بناگوش باز میشد و او نیز هم! جویای حال هم شدیم و از درس و پایان نامه گفتیم. رضا گفت موضوع پایان نامه ام را برای فلان نهاد فرستادم و قرار شده روی این موضوع حداقل پنج ماه کسری سربازی بدهند. می خندید و می گفت: رزومه می خواستند، من هم هر غلط کوچکی کرده بودم را برایشان نوشتم،دبیر انجمن علمی رباتیک و برگزیده کشوری و ... که بعضی هایش هم فقط عنوان ست و از خودش خبری نیست! باز می خندید و می گفت تو هم به جای آن مسخره بازی های کارشناسی (منظورش انجمن بود) اگر حتی فقط اسمت را به جای آن جا، می آمدی این جاها می نوشتی الان به دردت می خورد. من هم فقط می خندیدم. جدی گفت تو خیلی خوب درس ها را تمام کردی فقط محکم بنشین پای پایان نامه و کارت را محکم ببند.

  • محمد طاهری
۲۹
آذر
۹۹

طبع لطیف

جمعه 7 آبان 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 -آقا! طبع شما لطیف است؟

 -نمی دانم. شاید هم زمخت باشد. چه سوال مزخرفی ست.

 -ظاهرتان خیلی آرام می ماند. کسی نداند فکر می کند یک دریا شاعرید.

 - از کجا می دانی نیستم؟ مگر برای شاعری لازم ست دیوانی بگذاری زیر بغل و بروی سر کوچه جار و جنجال راه بندازی که ایهاالناس و الایا ایها؟

 -جسارت نباشد آقا. اما گاهی یک نهر کوچک هم نیستید چه برسد به دریا!

 - مشکلت با من چیست؟

 -مشکلی ندارم. سوالی داشتم پرسیدم. اصلا خداحافظ شما.

 - چرا ادای شمس درمیاوری؟ توقع داری الان اوراق بسوزم و خنده بودم و گریه شوم و مرده بودم و زنده؟!

 - مزاح می کنید آقا اما برای مولوی دلسوخته، شمس حواله می شود. اگر برای شما من حواله شده باشم نسبت چندان بی ربطی نیست. باز با باز کبوتر با ... ! آقا می توانم جسارت کنم یک سوال را صریح بپرسم؟

 - بپرس جانم.

 - چرا شما با خودتان صادق نیستید؟

 - من کی با تو صادق نبوده ام؟

 - نه آقا. نه. به همین عطر مشترک من و شما قسم که هیچ بی صداقتی من از شما نسبت به این گل های باغچه ندیده ام چه برسد به من. سوالم درباره خودتان بود با خودتان. چه طور بگویم، نگاه کنید آقا، گاهی وقت ها احساس می کنم شما خودتان ...

 - چرا می لنگی و حرف می زنی عزیز. من از تو صراحت را آموخته ام. هر چند هنوز عاجزم. تو چراغریبگی می کنی؟ 

 - از شما آشناتر فقط خداست آقا. سختم هست میان این هیبت، با صراحت و شجاعت حرفم را دلسوزانه بزنم. می گذارید برایتان نامه بنویسم؟

 - بنویس جانم.

 للحق

  • محمد طاهری
۲۹
آذر
۹۹

ابتلایی جدید

چهارشنبه 5 آبان 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی 

 این روزها بیش از 14-15 ساعت مشغول کارم. کارهایی بدون وقفه و با درگیری های ذهنی بسیار. اما نفس گیر برایم نیست. نفسم از این چیزها بند نمی آید. نفسم جایی بریده می شود که از ابتلایی درست بیرون نیایم. عجب سرنوشتی دارد این انسان و عجب طراحی دارد. هر مرحله را رد می کنی مرحله پیچیده تری را برایت می سازد تا تو عیارت را نشان دهی و مردتر شوی. این روزها در ابتلایی جدیدم. امیدوارم مردانه در آیم. 

ر.خ/ا ن/ق 

للحق

  • محمد طاهری
۲۹
آذر
۹۹

جامانده

جمعه 30 مهر 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی پیر ره آمد و طریق رفتن آموخت/آنکه نا رفته و جامانده منم... بعد از 25 سال-تجربه حالات جدید-مسیری طولانی تا فردا-لطف مادری للحق

  • محمد طاهری
۲۹
آذر
۹۹

یک روزی مثل امروز یکشنبه

دوشنبه 26 مهر 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی ساعت، نزدیک های یک بامداد است و من بعد از روزی پر کار هوس نوشتن کرده ام. صبح تا ظهر دانشکده روی موضوع پایان نامه بودم. رفتم پیش استادم و رساله دکتری مرتبط با موضوعم را نشانش دادم، با لبخند گفت تئوریش را می فهمی؟ گفتم دکتر هنوز نخوانده ام خوب! گفت برو فعلا بشین بخوان. رفتم و درگیر مقاله خواندن شدم تا ظهر. وسطش سری به سایت و کانال ها هم می زدم. چه قدر هوس نوشتن کرده بودم اما خودم را نهیب زدم و مشغول خواندن مقاله ای از نیروی هوایی آمریکا شدم. برای نماز رفتم پردیس. بعد نماز جلسه شورای مرکزی داشتیم. مهم ترین جلسه برای من در میان همه جلسه ها، جلسه شورای مرکزی ست.

  • محمد طاهری
۲۸
آذر
۹۹

حال خوب در هیئت خوب

شنبه 24 مهر 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی هیئت برای من یک اتاق فکر به تمام معناست. از اول تا آخرش فکر می کنم. به خاطر همین هم خیلی دوست ندارم صداهای اضافی را! هیئت یک وایت برد خالی ست که ماژیک به دست می توانی در بهترین حالات روحی، برنامه هایت را بنویسی و آینده ات را برنامه ریزی کنی. پس معلوم می شود چرا بعضی هیئت ها این قدر به دل می نشیند؛ آنجایی که شور انقلابیت را با شور عقلانیت جمع می کند و تازه می نشینی آرام آرام مناجات می کنی: "دوباره سرخ چشمامون دوباره بی سر و سامون دوباره نم نم بارون دوباره عاشقم من ..." این چند روز اخیر خیلی فکرهای خوبی روزیم شد. از آن هاییش که کلی کیف می دهد، حال می کنی و پرواز بدون هیچ وسیله پرنده ای و هیچ گونه نیروی آیرودینامیکی!! را تجربه می کنی. محمد؛ ر خ؛ 24؛ بعد از دهه عشق للحق

  • محمد طاهری
۲۸
آذر
۹۹

سنگین ترین شب عالم

سه شنبه 20 مهر 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی امشب سخت ترین و سنگین ترین شب عالم است. تنها جماعت فهمیدگان در آسمان ها و زمین می فهمند امشب چه قدر آسمان به زمین نزدیک شده ست و دل هاشان چه بسیار به تنگ آمده ست. امشبی را شه دین در حرمش مهمان ست ... . امشب شب عاشورا ست. عاشورا میعادگاه اول و آخر آرمان گرایان مبارز ست و جنس عشق توحیدی شان مختص خودشان. عصر فردا بدنش زیر سم اسبان ست ... . و چه سرنوشت عجیبی ست که آمدن فردای آرمانی از طلوع عاشورا می گذرد. اما مکن ای صبح طلوع! السلام علی خد تریب یا لیتنا کنا معک للحق

  • محمد طاهری
۲۸
آذر
۹۹

بسم الله پایان نامه

یکشنبه 18 مهر 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی پایان نامه من هم اوضاعی شده است. به هر که میگویم با فلان استاد پایان نامه گرفته ام دو برخورد می کند: اگر صمیمی باشد می گوید خاک بر سرت! اگر رسمی باشد می گوید اوه اوه ان شاءالله که موفق باشید!! اما دارد اتفاقات جدیدی میافتد. موضوع پایان نامه را درست کردند. استاد هم بهترین می شود به همین زودی ها! شاید تا چند دقیقه دیگر. عصری میزگرد آزاداندیشی "عشق و شور عاشورایی" داریم. یک یادگاری و رسمی خوب که به لطف خدا هم در یاسوج دارد انجام می شود و هم ان شاءالله در شیراز، انجام و به سنت تبدیل می شود. اگر در دانشگاه ما متولی هیئت نیستیم به لطف ارباب، یک کار کوچک حسینی انجام دهیم. شکر للحق

  • محمد طاهری
۲۸
آذر
۹۹

دلتنگ نوشتن

دوشنبه 12 مهر 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی چه قدر این روزها دلتنگ نوشتنم. اما شب که به خانه می آیم نایی ندارم برای نوشتن؛ دست بالا بتوانم چند دقیقه ای با خانواده خوش و بش کنم. چه قدر این ایام چند روزه ماضی، پرهیاهو بوده است و دریغ و صد دریغ که مجال نوشتن پیدا نکردم. ماه ارباب فرا رسید. باز هم کنج زاویه ای در هئیت، مرهم دردهای سالانه ام می شود. نمی دانم برای این کنج زاویه هم باید فلسفه ببافم یا نه. قطعا خودش که فلسفه دارد اما این روزها، از به عمق رفتن های بی حاصل، سخت بی زار شده ام. چه قدر این ایام سریع می گذرد. زود زود. اما من همچنان چشم به مادر دوخته ام ... للحق

  • محمد طاهری
۲۸
آذر
۹۹

برنامه ششم توسعه

شنبه 10 مهر 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقیبرنامه ششم توسعه به عنوان آخرین و مهم ترین سند توسعه ای کشور، می بایست چالش های جدی در حوزه های مختلف کشور را به خوبی شناسایی کند و جهت حل آن برآید.
متأسفانه این برنامه با حواشی زیادی همراه شد که امر رسیدگی دقیق به آن را با مشکل مواجه کرد و منجر به تمدید یکساله برنامه پنجم شد. دولت موظف است حداقل شش ماه قبل از پایان هر دوره، برنامه بعدی را جهت تصویب به مجلس بدهد. مجلس نهم به دلیل مشکلاتی که بود از تصویب برنامه ششم تقدیمی، امتناع کرد. بعد از آن بحث ارائه لایحه احکام پیش آمد که یک بدعت خطرناک در نظام حقوقی کشور بود و مجلس جلوی این موضوع ایستاد. همچنین امضای غیرقانونی رئیس سازمان برنامه و بودجه به جای رئیس جمهور و تقدیم بدموقع لوایح اصلاحی به مجلس در ایام تعطیلات آن، همه و همه نمایندگان را دچار سردرگمی در بررسی دقیق برنامه ششم کرده است. این قبیل بی نظمی های دولت علاوه بر ایجاد مشکل جهت رسیدگی، موجب هزینه های گزاف برای کشور می شود.

  • محمد طاهری
۲۸
آذر
۹۹

عروسی باید عروسی خودمان باشد

شنبه 27 شهریور 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

به نظر من عروسی باید دو ویژگی اساسی داشته باشد: یکی این که شاد باشد و دیگری این که برخاسته از فرهنگ و رسوم باشد. این ویژگی ها متأسفانه دارد در مراسم بچه های اهل رعایت، به اشتباه کم رنگ می شود.

 مولودی های که هیچ فرقی بعضاً با مداحی ندارند و صرفاً از مخاطب می خواهی به جای سینه، کف بزند، یا شعبده بازی یا استند آپ کمدی! که همه این ها بهترش در جشن های دانشجویی هم می بینیم و اساساً هیچ نسبت واقعی نمی توانند با مراسم عروسی داشته باشند.

مهم ترین دلیل برای اشتباه بودن این مراسم ها این است که الان بچه اهل رعایتی در تهران همین مراسم را می گیرد، در قائن بیرجند خراسان جنوبی همین طور، در جزیره لارک هرمزگان هم و در ماسوله گیلان نیز! بچه های لر و ترک خودمان هم به همین درد مبتلا شده اند. این خیلی اشتباه فاحشی ست که به بهانه دین و به جای مراسم سازی، همه یکسان شویم و نقداً قید فرهنگ و رسوم را بزنیم.

  • محمد طاهری
۲۸
آذر
۹۹

فامیل و کارت عروسی

دوشنبه 22 شهریور 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

این روزها در حال مهیا کردن مقدمات مراسم عروسی مسعود هستیم. امروز کارت های عروسی را نوشتیم و پخش کردیم. وقتی فامیل گسترده باشد هم تعداد کارت بالا می رود هم تعداد پخّاشش(پخش کننده هایش!). هیچ وقت از کارت پخش کردن خوشم نمی آمده؛ فقط و فقط به خاطر آن پولی که به عنوان هدیه می دهند. سنت خوبی ست به کسی که پیام شادی می آورد هدیه ای بدهی اما اگر این هدیه برای مردم یک جوری اذیت باشد، به هیچ وجه سنت خوبی نیست.

ولی این که فامیل را یک دور می بینی و دیالوگ های پر از زیبایی رد و بدل می شود خیلی قشنگ است و من این قسمت کارت پخش کردن را دوست دارم. البته بگویی نگویی امروز دلتنگ شدم. دلتنگ همه فامیلی که به هر دلیل، بین ارتباط مستمرمان فاصله افتاده است.

نه بخشی از فامیل بلکه همه فامیل، چه آن که تحویل می گیرد چه آن که نمی گیرد، چه آن که محبت دارد چه آن که ندارد، چه آنکه خوش نیت است چه آنکه نیست، چه آنکه همسوی فکری ست چه آن که نیست، همه و همه را از صمیم قلب دوست می دارم. خدا می داند امروز چه قدر دلتنگ شدم. چه قدر زبانم بسته بود برای گفتن بعضی ابراز حالت ها. آدم خودداری هستم و خیلی نمی خواهم حالاتم را بیان کنم و خب خیلی جاها هم نمی شود بیان کرد! کاش می شد مردم زبان قلب های هم را بفهمند.

 ای کاش می  توانستم به بهانه هایی، همه فامیل را دور هم جمع کنم و همه را قانع کنم که برخی سوء ظن ها، کودکانه است. چرا توقعات را این همه بالا برده ایم؟ چرا محبت کردن بدون چشم داشت را از یاد برده ایم؟ چرا نمی توانیم همدیگر را با همه نقص هایمان تحمل کنیم؟ چرا گاهی به دنبال بهانه می گردیم برای دلخوری اما این همه عامل زیبا برای نزدیک شدن را نمی بینیم؟ چرا عده ای دین را مستمسک جدایی کرده اند؟ چرا عده ای فقط خودشان را می بینند و به همین چندنفری کناری شان راضی شده اند؟ چرا از صمیم قلب محبت نمی کنیم؟

دلم تنگ است و تنگ تر می شود وقتی فکر می کنم چند سال دیگر چه قدر فاصله ها بیش تر می شود.

 امروز اگر دست یا پیشانی کسی را می بوسیدم با همه وجود بود. با همه وجود می خواستم دوست داشته باشم و دوست می دارم فامیلم را.

للحق 

  • محمد طاهری
۲۸
آذر
۹۹

Nana jan

پنجشنبه 18 شهریور 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

در نماز یادم میافتد. سریع نمازم را تمام می کنم و قید تعقیبات را می زنم و می پرم جلوی مادربزرگم:

-        ننه جان ننه جان. گره ای که ...

ننه گوشش سنگین ست و باید بلندتر بگویم. اما معلوم است با این که نشنیده چه گفتم اما از خوشحالیم کلی شاد شده.

-        ننــه جـان! گره ای که قبلاً گفتم برام ایجاد شده و دعا کن، الحمــدلله باز شد ننه.

برق در چشمان ننه درخشید و لبخند قشنگی زد و دستش را بالا برد و گفت:

-        Nana jan chokh doa eddem,khoda bilir

-        مخلصیم ننه جان.alleyengz aghaor masen nana

پیشانی ننه را می بوسم. عطر ننه را بو می کنم. لطافت پوست چروکیده ننه را لمس می کنم و در محبتش می روم به همه کوچه های خاطرات ربع قرن زندگی؛ کوچه مهربانی پدربزرگ، شیطنت بچگی، عزت در خانه شان، سفرهامان، خنده هایشان، عمه، عمو، لطف، راه، کمال و ... عشق.

 خدا سایه ننه را حفظ کند بر سرمان.

للحق 

  • محمد طاهری
۲۸
آذر
۹۹

FATF

پنجشنبه 18 شهریور 1395 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

راهبردی که می خواست مشکلات معیشتی و اقتصادی ملت را 100 روزه پایان ببخشد، با گذشت سه سال تقریباً هیچ عایدی به همراه نداشته است. و در مقابل، قراردادهایی مثل برجام را خلق کرد که تا به امروز خسارت محض بوده است. این خسارت محض را که فتح الفتوح خواندند، سرآغاز امضای قراردادهایی شد که استقلال و هویت کشور را نشانه گرفته است. از قراردادهای نفتی موسوم به IPC تا قرارداد با گروه اقدام مالی FATF.

FATF یک خودزنی واضح و خود تحریمی آشکار است که به بهانه منافع ملی، هویت جمهوری اسلامی را خدشه دار می کند.‌ اجرای بندهایی از این قرارداد عملاً ما را در مقابل شعارهایی قرار می دهد که به عنوان اصول اساسی انقلاب می دانستیم. اگر امروز در قاعده‌ی تعریف کشورهای غربی از تروریسم قرار گرفتیم فردا روز به تعهدهای دیگر تحمیلی آنان به بهانه تروریسم هم باید تن دهیم. حال آنکه انقلاب اسلامی آمده است تا با ارائه تعاریف ناب خودش دست به صدور خود بزند نه آن که با جذب تعاریف مکتب های دیگر، استحاله شود.

نگرانی های جدی در خصوص بندهایی از این قرارداد FATF وجود دارد که دولت باید خودش را موظف به روشن سازی دقیق این مسئله برای مردم نماید و آرامش و اطمینان لازم را برای آنان که دل در گرو استقلال و هویت کشورشان دارند، ایجاد نماید.

در آخر دولت محترم را نصیحت می کنیم تا عنایت کند که مهم ترین اصلی که تأمین کننده منافع ملی ست، پیروی و دفاع تمام قد از هویت انقلابی ایران اسلامی است و با عقب نشینی های به ظاهر تاکتیکی! هیچ گونه گشایش حقیقی ایجاد نخواهد شد.

للحق 

  • محمد طاهری
۲۸
آذر
۹۹

للباقی

 

در دنیای کمونیسم همه محکوم اند به یکی بودن و یکی شدن؛ از تنها یک حزب سیاسی تا تنها یک برند دستمال توالت تا تنها یک برند کِرم و شامپو تا فقری گسترده که همه را یک شکل فقیر می کند. زن ایده آل کمونیست، زنی ست که عین مردان کار می کند و ثابت می کند که در کارکردن همپای مردان است و با آن ها برابر! نویسنده زنی است که کمونیسم را از دریچه زنانگی و با مظاهر فرهنگ روایت می کند؛ مظاهری چون قحطی لوازم ساده بهداشتی و آرایشی، نبود میوه های معمولی به بهانه بورژوایی بودن، نبود وسیله ی ساده ای مثل ماشین لباسشویی و وجود تشت های رخت شویی دولتی!، آپارتمان های کوچک دولتی با حمام و دستشویی های مشترک و تعریف نشدن چیزی به اسم حریم خصوصی حتی در نامه نگاری و تلفن های عمومی! کمونیسم برای او و امثال او نه تنها نتوانسته نیازهای اولیه زندگی و زنانگی شان را برآورده کند بلکه فراتر از ایدئولوژی و سبک زندگی، موقعیت ذهنی آنان را منجمد ساخته است که امید به تغییر را از آنان گرفته و عقیم شان کرده است. او می گوید زنان در اروپای شرقی در آشپزخانه هایشان، هنگامی که سوپ هایشان می جوشد درباره گمشده شان، یعنی "هویت شان" صحبت می کنند!

نویسنده از خشم کمونیسم چنان با ولع به آغوش لیبرالیسم فرار می کند که هنگام کوچ به آمریکا آرزو می کند چشم عدالت بین ش که رسوبِ جهان بینی سوسیالیستی ست کاش کور می شد؛ او حتی هنگامی که در مناطق مرفه منهتن، دائماً گدا می بیند  و یا پیرمرد عصابه دست سیاهی را در مترو آمریکا می بیند که فریاد می زند "من هم آدم هستم!" و وحشت می کند به جای آن که لیبرالیسم را نقد کند به مقایسه وحشت کمونیسم و وحشت لیبرالیسم می پردازد!

کمونیسم با آرزوی برابری، شأنیت آزاد آدم هایش را ذبح کرد؛ لیبرالیسم با آرزوی آزادی، هویت آدم هایش را مخدوش و سردرگم کرد. انسان امروز، بیش از هر زمان دیگری تشنه عدالت و آزادی و هویت فطری ش است. انسان امروز، با تجربه زخم های مشترک، درد مشترک دارد ... .

 

للحق

  • محمد طاهری