رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳۲۷ مطلب با موضوع «دل نوشت» ثبت شده است

۲۳
خرداد
۰۲

للباقی

و  خدایا تو لبخند زدی و جواب دادی و طنین صدایت همه جا را گرفت؛ تو حرف زدی و اشک از چشم های من جاری شد... .

و من در آن ابدیت، خواهم ایستاد و برای اهل آن دنیا سخن خواهم گفت: یا معشر الجن و الإنس! و راز خلقت ت را فریاد خواهم زد:

می گویم که چگونه انسان را مبتلای خودت کردی و با عشق، هستی ش را سوزاندی تا فنای تو شود ... .

گمان نمی کردم ظرف دنیا دیگر گنجایش یک سطح دیگری از آن ارادت قدیمی و عمیق مرا داشته باشد اما خدا جور دیگری خواست؛ درست همین لحظات سال پیش بود که برخلاف دأبم، همه خودم را کف دست گرفتم و قمار ی را باختم که باختم! حال قماربازی که همه ش را باخته و هیچ هوس قمار دیگری برایش نمانده و سال های عمرش بر باد رفته، داشتم؛ و درین سیاهی و ظلمت فقط یک چیز کور سوی نوری بود در دلم: و آن این که خدا را درین سال ها زیاد صدا کرده بودم، با آن که روسیاه بودم به درگاهش اما گام به گام طغیان این سال ها را با خدا تقسیم کرده بودم.

گمان نمی کردم خدا چنین بخواهد و برای منِ کمترین معجزه بخواهد؛ معجزه ای که بارها فهمیده بودم دیگر کار از دست من و بشرهای دیگر خارج است و فقط معجزه است که می تواند نظم موجود را بشکند ... .

گمان نمی کردم درست یک سال بعد، امتدادی باشم از حرف ح و ب بر سینه ارادت! و این را من معجزه ارادت می دانم!

و تا ابد یادت باشد معنی معجزه را: کاری که بشر، عاجز به انجامش هست ... .

 اینک اما در آغازین لحظات یک مرحله دیگر از زندگی هستم؛ که به گمانم آن مرحله قبل، مرگی بود قبل از آن مرگ نهایی؛ و آمادگی بود برای یک طی طریق الی الأبد ... .

 عاشقانه تو را می خواهم و برای ارادت هایی که در دلم آفریدی سپاسگزارم و راضی به رضای تو هستم.

العبد الذلیل

للحق 

  • محمد طاهری
۲۱
خرداد
۰۲

للباقی

به لطف حضرت دوست، در عنفوان جوانی کم کارهای گوناگون را تجربه نکرده ام؛ که شاید اصلاً عنفوان جوانی تنها فرصت استمزاج باشد!

در میانه همه کارها با همین اندک بضاعت وجودی که داشتم همیشه دعایم از خدا و درخواستم از خود، "حرکت" و "اثر" بوده است که انتهای مسیر زندگی سرافکنده نباشم که انگار نه انگار آدمی خلق شده است و توفیق حیاتش داده اند و می توانست در مسیر تحقق اراده پروردگارش سهم مهمی داشته باشد.

خدا را گواه می گیرم این دغدغه با شدت و ضعف، همیشه با من بوده است و شاهدش آن خواب خاص! و به واسطه این دغدغه، همیشه این سوال همراه من بوده است که آیا این جایی که قرار دارم همانی است که باید؟!! و چه قدر جواب دادن به این پرسش سهل ممتنع است؛ هلاکت در جواب این پرسش آن است که به یک سمت آرمان گرایی یا واقع گرایی یَله شوی ... . و تو خوب می دانی که جواب به این پرسش، مضاف از آرمان گرایی و واقع گرایی، باید مبرا از توجیه و سهل انگاری باشد! و تو خوب تر درک می کنی که قادر نخواهی بود جواب دقیقی پیدا کنی اِلا و لابد ... .

هر چه در این سال ها فکر کردم و زمینه های مختلفی را دیدم و تجربه کردم و خودم را در ساحت های مختلف آزمودم، به جوابی کامل تر از این نرسیدم: هر کجا می خواهی باش و هر چه می خواهی انتخاب کن اما سعی کن همراهی انسان کامل نصیبت شود ... .

که تنها چیزی که در این زندگی اصالتاً ارزش دارد، فدا شدن در مسیر انسان کامل است.

بعدالتحریر: این حرف ها نه تنها برای دهانم! بلکه برای وجودم زیادی است! اما دلم به همین آرزوها خوش است؛ بگذار در جوانی، بلند بلند آرزو کنم و دل بسپرم به مسیری که می تواند انتهایش لطافت نور و عظمت رهایی و وصل باشد.

للحق

 

  • محمد طاهری
۱۶
ارديبهشت
۰۲

للباقی

هنگامه ی بارهای سنگین، بهترین فرصت برای عیارسنجی عمق و سعه وجودی ما انسان هاست. اگر توانستی در پرتراکم ترین لحظات و در نفس گیرترین اوقات، همچنان مثل یک دریای آرام، پر از طمأنینه و سکینه باشی پس آماده بارهای سنگین تری هستی. و ما خوب می دانیم که اصل انسانیت ما به همین میزان بارهایی است که بر دوش مان می گیریم؛ آن چنان که خدای خالق در یک آزمایش بزرگ و راستی آزماییِ هستی شناسانه، در بین همه موجودات و حتی کوه! انسان را برنده این آزمایش می داند هرچند که او ظلوم و جهول باشد ... ."إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا"

خدایا طمأنینه و سکینه مان را از دست داده ایم و بار بر دوش مان سنگینی می کند؛ اما به لطف و عنایتت به جای برداشتن بار، وجودمان را توسعه بده و با فضل ت بر بار مان بیفزا آن چنان که در سخت ترین زمان ها و کارها با یاد تو دریا دریا آرام شویم  ... .

بمنّه و کرمه

للحق

 

  • محمد طاهری
۰۸
ارديبهشت
۰۲

للباقی

سرنوشت انسان انتهای مسیر گمشده هایش است؛ هرچه گمشده هایش عمیق تر، سرنوشتش متعالی تر. 

شاید عیار جدیت گمشده ها را باید در لطیف ترین لحظات زندگی آدمی، یعنی هنگامه ی خلوت و دعا جست و جو کرد؛ در آن لحظات قدسی، که فقر ذاتی مان عیان تر جلوه می کند هر چه عمق طلب گمشده ها بیشتر باشد عیار جدیت گمشده ها بیشتر است و وجود آدمی مستعد تر برای عالی شدن. 

هنگامی که گمشده ها جدی شدند همه ابعاد وجود آدمی هم افق می شوند و تشنگی و حیرانی و حرکت آغاز می شود ... .

خدایا گمشده هایم را از تو می خواهم؛ هم اصلش، هم فهمش و هم وصلش ... .

للحق

  • محمد طاهری
۰۵
ارديبهشت
۰۲
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۳:۰۹
  • محمد طاهری
۰۲
ارديبهشت
۰۲

للباقی

محبت به تو اندازه ندارد اما نیاز به تعادل چرا ... . 

تعادل محبت به تو برای من، آرزوی شاهد شدن است ... .

 

`اللهم إنی أسئلک خیر ما سئلک منه عبادک الصالحون`

شب عید فطر؛ فتقبل منا

للحق

  • محمد طاهری
۲۰
فروردين
۰۲

للباقی

یاایها العزیز! تا فرصت دارم مرا بپذیر ... .

می شود سیاهیم را نبینی و برای خود خودت بخریم؟!!

شب ۱۹ ماه مبارک ۱۴۴۴

للحق

  • محمد طاهری
۲۳
اسفند
۰۱

للباقی

 

اهل ظاهر، فرهاد را می بینند.

اهل معنا، عشق را می بینند.

اهل ظاهر، فرهاد را قهرمان سفتن کوه بیستون می دانند.

اهل معنا، کندن کوه بیستون را از عشق می دانند.

اهل ظاهر در فرهاد و شهرتش متوقف می شوند.

اهل معنا با عشق، تازه حرکت شان آغاز می شود... .

 

به گمانم "عشق" مظهر اسم باطن خداوند است؛ باید برای استخراجش، ظاهر را باطله برداری کرد تا به گوهرش رسید ... .

 

"بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد ..."

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۱
اسفند
۰۱

للباقی

دنیا در تجلیاتی، می خندد؛ هنگامه خنده دنیا به جای همراهی تقلیدی، همه وجه همتت را این بگذار که ابتدا خنده جانان ت را کشف کنی! اگر توانستی کشف کنی آن هنگام همه عالم با تو و خنده ت می شکفد ... .

•یا راد یوسف علی یعقوب •

بعد التحریر: نیمه شعبان امسال، خاص ترین نیمه شعبان همه عمرم بود؛ شروعی به مبارکی نام حضرت ولی عصر (عجل) الی الأبد برای جانان ... .

للحق

  • محمد طاهری
۱۵
اسفند
۰۱

للباقی

خدا ۳۱ ساله ام کرد! علی رغم همه گستاخی ها و نمک به حرامی هایم ... .

ممنون از خدا یم هستم و شاکر نعمات بی شمارش ... .

۳۱ عدد ماندگاری برایم شد؛ بدون شک یکی از خاص ترین سال های زندگیم همین ۳۱ سالگی است؛ یحتمل زیاد از آن یاد خواهم کرد!

تغییرات بزرگ، دگرگونی های خاص و شروعی ابدی ... .

خدایا برکت عمر ما با تو ست؛ خودت مبارک مان کن ... .

۱۴۰۱/۱۲/۱۵

للحق

 

  • محمد طاهری
۱۲
اسفند
۰۱

للباقی

در عالم قدرتی بالاتر از • نیت • نداریم؛ تنها با نیت است که می توانی مستقل از زمان و مکان، در عالم تصرف کنی. 

با نیت است که می توانی در ده محرم هجری قمری در رکاب سیدالشهدا شمشیر بزنی و شهید کربلا شوی؛ با نیت است که می توانی همین حالا در جنوب لبنان بجنگی و در آوار برداری زلزله ترکیه و سوریه سهیم باشی.

و تو می دانی که نیت، توهم و خیال نیست؛ فراتر از آرزو و حتی هدف است؛ نیت، توسعه وجودی است که به تو قابلیت و استعداد نعمت می دهد.

چشم هایت را ببند و با خودت فکر کن که اوج پرواز نیت، آن جایی ست که بر سر انتخاب ها یا شروع ها قرار می گیرد؛ و اینک در موقعیت شروع هستی و در آستانه عصر نیات ... .

دیشب کنار رفقایی که همیشه لطف شان شامل حالمان شده است، با صدای بلند دو سه تا نیت کردیم! و تو می دانی که عصر نیات، وادی بی پایان و پر فیضی ست و باید دل داد و از صمیم جان، نیت کرد ... .

حتی نیت کردیم که عاقبت، در تقاطع حبیب و حمید، زیر آن بوته یاس- که بوی یاس ش همیشه در ذهنم می ماند- دیدار و حرکتمان ابدی شود ... .

چشم هایت را ببند و برای حضرت جانان، از عمق جان شیرین ترین نیت ها را طلب بکن و در عالم بی انتها، تصرف! که ملک و ملکوت عالم از آن پروردگار تو ست ... .

للحق 

  • محمد طاهری
۱۱
اسفند
۰۱

بسم الله الرحمن الرحیم

للباقی

من الغریب الی الحبیب ...

سلام علیکم بما صبرتم و نعم عقبی الدار ...

 

حبیب عزیزم! امشب همان حالی دارم که شش سال پیش در چنین شبی، در سالروز آسمانی شدنت در شلمچه داشتم؛ آن جا هم بر خاک پر راز شلمچه نشستم و بر غربت خودم و دلی که تازه بر غربتش افزوده شده بود اشک می ریختم؛ با این تفاوت که امشب پیش غربت دلم و کنار مزارت نشستم و از تو مدد می گرفتم برای نیت هایی که برای یک ابدیت است.

حبیبم! عزیزم! برادرم! 

دعا کن برای پاک شدن، برای بالا رفتن، برای گواه شدن، برای وصل شدن ... .

امشب سالروز همان شبی ست که تو تحفه ابدیت ت را گرفتی! به حق آن شیرینی که به وجودت چشاندند، به حق آقای ما حسین (ع) برای ما دعا کن و ما را برسان.

۱۴۰۱/۱۲/۱۲

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
اسفند
۰۱

للباقی

آن نیرویی که می تواند پس از یک شبانه روز مریضی و کسلی و خستگی و بی حالی به ناگاه از رختخواب بلند ت بکند و دو ساعت پیاپی قدم بزنی و تازه حس تازگی و شادابی به تو بدهد! یا همان نیرویی که می تواند صرفا با یک خبر احتمالی شیطنت آمیز! به ناگاه تو را درهم و وارفته کند، حکماً از جنس نیروهای زمینی نیست؛ از جنس نیروی نیوتنی نیست که متناسب باشد با جرم و شتاب اما حکماً متناسب است با اندازه ظرفیت و میزان فیض! این نیرو هرچه است: • إن من شئ الا عندنا خزائنه • است.

با خودم فکر میکنم یک باریکه نازک نازک نازک از این نیرو، چنین می تواند ما را قدرتمند یا ناتوان کند پس حقیقت اصلی آن دیگر چیست؟!

نمی دانم و نباید زیاد به کنه آن فکر کنم؛ ترجیح می دهم به لطف و فیض خدا فکر کنم که تا کجا می توانم ظرفیت داشته باشم؛ و اگر بیشتر شد و من نتوانستم چه؟! چه می شود؟! می سوزم؟!!

• بنده آن دمم که ساقی گوید/ یک جام دگر بگیر و من نتوانم ...•

للحق 

  • محمد طاهری
۰۲
اسفند
۰۱

للباقی

 •فَقَدْ هَرَبْتُ اِلَیْکَ• فرار از بی قراری به قرار است... .

 ای قرار مطلق من! ای آرام م! به سویت نمی آیم بلکه فرار می کنم! مرا در آغوشت بپذیر و رهایم نکن و بر دلم قرار بریز.

شب اول ماه مبارک شعبان؛ قرار؛ آزمایش سیال حیاتِ زندگی

للحق

  • محمد طاهری
۲۷
بهمن
۰۱

للباقی

چشمانم را می بندم و به خواب شیرینی که می بینم فکر می کنم:

حضور خلوت انس و نم نم باران و شب و رفقای زهرایی ... .

شکر نعمت قرار دل و شکر منعم از برای یک عهد دیرین و پر راز؛ و خوب می دانم که هر نعمتی را تکلیفی ست؛ و این تازه شروع ماجراست! 

نعمتی بزرگ و تکلیفی عظیم تر و باز دل می دهم به خواب شیرین تری که منعم برایم دیده است ... .

بعدالتحریر؛ وقتی غرق در شکر منعم هستی، با خودت فکر می‌کنی با چه رویی می توانی او را نافرمانی کنی؟!

للحق

  • محمد طاهری
۲۶
بهمن
۰۱

للباقی

•خوشا به حال آنان که همه چیز را در قیاس با مرگ دیده اند.•

 

حل عددی معادله ناویر استوکس، آنالیز بهای تمام شده محصولات، افزایش راندمان کوره دوار هایبرن، لبخند به یک کودک ده ماهه در ماشین کناری، ریحان تازه کنار نان بربری و پنیر، حال شعف هنگامه سرودن یک غزل عاشقانه، نگاه رازآلود و پنهانی عاشق به معشوق نرسیده، و ... .

 

• و پس از قیاس، با لبخند و امید و اشتیاق برگشتند ... .•

تازه! تو میدانی چه فاصله ی شگفتی ست بین مرگ و شهادت ... .

للحق

 

  • محمد طاهری
۲۵
بهمن
۰۱

للباقی

با بی تابیِ دل، شروع می شود ... .

و اگر در بی تابی ماند تباه می شود؛ ولی اگر با توفیق، به قرارِ دل رسید دیگر مسیر، برای حرکتی جدید جوانه می زند. 

اهل ظاهر، بی تابیِ دل را نشانه عشق می دانند اما هرچه عمیق تر می شویم می بینیم حرکت، در قرارِ دل ست ... .

 

بعدالتحریر: قرار دل گاهی به یک بهانه ی خیلی ساده است؛ حتی یک استامینوفن! یا یک ژلوفن و از همه بالاتر آن میوه ی محترمِ نامطلوبِ اسمش را نیار!

للحق

  • محمد طاهری
۲۱
بهمن
۰۱

للباقی

هرچه `حرف هایی برای نگفتن` بیشتر می شود، عالم برای آدم، آرام تر و آهسته تر و عمیق تر و وسیع تر می گردد. 

کاش حرف های نگفتنی مان، بیشتر و بیشتر و بیشتر میشد ... .

للحق

 

 

  • محمد طاهری
۲۱
بهمن
۰۱

للباقی

نمی دانم درست باید کجای بحث می ماندم؛ جدالی نامعلوم میانه چند حس مختلف؛ اما شاید عجالتا دلم می خواست بروم آن گوشه شمال غرب و در محراب مصلی، دو رکعت نماز می خواندم و از همان جا به آسمان پر ستاره نگاه می کردم و با خودم غرق در فکر می شدم که چه ها شد و چه ها که نشد و من باز این جا نشسته ام.

من از زمان عقب افتاده ام و از فکر کردن ... . 

•من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم ...•

۲۰ بهمن؛ نزدیک محراب مصلی خاص

للحق

 

  • محمد طاهری
۱۷
بهمن
۰۱

للباقی

نمی دانم بین اشک و زمان چه ارتباطی می تواند باشد؛ اما کاش به حرمت لطافت اشک، زمان بر لحظه های شیرین مناجات، تا ابد باقی می ماند ... .

بعد التحریر: جا گیرم نیامد که مثل دو شب پیش بنشینم؛ رضا به داده، دادم همان ابتدا نشستم؛ سرم را برگرداندم عکس تو را دیدم با نوشته ای در خصوص نفس مطمئنه: ••نفس زمانی مطمئن می شود که یاد منحصر شده باشد به خدا••

نمی دانم این سه شب چه رازی بین تو و ما بود ... ‌‌.

سحر ۱۵ رجب ۱۴۴۴؛ هنگامه ای که ماه کوچک، کامل شد؛ در آرزوی عبور ... .

للحق

 

  • محمد طاهری