رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳۲۷ مطلب با موضوع «دل نوشت» ثبت شده است

۲۵
خرداد
۰۱

للباقی

هیچ چیزی ارزشمندتر و مقدس تر از کشفیات وجودی و شخصی انسان نیست؛ من اسمش را می گذارم `خداکاوی`. 

خداکاوی جنسش لزوماً از جنس الهیات و فلسفه و کلام و ... نیست؛ بلکه حتی می تواند کشف یک عادت ساده جسم ی باشد که مثلاً من در ساعات بعد از ظهر خوش اخلاق ترم!!

هرچه انسان خودش را می کاود، دارد خداوندگارش را واضح تر می یابد؛ خداکاوی یک سفر درونی است و آدمی را به سرزمین های ناشناخته وجودیش رهنمون می سازد؛ شاید بیان خداکاوی بعضی از آدم ها عیناً مثل هم باشد اما امکان ندارد حقیقت این خداکاوی ها درست یکی باشد چرا که در تجلی خدا، تکرار راه ندارد. به عبارت دیگر هیچ دو خداکاوی، مثل هم نیستند و انسان ها خداکاوی شان انحصاری و منحصر به فرد است. 

من برای خداکاوی هایم ارزش قائل ام؛ و برای همه چیزهایی که برایم خلق خداکاوی می کنند و برای همه زمان ها و مکان هایی که خداکاوی م در آن ها رخ می دهد.

ما بی خداکاوی، زندگی پلشت و تقلیدی و تکراری خواهیم داشت! 

و پناه می برم به خدا از همه لحظاتی که از فرط تکرار و عادت، در باتلاق هرزگی روزمرگی غرق می شویم.

از خدا، خداکاوی را طلب می کنم که والله ولی التوفیق ... .

بعد التحریر: 

امیر المومنین علی (ع): وَ تَحْسَبُ أَنَّکَ‏ جِرْمٌ‏ صَغِیرٌ

وَ فِیکَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَکْبَرُ

( و تو گمان می کنی که جِرم ت کوچک است، در حالی که دنیای بزرگی در تو نهفته است.)

 

للحق

  • محمد طاهری
۲۲
خرداد
۰۱

للباقی

این رنج ناسور را می پسندم و `تحمل می کنم با زخم چون مرهم نمی بینم`. 

در این تنهایی غرقم و نمی دانم از دل این تنهایی چه حجمی از نور متولد می شود. 

و سوال بهتر این که چه چیزی می تواند این حجم عظیم تنهایی را پر کند؟! 

جواب این سوال نمی تواند از جنس ماده باشد چرا که ماده را رخصت زیاده شدن نداده اند. 

و من در همین کالبد مادی دنیایی، حجمی از خویش را گم کرده ام که سبب تنهایی مضاعف م شده است. 

صدایم را می شنوی؟

للحق

 

  • محمد طاهری
۲۱
خرداد
۰۱

للباقی

روزگاری دلم می خواست پایم را فراتر از مطالعات شخصی ام در باب فلسفه و اندیشه و کلا علوم عقلی بگذارم و متمرکز بشوم روی این دست علوم. این روزها که مرگ مرجعیتِ علم را می بینم بیشتر حتم می کنم که علوم عقلی را صرفاً باید برای گمشده های شخصی خواند و نه با دید گره گشایی از جامعه!

للحق

  • محمد طاهری
۲۱
خرداد
۰۱

للباقی

حال آن مادر شهید گمنام را درک نمی کردم که پس از سال ها باز هر بار که صدای زنگ خانه اش بلند می شود در دلش غوغایی می شود که نکند فرزندم پشت در است! 

اما امروز دقت که کردم دیدم خودم سال هاست حال مشابهی دارم ... .

` یا راد یوسف علی یعقوب `

للحق

  • محمد طاهری
۲۰
خرداد
۰۱

للباقی

یا باید زندگی در دنیا را به رسمیت شناخت یا به رسمیت نشناخت! چیزی بدتر از این نیست که بین این دو سرگردان باشی و گیج.

کسی که زندگی در دنیا را به رسمیت بشناسد، دنیا را با همه اقتضائاتش می پذیرد؛ می پذیرد که زندگی یک معادله n متغیره ای است که دست بالا تو روی چهار پنج متغیرش بتوانی فکر کنی چه برسد به این که بتوانی تغییر ش بدهی! چنین شخصی با خودش و دنیای پیرامونش، سر آشتی دارد.

و کسی که زندگی در دنیا را به رسمیت نشناسد، اقتضائات دنیا را نمی پذیرد و رسماً وارد جنگی تمام عیار می شود که تمام n متغیر زندگیش را تحت اختیار بگیرد! چنین شخصی با خودش و دنیای پیرامونش سر جنگ دارد.

بغرنج تر از آنانی که دنیا را به رسمیت نشناختند کسانی هستند که میانه مانده اند! از سویی فکر و دل شان برای به دست آوردن تمام متغیر زندگی است و از سویی می بینند وجودشان خیلی ضعیف تر از فکر و دل شان حرکت می کند؛ از این حیث اینان سرگردان و گیج می شوند و دائماً هم با خودشان و هم با دنیای پیرامون شان در جنگ و آشتی هستند.

 شوربختانه غالب ما آدم های متوسط الحال در همین دسته ایم و باید اعتراف کنیم که حال مان بدتر از آنانی ست که دائماً با خودشان در جنگ اند! ما میانه این جنگ و آشتی، نه عزم راسخ جنگ را داریم و نه شجاعت و جسارت آشتی! نه حرکت و پویایی جنگ را داریم و نه آرامش و آسوده خاطری آشتی!

أحسن الحال را کسانی دارند که مختصات واقعی دنیا و خودشان را فهمیده اند و پذیرفته اند که باید علی رغم جهد و سخت جانی، در مقابل خیلی از متغیرها خود را به تجاهل و تغافل بزنند؛ و فقط بر روی متغیرهایی متمرکز شوند که برای آن آفریده شده اند و فردا از آنان درباره مسئولیت شان سوال می پرسند ... .

أحسن الحال ها خوب فهمیده اند که دنیا جای کوچکی برای به دست آوردن همه معنای زندگی ست ... .

 

`اللَّهُمَّ فَرِّغْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ وَ لَا تَشْغَلْنِی بِمَا تَکَفَّلْتَ لِی بِه`

خدایا به من فرصت بده تا به آنچه که تو من را به خاطر آن خلق کردی بپردازم و من را به اموری که تو خود برای من عهده‌دار آنها شده‌ای، مشغول نکن.

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۸
خرداد
۰۱

للباقی

این روزها که وقت نمی کنم یک دل سیر به آیینه نگاه کنم، نگران `خلوت`هایم هستم.

عجالتاً `اللهم انّی اُحبّک`

للحق

  • محمد طاهری
۱۲
خرداد
۰۱

للباقی

خدایا نفس م سرکشی می کند. اجازه می دهی از جانب تو، قولی به آن بدهم؟! اجازه می دهی به او قول دهم اگر رام شد، خودت شخصاً به آن نظر می کنی و نظرکرده ش می کنی؟!

ربّ انّی مغلوب فٱنتصر

للحق

  • محمد طاهری
۱۰
خرداد
۰۱

للباقی

من از میانه گچ و سیمان و بتن و سود ناخالص و درآمد عملیاتی و ... همچنان دلتنگیم را فریاد میزنم؛ فریـــــاد از دل بی قرار و یاغی و سرکش من! فریــــاد از سوال های بیشمار من! فریـــــاد از شانه های نحیف من و بار سنگین آدمیت ... .

للحق

 

 

 

 

 

 

  • محمد طاهری
۰۷
خرداد
۰۱

للباقی

در دلم گفتم کاش جای آسمان هایمان عوض می شد؛ آسمان غبارآلود من برای تو باشد و آسمان پر از آبی غلیظ و صاف تو برای من؛ آسمان بی ستاره من برای تو باشد و آسمان پر از خوشه های افلاکی تو برای من. 

به خودم نهیب زدم چرا دعای خیر می کنم برای خودم و دعای شر می کنم برای تو! خودم در جواب نهیب م گفت آدم های آسمانی باید گاهی کاملاً عادی، زمینی شوند تا حال ما متوسط الحال ها را بفهمند. 

خود خودم که خواست نهیب جدیدی بزند، یک آن، آرام و ملیح با لبخند گفتی: نگاهت سنگین ست! 

کنایه ت را فهمیده نفهمیده گفتم: می آیی آسمان مان را عوض کنیم؟

بی درنگ گفتی به یک شرط!

ذوق زده گفتم: نشنیده قبول!

صدایت را آرام تر کردی و گفتی: چشم های من برای تو و چشم های تو برای من! 

فاتحانه گفتم: باختی، بد هم باختی!

معصومانه گفتی: قلب، کتاب چشم است و چشم از آسمان ها بزرگتر. دلم می خواهد با قلب صافی، دنیا را ببینم. 

خندیدم و گفتم: من صافی تو را می خواهم و تو صافی من! 

به قلبت اشاره کردی و گفتی: گمان می کنی نهایت زندگی جز جمع صافی ما ست؟! جمع من و تو و خیلی های دیگر آن زیبای واحد است؛ آن صافی عظیم ست. 

 

به گمانم آسمان ت یا چشم هایت یا قلب ت را هم به من بدهی باز چیزی عوض نمی شود.

کاش لحظه ای درست جای تو بودم ... .

للحق

  • محمد طاهری
۳۱
ارديبهشت
۰۱

للباقی

امروز مسئولیت جدیدی در حوزه صنعت به ما سپرده شد؛ در جلسه معارفه با همه وجود گفتم این شرایط اقتصادی کشور، مهم ترین عامل انگیزه ما برای کار با همت و با انگیزه ی الهی ست.

خدایا تو شاهد باش که این سنگر را اینک مهم ترین نقطه دنیا برای خودم می دانم که باید برای تو کار کنم و فقط و فقط تو را ببینم. 

قدرت و نیرو و توانم بده و نقص هایم را جبران کن و مرا درین مسیر موفق گردان.

اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

۱۴۰۱/۲/۳۱

للحق

  • محمد طاهری
۲۸
ارديبهشت
۰۱

للباقی

امشب، شب اول ییلاق است! شب اولی ست که در حیاط می خوابم. لذت زیر آسمان خوابیدن و غرق در ستاره ها و آسمان و مهتاب شدن، خیلی باارزش است؛ ارزش ش را وقتی می فهمم که فکر می کنم تا دیشب من بودم و حصاری در اطراف! الان من هستم و بی کرانگی آسمان!

الحمدلله

للحق

  • محمد طاهری
۲۵
ارديبهشت
۰۱

للباقی

سال ها پیش، کنار مزار شهید گمنام آن هنگام که دلم عجیب و غریب گرفته بود و تنهایی همه سرزمین وجودم را فتح کرده بود، گفتم:

`عالم از خامشیم شعله بگیرد حق است

چون که با شاهد خود عقد اخوت بستم ...` 

حالا هم همان حال غریب را دارم و شاهدی که نیست اما حضرت عشق که حاضر و ناظر است! توکل بر ذات تنهایش ...

للحق

  • محمد طاهری
۲۴
ارديبهشت
۰۱

للباقی

آب کردم توی بادکنک و با بچه ها بازی می کردیم؛ جذاب شده بود!

بادکنک آب شده را می فرستادم تو هوا و بچه ها می خندیدند و گاهی شلپ! روی زمین می‌افتاد ولی نمی پوکید و هیجانش بیشتر بود!!

همین حین بازی یک کشف کردم! یک شاخص ایمانی را وسط بازی کشف کردم! دیدم شش دانگ حواسم پیش بازی و بچه ها نیست؛ واقعیتش شلوغی این ایام نمی گذاشت با همه وجودم بازی کنم! 

و این یک شاخص خیلی خوب ایمانی ست! هرچه ایمان بیشتر قدرت تمرکز بیشتر و دل مشغولی و ذهن مشغولی کمتر ... .

بله! 

یعنی حین هر بازی، میشود راحت محک زد ایمانمان را!

کل من علیها fun !!

للحق

 

  • محمد طاهری
۲۰
ارديبهشت
۰۱

للباقی

من کشف این لحظات پر شکوه را قدر می دانم و خاضعانه سر به سجده ی خالق این لحظات می سایم. 

لحظات با هیبت عقد با تنهایی و هم آغوشی با غربت، جلوه تازه ای از تو ظهور می کند که پیشتر آن را نه تجربه کرده ام نه این چنین حسش! لحظاتی که دنیا و ما فیهایش سیاه و فقط نور تو آشکار می گردد و خدا می داند که این سیاهی از فراق ما ست ... .

و تو می بینی که درد، فصل مشترک همه این لحظات است ... .

چه خوشی بالاتر از این که این لحظات، ذاتاً تویی!

 

 

``ای تکیه گاه و پناه

زیباترین لحظه های

پرعصمت و پر شکوه

تنهایی و خلوت من

ای شط شیرین پرشوکت من``

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۸
ارديبهشت
۰۱

للباقی

پنچر م.

للحق

  • محمد طاهری
۱۶
ارديبهشت
۰۱

للباقی

چشم بسته، غیب می گویند آن ها که معتقدند اقتصاد امروز ایران، نیازمند اصلاحات اساسی ست! 

 این گزاره بدیهی، با دست کم دو چالش اساسی تر رو به رو ست:

یک: به دلیل بی تدبیری های پیاپی مسئولین، مردم اعتماد لازم را ندارند که اینان مرد این میدان هستند!

دو: گرده مردم مستضعف، به اندازه کافی خم شده است و طاقت ی برای فشار بیشتر ندارد.

تصمیم درست علی رغم این دو چالش اصلی، عیار کارگزاران و دولت مردان را نشان می دهد و گرنه من یک لاقبا هم می دانم اقتصاد ما مریض است و نیازمند تصمیم سخت!

هنر و عیار دولت انقلابی و مجلس انقلابی و همه ارگان های دیگر که امروز همه یک رنگ اند، به این است که پیش از هر گونه حرکت اصلاحی و سخت، اعتماد سازی واقعی کنند. پر واضح این که این اعتماد سازی کار سخنگوی دولت و وزیر اقتصاد و آمنه سادات ذبیح پور نیست! عزم همه حاکمیت را می خواهد که یک صدا این اعتماد به وجود بیاید و اعتماد به غارت رفته ملت در این سال ها بازگردد. و این مقدمه ی #اصلاح_اقتصادی از خود اصلاح اقتصادی مهم تر و سخت تر است! 

دامنه این اعتماد سازی از عادل فردوسی پور و سروش صحت را شامل می شود تا تحقق وعده های کوتاه مدت مسئولان و نشان دادن جربزه شان تا شفافیت آرای نمایندگان و شفافیت عملکردی ساختارهایی مثل شورای نگهبان و دیگر دستگاه های حاکمیتی و حکومتی.

کاش این فهم بین کارگزاران نظام، عمومی شود که تصمیم های سخت از دل جلسات محرمانه بیرون نمی آید و تنها از همراهی توده های مردم ی ممکن می شود و این همراهی، جز با #اعتماد مردم محقق نمی شود. 

للحق

 

 

  • محمد طاهری
۱۴
ارديبهشت
۰۱

للباقی

آنچه از این روزهای سیاست و فرهنگ می فهمم سینه ام را فشار می دهد؛ دیگر حوصله بعضی چیزها را ندارم و ترجیح می دهم بیشتر سکوت کنم.

ساکت تر شده ام و با همین موسیقی آرام، بیشتر فکر می کنم.

نمی دانم! احساس می کنم درد همه آرمان خواهی های گذشته را این روزها باید یک جا تحمل کنم؛ همه دردها یک طرف، درد مردم بی چاره ای که این روزها درین زندگی یکبار مصرف شان از شدت مشکلات و بدبختی به پوچی و نیستی رسیده اند یک طرف؛ و وای به حال همه منفعت پرستان خاصه آنان که پشت ظواهر دین و ارزش ها پنهان شده اند و عامل وضع موجودند.

 در خودم خزیده بودم و با دردهای خودم در عین خاموشی، به گفت و گو بودم؛ نمی دانم چه شد که دست بر قضا باز گذارم به پشت همان قفس شکسته افتاد؛ قفس شکسته و سار رها شده ... .

همان قفس مقدسی که پیشتر به آن خیلی فکر می کردم؛ و سار ی که هیچ گاه نفهمید خدا چگونه به وسیله او مرا راهی سرزمین های ناشناخته وجودیم کرد؛ روزگاری که حیران میان خودخواهی و دگرخواهی راهی رحلت ی شدم که توشه ش برای یک عمر است.

ذات دنیا همین ست ... . آخرالأمر قفس ها می شکنند و اسیرها آزاد می شوند. و تو می دانی که سار واقعی من بودم. من بودم که در آن قفس، بال بال می زدم و به دیواره های قفس محکم ضربه می زدم! اما چرا من صورت سار را به گونه ای دیگر می دیدم؟! من مظلوم تر بودم یا آن چهره معصوم؟! 

 همیشه دعاگوی سار هستم هرجا که باشد ... .

دنیا، دنیای سیمانی شده است؛ زودگیر و سخت گیر! اما درد بی عدالتی و تبعیض سخت ترین وجه این دنیای سیمانی ست. من مربوط به زمانه و عصر سیمان نیستم؛ خدا تقدیرم را درین عصر سخت قرار داده ..‌. .

کاش مرگم سیمانی نباشد‌.

این روزها برایم سخت می گذرد؛ سکوت، دنیا را فقط کمی برایم قابل تحمل تر کرده است؛ من مانده ام و سختی های عصر سیمانی و تنهایی های نفس گیرش.

للحق

 

  • محمد طاهری
۱۱
ارديبهشت
۰۱

للباقی

اگر مهر ش به کوه گفته می شد، بی درنگ آبشاری از اشک از دل کوه جاری می شد؛ اما نشد... .

به گمانم اسم کوه بد در رفته است؛ کوه مظهر صلابت است و نه قساوت! وای بر آنان که دل شان قسی شد و بیچاره آنانی که گرفتار قسی ها می شوند.

مسلمان نشنود و کافر نبیند

#راحل

للحق

 

 

  • محمد طاهری
۲۸
فروردين
۰۱

للباقی

از عالم صنعت و مهندسی آموخته ام که باید در بخش های حیاتی سیستم، مدیریت ریسک کنی و شدیداً اعتمادپذیری را بالا ببری؛ به عبارت دیگر آن چنان ضریب اطمینان را بالا ببری که احتمال خطر به صفر میل کند؛ و این یعنی هزینه بیشتر و پذیرش این نکته مهم که علی رغم این که ممکن ست سیستم با همین وضعیت هم جواب بدهد اما تو سیستم را ایمن تر کن؛ و این یعنی دل نبستن به واقعیات؛ و این یعنی بیمه کردن واقعیات؛ و این یعنی برای هدفی بالاتر، ذبح کردن علاقه کوچکتر؛ و این یعنی فاصله گرفتن از لبه های پرتگاه و آسوده زیستن؛ و این یعنی کنترل هیجان و احساسی نشدن؛ و این یعنی پذیرش اقتضای صنعت، اقتضای اقتصاد و اقتضای دنیا.

و امروز باورم نمی شود که این چنین یک مرتبه ای تمام شود!!

رب ادخلنا مدخل صدق و اخرجنا مخرج صدق، و جعلنا من لدنک سلطانا نصیرا

للحق

  • محمد طاهری
۲۶
فروردين
۰۱

للباقی

می ترسم؛ می ترسم از این که در عالم باقی، بعضی از جاها اذن ورودم ندهند به خاطر این که طهارت لازم را ندارم. 

خدایا پاکم کن و خاکم کن.

للحق

  • محمد طاهری