رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
۰۸
آذر
۹۹

طنز روزگار ما ...

سه شنبه 6 خرداد 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

این روزها بی شمار این عبارت "کار فرهنگی" را می شنویم.

تعریف من از کار فرهنگی آن کاری است که برای تصمیم گیری و تصمیم سازیش، تعیین اهداف و راهبرد و تکنیک هایش، بعد از هر نماز بروی سجده و اشک بریزی. زاری بکنی و استمداد بطلبی. چله بگیری و نذر بکنی.

لذا معترفم که در عمرم کار فرهنگی ای انجام نداده ام رسماً و به این عبارت که بی محابا هم به کار می رود حساسیت دارم شدیداً.

 جالب آنکه این ایام همه خود را کاردان خبره این کار می دانند و کار دیگران را به پ چیزی قبول ندارند. یکی می گوید تو که مسئولیت نداری، منی که در فلان ارگان هستم می دانم که چه خبر است و چه ها باید کرد. دیگری می گوید تو که علمش را نداری و علوم انسانی نخوانده ای. یکی می گوید تو نیرو نداری و ... .

این هم از طنز روزگار ماست...

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹

للباقی

 

مشاهده کننده با صرف مشاهده، مشاهدات را تغییر می دهد؟!!

 

 

کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز

 

تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹

پَرکَنده

یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

 

للباقی

 

لحظه هایم را به عقد حضرت شمس در می آورم. مبارک است...

 

گفت که با بال و پری، من پر و بالت ندهم

در هوس بال و پرش بی پر و پرکَنده شدم

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹

جفتک

پنجشنبه 25 اردیبهشت 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

 

للباقی

 

دلم بدجوری هوای جفتک کرده انصافاً. دوستانم می دانند در هیچ چیز استعداد سرشاری نداشته باشم در جفتک انداختن ماهرم. خصوصاً در دویی که در تعبیر دوستان به جفتک دالتونی معروف است.

اجالتاً می خواهم جفتک نویسی کنم. دیشب تا حدی قبل از خواب مرورش کردم.حرف ندارد. چه شود ...!!

فاتقبل منا !!

  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹

                کرسی آزادی

یکشنبه 14 اردیبهشت 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

فردا عصر با بچه های راست(لیبرال) دانشگاه کرسی داریم با موضوع: آزادی ...

به وسعت تاریخ، درودهایم را نثار کسانی می کنم که درین راه پرافتخار آزادی خواهی، آزادی بخشی و آزاداندیشی، ""صادقانه و مخلصانه""تلاش کرده اند؛ چه موافقین اندیشه ام و چه مخالفین. هرچند که این روزها قهتی ست!!!

 

بعدالتحریر:

 

باز   دلم بیقراره مثل اروند و کارون

باز میاد شمیم دوکوهه و فاو و مجنون

دلم دوباره هواییه برای خاک طلاییه

اونجایی که عاشقا غرق شور و شین با عشق حسین

تنها به یک اشاره ماه خمین با عشق حسین

عاشقونه سر دادن با عشق حسین

یاد اون جووناب ولایی به خیر

یاد اون عاشقای خدایی به خیر

یاد اون دلای کربلایی به خیر

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹

بغض


للباقی

 

من هم موافقم ...

زمانی می آید که همه حالت های بسط تو به قبض تبدیل می شود. جالب است که حتی صدایت هم در گلو خشک می شود. راهی جز بغض نیست...

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹

لالایی مادر

شنبه 30 فروردین 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

 

للباقی

 

همه عشق های زمین زانو بزند پای لالایی مادر خسته ای که برای "بچه ناخوش احوالِ خواب زده اش" با نوازش می خواند حق است ...

  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹

کرسی هایی رو به بلوغ
للباقی
این یادداشت برای سایت خبرنامه دانشجویان ایران نوشته شد :


روزگاری در دانشگاه های خودمان عده ای از منتقدینِ بهانه تراشِ مدعیِ آزادی بیان، ترجیع بند کلامشان این بود که فضایی برای بحث و بیان نیست و از این شیوه! برای مظلوم نمایی و زینت صحبت هایشان استفاده می کردند. کرسی های آزاداندیشی که راه افتاد کم کم ریشه این ادعا خشک و ترجیع بند شد: درست که ما آزادی بیان داریم؛ ولی هم چنان آزادی پس از بیان نیست!!!

اما امروز که این جلسات چند سالی از عمرش را طی می کند و امتحان خودش را در بسیاری از دانشگاه ها پس داده، دیگر این ادبیاتِ تکراریِ پوشالین اعتبار خودش را از دست داده است.

با نگاهی گذرا به جلسات آزاداندیشی برگزار شده در سال 92 به این نتیجه خواهیم رسید که رشد خوبی نسبت به سال های ماضی در کمیت و کیفیت  برگزاری این جلسات داشته ایم. پر واضح آنکه هنوز این رشد در حد قابل قبولی نیست و از این منظر راه طولانی در پیش است.

آزاداندیشی یک فرهنگ است و برای فرهنگ سازیش باید همه نهادهای کشور دست به دست هم دهند تا این موجِ محرک به نهضت مولد تبدیل شود که آن وقت می توانیم بگوییم به یک شاخص اساسی از دانشگاه اسلامی دست یافته ایم. اما قطعاً پرچم دار این موج، دانشگاه و خصوصاً دانشجویان هستند که با ویژگی های ناب خودشان از قبیل عدالت و آزادی خواهی، رک گویی و محافظه کار نبودنشان بیش از هر گروه دیگری توانایی ایجاد این موج را دارند.

نکته اساسی در آزاداندیشی، فهم و درک صحیح و جامع از این فرهنگ است که متأسفانه هنوز شاهد کج فهمی هایی از سمت برخی دانشجویان و دو چندان از سمت مسئولین در این حوزه هستیم! این فرهنگ یک وسیله است و باید بایسته های این وسیله شناخته و در راستای کارآییش تلاش شود. امروز عده ای بدون توجه به ریشه های دغدغه مقام معظم رهبری(زید عزه) در حوزه آزاداندیشی، بی محابا آنچنان وارد این عرصه شده اند که دید هدف گونه( نه وسیله گونه) آنان موجب معضلات و آسیب های جدی شده است.

در بعد مسئولین، این آسیب ها را می توان در نگاه های صرفِ گزارش کاری آنان دید. نتیجه این نگاه، تلاش برای رشد کمیت جلسات آزاداندیشی بدون در نظر گرفتن بسترها و زیرساخت ها و هم چنین تبلیغاتِ ضدتبلیغ این مقوله در انبوهه های مصاحبه ها و سخنرانی های بی اثر است. در حالی که وظیفه های مهم و با اولویت این مسئولین هم چنان بر زمین مانده است. برای مثال ما هنوز یک همایش مستمرِ واقعیِ اثرگذارِ  کشوری آزاداندیشی که در آن دانشجویان و اساتید آخرین تجربیات خود را به اشتراک بگذارند و در زمینه های مورد نیاز آزاداندیشی مثل منطق، فن بیان و ... آموزش ببینند، برگزار نکرده ایم. از سوی دیگر مسئولین نتوانسته اند با نهادهای اثرگذار دیگری مثل صداوسیما همکاری لازم را جهت فراگیرترکردن موج آزاداندیشی ایجاد کنند.

در بعد دانشجویی، این نگاهِ هدف گونه(نه وسیله گونه) به جلسات آزاداندیشی باعث شده است که تمرکز متولیان برگزاری هم به سمت کمیت باشد. به عبارت دیگر به جای آنکه متولیان، تمرکز خود را بر شناخت مسائل دغدغه ای و گره های ذهنی دانشجویان بگذارند تا به وسیله جلسات آزاداندیشی آن را  ابراز کنند، درصدد برگزاری تعداد بیشتر این جلسات اند. هم چنین تأکید بر این دید باعث می شود که خلاقیت و نوآوری ها به بهانه کمیت ذبح شوند. می توان با خلاقیت، قالب های متفاوتی را برای آزاداندیشی تعریف کرد که هم بدنه دانشجویی بیشتری درگیر مسئله شوند و هم این قالب ها بتوانند همدیگر را تکمیل و نقایص را جبران کنند و در نتیجه آزاداندیشی به معنای واقعی کلمه زودتر فرهنگ سازی شود. نمونه موفق این نوآوری در انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه یاسوج شاهد رخ داد که قالب های: کرسی، میزگرد، مناظره مکتوب و حتی کرسی نظریه پردازی اساتید- که دانشجویان متولی آن شده اند!- باعث شور و جذابیت و کارآمدی بیشتر جلسات آزاداندیشی در این دانشگاه شده است.

آسیب بعدی غافل شدن از نیرو سازی است. این مهم را می توان  بعضاً در ضعیف شدن نیروهای موافق و منتقد دید. که به بهانه برگزاری متعدد جلسات آزاداندیشی، برنامه ای جامع مبتنی بر ظرفیت و توانایی منابع انسانی تدوین نمی شود.

علاوه بر این جلسات آزاداندیشی نباید جولانگاهی برای مباحث صرفاً سیاسی شود که غالباً سیاست زدگان بیرون از دانشگاه در جامعه تزریق می کنند. بلکه باید به وسیله این جلسات و موج برخاسته از آن که توأم با عقلانیت و شور است، فضای بیرون از دانشگاه را هم تحت تأثیر قرار داد. لذا مباحث فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی نیز باید به صورت جدی وارد موضوعات جلسات آزاداندیشی شود؛ چیزی که متأسفانه تا به امروز خیلی این مهم اتفاق نیافتاده است.

نکته حائز اهمیت بعدی اینست که باید توقعات از جلسات آزاداندیشی معقول و واقعی باشد. این جلسات نه میدان مبارزه است که برد و باخت داشته باشد و نه جلسه سخنرانی که چارچوب مشخص و معینی دارد. بلکه فضایی ست که در آن امکان شنیدن صدای مخالف و تضارب آراء با تنها خط قرمز یعنی اخلاق ایجاد شده است که مستمع قول های متفاوت را بشنود و زمینه و جرقه ای برای مطالعه بیشتر جهت سمت و سو دادن به فکرش فراهم گردد.

جلسات آزاداندیشی هر چه که به پیش می رود بالغ تر و نواقصش کم تر می شود. درین مسیر وظایف دانشجویان و مسئولین این نسل بسیار حساس و تاریخی خواهد بود چرا که پایه این مقوله تازه متولد شده درین بازه زمانی دارد شکل می گیرد.

به امید انجام وظیفه ...

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹

انقلاب آواربرداری!!

دوشنبه 11 فروردین 1393 :: نویسنده : محمد طاهری

 

للباقی

 

قبل التحریر: ظاهراً رئیس جمهور دولت تدبیر و امید! فرمودند: ساختمانی که در 8 سال گذشته خراب شده در چند ماه درست نمی شود و در حال برداشتن آوارها هستیم.!!

 

 

 

 

 

امروز نیاز جدی ست که مسئولان بالادستی دست به دست هم دهند و یک انقلاب دیگری با تکیه به مردم راه بیاندازند. این انقلاب، انقلابِ آواربرداری ست. دقیقاً مثل انقلاب فرهنگی ملزوماتی هم  دارد. در ابتدا نیاز به یک شورای عالی انقلاب آواربرداری است. به ریاست شخص آقای روحانی. در ضمن جلسه با حضور تنها رئیس جمهور هم رسمیت دارد و مصوباتش برای همه ارگان ها لازم الاتباع است و منتقد این انقلاب دشمن خداست. در مرحله باید چند سالی دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی  را تعطلی کنیم تا این نیروی جوان و انقلابی که روحیه جهادی هم دارند را ببریم و آوارها را جمع کنیم و اساتید هم حمایت ایدئولوژیکی بکنند.

 

گام بعدی این انقلاب همسو سازی همه رسانه های داخلی و خارجی ست. خارجی ها که علی الاصول هماهنگ اند و داخلی ها هم اگر همراهی نکردند توقیف شان می کنیم و می فرستیم لبوخوری؛ یا می توانیم برای جمیع این بی سوادها کمپی بزنیم هزار کیلومتر خارج از شهر بدور از هیچ گونه وسایل ارتباط جمعی تا پایان دور اول این انقلاب. صدا و سیما را هم فشار می آوریم که صبح تا شب مثل این روزها که تبلیغ می کند انصراف از یارانه نشانه پرهیزگاری ست، زیرنویس کند هر کس ریگی از آوارهای برجا مانده از 8 سال پیش را بردارد، خدا در عالم باقی 8000 کاخ برایش می سازد.

 

از آنجا که این انقلاب وسعت پهناوری به پهنای همه ایران و بسیاری از کشورهای دوست و برادر از شاخ آفریقا تا دم آمریکا دارد می توانیم از تمامی مجامع بین المللی تقاضای کمک کنیم. سازمان ملل باید چند شعبه اضطراری برای این انقلاب در اقصی نقاط جهان که پیام انقلاب57 را از 8 سال پیش تا به امروز شنیده است، بزند. توافقنامه با قدرت های بزرگ(به قول رئیس جمهور) هم از نان شب برای این انقلاب واجب ترست. دستور کار 1+5 باید هرچه سریع تر عوض و به چگونگی آواربرداری این ویرانی ها تبدیل شود. اگر همه دستاوردهای هسته ای و ... را هم تعلیق کردیم، هیچ اشکالی ندارد. دستاورد می دهیم، زمان می گیریم و آوار می بریم. بهتر است اصلاً از ظرفیت های داخلی هم استفاده نشود. مثلاً اگر قرارگاه خاتم وارد شود فردا باز حرف و حدیث درمی آورند که در فلان روستا یک خرمن آوار به عمد جابه جا نشده است و حاکمیت سنگ انداخته و از این اباطیل. بهترست برویم با شرکت های خارجی قرارداد ببندیم. این وسط دلال ها هم میلیاردر شدند نوش جانشان.

 

   با هالیوود و بالیوود هم جهت تنویر افکار عمومی بین المللی قرارداد می بندیم. یا اصلاً بسپاریم همین آقا اصغر خودمان سینمایی بسازد جدایی ایرانی از ویرانی که خود به خود اسکار هم بگیرد. آقا شجریان هم می گوییم زبان سنگ و آهن را بخواند که تبرت را زمین بگذار، که من بیزارم از این همه ویرانی و ... .

 

 استثنائاً اگر خواص هم خواستند سکوت بکنند، بکنند؛ مانعی ندارد. فقط سکوت کنند و سنگ نیاندازند بر این انبوهه سنگ و ویرانی.

 

این برای مرحله اول این انقلاب کافی ست. اگر این قدم با موفقیت برداشته شود، سند چشم اندازی برای گام های بعدی خواهم نوشت.

 

للحق

  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹

دوشنبه 11 فروردین 1393 :: نویسنده : محمد طاهری
 

 

 
للباقی


 
بچه هیئتی های فردای ایالت آریزونا هم، امروز دلشان تشنه روضه "کوچه بنی هاشم" است ..
 
  • محمد طاهری
۰۷
آذر
۹۹
 
یکشنبه 10 فروردین 1393 :: نویسنده : محمد طاهری
للباقی
هرچه اطرافم هست را مرور می کنم و می بینم که جفاست اگر ساعت ها ننشینم و خیره به آن ها نشوم و درد و دل هایشان را نشنوم و همپای غم هایشان اشک نریزم و کنار شادی هاشان خنده نکنم.

خدایا به تو پناه می برم از این همه تجاهل و تغافل هایم.

به تو پناه می برم از چشم های نابینا و گوش های ناشنوا و زبان الکن و دل سیاهم.

للحق

  • محمد طاهری
۰۵
آذر
۹۹


للباقی

 

بس است آقا محمد! از خود بدت نیامد

بس که خودت بدیدی حوصله سر نیامد

عالم به این قشنگی داری ولی ندیدی

این جا چه سود مانده وقتت به سر نیامد

دیگر دلی نمانده از این همه سیاهی

نوری به وسعت شمع باقی دگر نیامد

هرچه نوشتی ای دل از بهر خود نوشتی

از این همه سیاهه آهی روان نیامد

هر چه بدیدی ای چشم ناز خودت بدیدی

نازی نظاره گر بود شرمت از این نیامد

هرچه شنیدی ای گوش ساز خودت شنیدی

عالم همه صدا زد بانگ جرس نیامد

این داد و قال من هم از روی عادت آمد

چون هر که را خبر شد از او خبر نیامد

 

بعد التحریر:

اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا ... خصوصاً این روزها !

  • محمد طاهری
۰۵
آذر
۹۹

 

بسم الله الرحمن الرحیم
دوست عزیز و متعهد جناب آقای محمدآقای طاهری دامت توفیقاته
سلام و تسلیت صمیمانه ی مرا در مصیبت شهادت مظلومانه و عالمسوز و جانگداز مادرمان حضرت فاطمةالزهرا سیدةنساءالعالمین صلوات الله و سلامه علیها و دومین سالروز فقدان و درگذشت پدربزرگت رحمةالله علیه پذیرا باش.
بی شک رضا به قضاءخدای متعال و صبر بر مصائب علاوه ی اجر جلب رحمت و تفضلات ربوبی نیز خواهد کرد.
غم نامه ی حزن انگیزت را در فاجعه ی وفات جد مرحومت به تاریخ ایام دی ماه امسال خواندم و این دلنوشت سرشار از احساس و عواطف مرا متأثر و مغموم ساخت و به سالهای دور و دوران کودکی برد و خاطرات آن دوران را پیش چشمانم مجسم و متحرک و پویا نمود.
آه از روزهای پررنج و دردآور دی76
زمانی که من6سال بیشتر نداشتم و دست سنگین مصیبت فرود آمد و ضربه ئی بسیار بزرگ و مهلک و مؤلمه بر پیکره نحیف من وارد کرد و شرر تقدیر تلخ و غیرقابل باور بر جانم افتاد و تا اعماق جان سوختم.
گذشت زمان آن روزها را از خاطرم نمی برد و یاد پدربزرگ فقیدم تا همیشه در ذهن و دل من باقی و پرفروغ ست.
التهاب و اندوه و حزن آن روزهای پر از غم برای کودکی خردسال که تاکنون با مرگ عزیزی مواجه نشده بود و معنای مرگ را نمیدانست و طعم زهرآگین وفات اقربا و اعزه را نجشیده بود بسیار سخت و غیرقابل تحمل بود.
بزرگی آن ضایعه ی مفاجاة با قلم و بیان نمود نمی یابد و چون رنج کشیده و تلخی چشیده و مصیبت دیده ام و داغ صعب و جانفرسا و جگر سوز رحلت پدربزرگم رضوان الله علیه را دیدم از غصه و تألم و حالات روحی تو باخبرم و با تو همدردی می نمایم.
از خدای متعال سلامت و سعادت تو و رحمت و مغفرت برای آن مرحوم مغفور مسألت دارم.
محمدامین رحمانی
26/12/1392
..........................................
بسم الله الرحمن الرحیم
آقا امین عزیز و دوست داشتنی
سلام. از نامه پر مهر و زیبایت که سرشار از لطف و عنایتت بود سپاسگزارم. حقیقتاً بابابزرگ ها یک حقیقت بسیار دوست داشتنی در زندگی هستند که هیچ چیز نمی تواند خلأ نبودنشان را پر کند. امیدوارم خدای قادر، رحمت و مغفرت خودش را بر همه گذشتگان خصوصاً همه پدربزرگ ها خاصه بابابزرگ حقیر و بابابزرگ شما روانه کند.
ایام عزت مستدام
محمد طاهری 

  • محمد طاهری
۰۵
آذر
۹۹

للباقی

 

این چند روز کتابی را می خواندم در حوزه علوم انسانی نوشته یکی از اساتید ارزشی.

نکات بدیع و جالب کم نداشت و دید خاص و بعضاً عمیق نویسنده قابل تمجید است. اما هم چنان این دید نقطه ای که در مقابل دید میدانی است، باعث نقص و گسل های مهمی در تحلیل می شود.

این که همه مشکلات امروز جامعه ایرانی را از دارالفنون و امیرکبیر بدانیم و علوم دقیقه را مهلکِ هویت!، یک مصداق مشخص از همین دیدِ ناقص ِ نقطه ای ست.

"اشخاصی که سنگ شناس، جانورشناس و زیست شناس اند، در مراکز سیاست گزاری های کلان در رابطه با علوم انسانی و در رابطه با نرم افزار دانش و تولید علوم انسانی بومی داخل کشور تصمیم می گیرند."

دیگر امروز بر کسی پوشیده نیست فشل بودن علوم انسانی ما. و قطعاً این علوم انسانی در خاستگاهشان کارآمدتر و مثمرثمرترند تا ایران با این فرهنگ بومی خاصش. جالب اینجاست که خود نویسنده هم به فاجعه بار بودن علوم انسانی امروز کشورمان اذعان دارد و هم به فاجعه بار بودن عالمان علوم انسانی مان اما باز هم چنین جملات تندی را بیان می کند تا جایی که:

"اصولاً کسی که ذهن فنی و مهندسی دارد، نمی تواند مسائل مرتبط با علوم انسانی را خوب درک و تجزیه و تحلیل کند. فنی ها باید ماشین و پیچ مهره بسازند و نمی توانند فرهنگ بسازند."

کسی که مقداری تاریخ فلسفه به عنوان یکی از پیچیده ترین بخش های علوم انسانی را کمی تورق کرده باشد خوب می فهمد که خیلی از بزرگان این حوزه از ریاضیدانان و فیزیکدانان شهیر هستند.(بحث های بسیار جذاب فلسفه علم هم بماند.)

این که غالباً ذهن بچه های فنی مهندسی سازمان یافته ترست و بهتر می توانند برای مشکلات الگوریتم بریزند و مدیریت کنند، در آن هیچ شکی نیست. همین تاریخ معاصر خودمان را ببینید. اصلاً خود جنگ. هر جا که نیاز به حل معضلات پیچیده بوده پای بچه های علوم دقیقه خوان به آن جا رسیده است.

هم چنین معمولاً شایستگان در مجموعه های متفاوت نسبت به سایرین متمایزند. پس اگر علوم انسانی دان های صِرف، می بینند در مراکز سیاست گزاری نقشی ندارند ابتدا باید به آسیب شناسی خودشان بپردازند که چرا هیچ جلوه کارآمدی در این چند سال از خود بروز نداده اند.

حقیر هم معتقد است که در نظام معرفتی اسلامی، علوم انسانی زیربنای علوم تجربی ست. اما نه این علوم انسانی امروزی فشلِ ناکارآمدِ مدعی پرور. بلکه علوم انسانی که بتواند  معضلات جامعه و مردم را خوب درک و فهم و حل کند و حکیم پرور باشد.

البته این تقسیم بندی های امروزی علوم را شخصاً نمی پسندم و حتی احتمال می دهم که تقسیم بندی به علوم انسانی و علوم تجربی هم خالی از اشکال نباشد. خیلی از این نحله های مختلف فکری انعکاس یک حقیقت در قالب های متفاوت اند و در سال های آینده شاهدِ دگرگونی های اساسی در این حوزه هستیم.

اساساً وقتی شما اندیشمندان موفقِ موثر را بررسی می کنید می بینید که آنان چند بعدی نگاه می کردند. نمونه بارزش حضرت امام(ره). امام با آنکه علوم دینی خوانده بود(آن موقع در حوزه علوم دقیقه هم تدریس میشد)، اما هیچ وقت علوم تجربی را کوچک نمی شمرد و برعکس حسابی ارج و تکریم می کردند. علاوه بر این امام عالم دینی بود که فلسفه می خواند و تدریس می کرد و هم عارف بود و نگاه بسیار زیبایی به عرفان داشت.

بگذریم.

این تحلیل های نقطه ای را که می خواندم یاد کُری خوانی بچه های مهندسی عمران و مکانیک دانشکده خودمان افتادم. تقریباً رسمی شده است در دانشکده های فنی که بچه ها و حتی اساتید!! برای هم کُری می خوانند.

این تحلیل های نقطه ای و احکام این چنینی صادر کردن دقیقاً شبیه همین کُری خوانی هاست.

بهتر است علوم انسانی امروز به جای کُری خوانی های لغو و بیهوده که می خواهد برای ناکارآمدی و معضل خود بهانه تراشی کند، به فکر تحول باشد.

للحق

  • محمد طاهری
۰۵
آذر
۹۹



للباقی


می خواهم موسیقی "السلام علی النازی" دائماً در گوشم باشد

که بر جهالت های مغرورانه مدعیان، مستانه بتازم.

 در مقابل سادگی ساده اندیشان، نعره دوستانه بزنم و بر صورت گرگ صفتان منافقِ منفعت طلب، کشیده جانانه.

رنگ های ملون ها را بی رنگ سازم و رنگ پریده های ستم دیده را استعلا بخشم.

اندیشه ام را بر کج اندیشی کج فهمان، متجلی نمایم و روشنفکران جو زده را مبهوت.  

منتقدین صادقم را با لبخند همراه و  محبین مجازیم را با صراحت تفکرم دور سازم.


آن وقت بهار را از روی قطره های باران خورده نرگس زار های همین حوالی خوب استشمام خواهم کرد.


 

هیچ مضراب و چنگ و نایی نمی تواند موذنی گلدسته دلم را بکند

 و
 
مگر نازی من کم نازنین است !!!

 

  • محمد طاهری
۰۵
آذر
۹۹

للباقی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

من الغریب الی الحبیب

شهید عزیز، آقا حبیب الله! سلام

یک قانون نانوشته ای برای دلم نوشته ام که هر سال در سالگرد آسمانی شدنت برایت چند خطی را نذر کنم؛ چه نامه و چه این پیامک:

"شهید نظر می کند به وجه الله...

نظرت برنگردد ای شهید. سالروز شهادت شهید حبیب الله گرامی

شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا صلوات"

شله نذرِ من خیلی زرد ست و بوی دارچینش باید تا چند فامیل آن طرف تر هم برود. اصلاً می خواهم با همین نذر عالم را نذری بدهم. زود است که مردم ایالت های آمریکا هم بر سر سفره نذری تو بنشینند!...

***

پیش تر چند خطی را در خصوص اتفاقات اخیر فامیل نوشتم و تو خوب میدانی نیتم را. اما برایم بسیار سوال است که چرا نباید این روز برای فامیل ما یک روز استثنایی باشد؟! چرا نباید همه دور مزار شهید جمع شویم و مراسم بگیریم؟! اصلاً چرا این روز نباید فامیل، انواع و اقسام نذری بدهند و حاجت بگیرند؟!


 

 

مگر ما بهانه ای بهتر از تو برای جمع شدن داریم؟! یقین دارم که تو حبل المتین این فامیلی و نقطه اشتراک و وحدت آفرین.

مثلاً این روزها که حال آقا جواد خیلی مساعد نیست، چرا نباید ختم قرآن بگیریم با ذیل توجه و عنایت تو؟!

اساساً هر جای مکتب که می خواهد مفعولِ صدقه و حسنه ای را مشخص کند فامیل را مقدم می کند. و این نشان از یک حقیقت بزرگ دارد برای آنان که می اندیشند!

می دانم که ماها اسیر نفس سرکشیم و آن قدر درین زمانه پست و پلشت مستغرقیم که ارزش ها را کم کم فراموش می کنیم. اما حتم دارم که افرادی چون من که بی مایه ترینم هم اگر به سفره شماها بیایم، راهم باز می شود.

جوانان نسل دوم انقلاب فامیل ما کارشان را کردند و انصافاً خوب هم بود. اما باید خرده گرفت که چرا امروز در صحنه نیستند؟! حتماً همه واقفیم که فامیل اولویتش خیلی بیشتر از مناصب ست.

حرف هایم درین باب بسیار است؛ اما مجالی نیست. بگذریم.

***

بگذار از سفر اخیرم برایت بگویم. دوستان شهیدت، اول پسِ سری ام زدند! که حواسم باشد بی دعوت نرفته ام و آن وقت راهی راهیان نورم کردند. سفر خوبی بود خودت که می دانی. اصلاً یک پای آن قول نامه تو بودی و شاهدِ وکالت. شاید شلمچه به خاطر تو برایم حال و هوای دیگری داشت. در سفر رمانی را می خواندم که از قضا، کربلای 5 شما را روایت می کرد.

مسحور شده بودم در توصیفات و صحنه سازی های داستان. تازه خوب می دانم که قصه بود و کربلا نبود! چه 4 اش، چه 5 اش و چه 61 اش....

...

و این سه نقطه باشد نشانه عجز من در توصیف.

من نمی توانم درک بکنم آن همه عظمت را رسماً. دستم را بالا می گیرم. این هم به نشانه تسلیم.

امروز استادِ درس دینامیک سیالات محاسباتی داشت نحوه گسسته سازی معادلات گرمایی حاکم بر یک لوله آن هم در یک بعد را درس مان می داد. همه گیج شده بودیم. حال من چگونه می توانم معادله گرمایی حاکم بر گوشتِ توی 17 ساله را حساب کنم؟! من در همین محاسبه دمای بدنت عاجزم چه برسد به ...

اما خوب می دانم که این عجز را یک چیز می تواند جبران کند.  آن هم ...

حبیب جان! زندگی بی مبارزه، به آروغِ شکم بارگانِ مستِ لایعقلِ حرم سراها می ماند. اگر یاد شماها فراموش شود بی درنگ باید به این چنین زندگی ذلت بارِ بی مبارزه تن داد. و این درد مهلک امروز ماست. انگار عادت کرده ایم به عافیت و اینکه شبانه روزی زندگی کنیم برای زندگی! این یعنی بی انگیزه شدن در ایستادگی مقابل کج اندیشی ها و کج روی ها. یعنی فراموش کردن دیگران و بلای خود بینی و عافیت طلبیدن.

ولی قومی که شهید دارد، هیچ روا نیست که ذلت بار زندگی کند. باید آن قدر فضایش را معطر به عطر تمام ناشدنی شهید بکند، که برای همه فامیل الگو بشود و اسوه. و این شدنی است اگر بزرگ ترها بزرگی کنند و جوانان همت!

تو ما را دعا کن و در اولین دیدارت با اباعبدلله(ع) سلام همه فامیل را برسان.

الأحقر: محمد طاهری

1392/12/12

للحق

 

بعدالتحریر:

این هم نذر 91


نامه ای به شهید حبیب الله91

  • محمد طاهری
۰۵
آذر
۹۹

للباقی

یادداشت برای ویژه نامه انقلاب نشریه متین

 

مسئول محترم! شیشه ماشینت دودی ست یحتمل ...

 

قبل التحریر:

اولاً) مسئولینی که با کِشمِش نقدی، گرمی و با تک غوره بحثی، سردی می کنند، هرگونه عوارض احتمالی این یادداشت از قبیل همان سردی و گرمی، کهیر، ایست قلبی، سکته و...!! با خودشان است.

ثانیاً) روی این یادداشت به همه مسئولین است. چه دانشگاهیش، چه استانیش و حتماً کشوریش.

ثالثاً) مثل هر قشری، مسئول لایق و نالایق دارد. ولی درین یادداشت مسئول نالایق مدنظر است.

رابعاً) مگر همه چیز را باید تذکر داد؟! به احترام مخاطب مورد خامساً را سکوت می کنم.

خامساً)

 

در سایت دانشگاه چند روز پیش خبری کار شد که سن امید به زندگیم را شیرین دوسه برابر کرد. حضور جمعی از دانشگاهیان یاسوج در گلزار شهدا برای بیعت با آرمان های امام و مقام معظم رهبری و شهداء!

للباقی

یادداشت برای ویژه نامه انقلاب نشریه متین

 

مسئول محترم! شیشه ماشینت دودی ست یحتمل ...

 

قبل التحریر:

اولاً) مسئولینی که با کِشمِش نقدی، گرمی و با تک غوره بحثی، سردی می کنند، هرگونه عوارض احتمالی این یادداشت از قبیل همان سردی و گرمی، کهیر، ایست قلبی، سکته و...!! با خودشان است.

ثانیاً) روی این یادداشت به همه مسئولین است. چه دانشگاهیش، چه استانیش و حتماً کشوریش.

ثالثاً) مثل هر قشری، مسئول لایق و نالایق دارد. ولی درین یادداشت مسئول نالایق مدنظر است.

رابعاً) مگر همه چیز را باید تذکر داد؟! به احترام مخاطب مورد خامساً را سکوت می کنم.

خامساً)

 

در سایت دانشگاه چند روز پیش خبری کار شد که سن امید به زندگیم را شیرین دوسه برابر کرد. حضور جمعی از دانشگاهیان یاسوج در گلزار شهدا برای بیعت با آرمان های امام و مقام معظم رهبری و شهداء!

از این دست اخبار تا دلت بخواهد این روزها پخش می شود. همه دارند با ارزش هایمان بیعت می کنند.!!

مانده ام حیران و مستأصل که واقعاً ما جمله کم آورده ایم یا این قدر تابلو شعار زده شده ایم؟!

خوب خداوکیلی کلاه من هم برای شما و جمعاً همه قاضی. چه شق القمری قرارست درین جلسه یک ساعته رخ دهد که در آن معجزه گونه با آرمان های امام بیعت کنیم؟! شاید سخنرانان مسئول (یا مسئولان سخنران) دم مسیحایی دارند و با دمی می توانند آن آرمان های عزیز را به یک باره منتقل کنند؟!

علاوه بر این، اوضاعی ست مسئله  سخنرانی در کشور ما اساساً و انصافاً. طرف به خودش زحمت نمی دهد یک ایپسیلن از این جملات بسیار کلیشه ای اخبار تلویزیونی و روزنامه ای و بیانیه ای فاصله بگیرد و کمی ذهن شریف را به کار اندازد و مختصر مطالعه ای کند و حرف تازه ای بزند که به دل بنشیند. شما فرض بفرمایید به جای خیلی از این سخنران ها اگر ما خاله شادونه را بیاوریم اثرگذاری بحث صدچندان نمی شود؟! چشم بسته غیب میگویم!. صدالبته که صدچندان می شود.

نسل اول و دوم انقلاب فکر کرده اند که این نسل سومی ها(خودمان را عرض می کنم) چگونه باید انقلاب را درک کنند؟! خوب ما که آن دوران پرچالش و پرعظمت انقلاب نبودیم. جنگ را با آن همه قداست و فداکاری و معنویت را که ندیده ایم و درین حیص و بیص چشم که باز کرده ایم یک مشت دعوای سیاسی بیشتر ندیده ایم. حال این نسل، هفت قرآن به میان، چگونه باید بفهمد که این ایام، ایام الله ست؟! جنگ پنجره ای بود به بهشت؟! و....

اظهر من الشمس که با این سخنرانی های داغون و شعارزدگی های مسخره و جلسات گزارش کاری، نمی شود نسلی را با آرمان ها و ارزش ها آشنا کرد. و از آن مهم تر نمی شود با نسلی که مدینه فاضله ارزش ها را نشانش نداده ای، سلبی عمل کنی و گشت ارشاد راه بیاندازی که.

اما اگر به گوشه قبای نسل اول و دومی ها برنمی خورد و تا این جای یادداشت خون شان به جوش نیامده باشد، باید عرض کنم با این وجود، این نسل به انقلاب عمیق تر نگاه می کند.

صدا و سیما را دیده اید که فقط ایام راهپیمایی ها و انتخابات همه قشر این نسل را نشان می دهد؟! از یقه آخوندی پوش و چادر عربی به سر تا یانکی و ساپورت پوش... . و این نسل شاید دامنه سلیقه اش از یاس رَپِر باشد تا محمود کریمی مداح. از قلیان میوه ای کش باشد تا نقشه ساختمان کش. از چپ باشد تا راست. از خیلی چیزها تا خیلی چیزهای دیگر. اما همه در بزنگاه ها، حاضرند. از انتخابات تا راهپیمایی. از انتخابات شورا تا ریاست جمهوری. از روز قدس تا نه دی.

این نسل عمیق تر به انقلاب نگاه می کند و صادق ترست. این نسل احمدی روشنی را در دامانش می پروراند که شهادتش دل رهبر را سوزاند. این نسل هسته ای اش 1+5 عربده کش قلدر را از این میز مذاکره به آن میز مذاکره می کشاند. ماهواره هایش، قد علم می کند در فضا و جوانان نسل سومی اش، همه گزینه های روی میزشان را می کند کشک و مادرانشان کشک را می ریزند روی آش رشته نذر اباعبدلله ...

 این نسل سرباز رهبرش است. تازه این نسل مدعی است که می خواهد پرچم انقلاب را هم به صاحبش برساند.

پس عمیق تر نگاه می کند این نسل. اما این از سر صدقه سری مسئولینی که شیشه ماشینشان دودی است، نیست. این از افاضات و فرمایشات کلیشه ای آن سخنرانانِ مسئول (یا مسئولان سخنرانِ) با دبدبه و کبکبه نیست. از گشت ارشاد و آزادی بیان آقایان نیست. پس از چیست؟!

فکر نمی کنم دامنه ضرب المثلی ام خیلی بالا باشد. شاید اگر بیشتر می گشتم می توانستم ضرب المثلی را پیدا کنم که عام تر باشد. اما فی المجلس همین را بپذیرید. ضرب المثل خوبی ست که موقع ازدواج و خواستگاری از آن استفاده می کنند. مامان رو ببین، دختر رو بگیر. با اجازه شما دختر را تعمیم میدهیم به فرزند و مامان را به خانواده. پس شد با کمی تغییر: خانواده را ببین و فرزند را بشناس. عقلاً ضرب المثل بدی نشد و غالباً هم همین طورست. اما مقایسه ای کنید صد سال پیش و الان را. آن موقع این ضرب المثل صدی نود(90 درصد) درست بود. اما حال ...

اصل ماجرا همین است. که انقلاب برای نسل های انقلاب( اول، دوم، سوم و ...) پدری کرده است. اگر صد سال پیش پسر و دختر مثل خانواده شان فکر می کردند و اگر خانواده ای مذهبی بود، بچه اش هم مذهبی بود و اگر خانواده ای لاقید، پس حتما فرزندش هم لاقید، اما انقلاب نسل هایش را تربیت کرد. مکتب مترقی امام روح الله توانست خیلی ها را بر سر سفره انقلاب بنشاند. پس مفتخریم به انقلابی بودنمان.

بعد از یک دور گردش قمری برگردم به همان مسئله اول. (یک عبارت بی جا ما را کجاها که نکشاند!!) مدت هاست که دیگر ریشه امیدم را از مسئولان قطع کرده ام. به خیرشان امیدی نیست اگر شر نرسانند. ما مشق کرده ایم که مسئول در نظام اسلامی یعنی خادم. باید سرش را بیاندازد پایین و کار کند. نه کاری همیشگی و بی اثر و به اصطلاح روتین. که اگر اینچنین باشد بی بی حقیر در امر خطیر سبزی پاک کردن مدیرکل است.

 باید در کار خلاقیت به خرج دهد. بخش زیادی ازمشکلات امروز در همه حوزه ها  با مدیران و مسئولان خلاق قابل حل است. و نیازی نیست به دنبال ریشه زیر زمینی و رو هوایی باشیم. 

اگر قیمت پراید دو برابر می شود و قیمت پسته نجومی، اگر سبدکالا بد توزیع می شود و تورم کمر ملت را میشکند، نمی توانم به اندیشه انقلاب ربطش دهم و قطعاً سراغ همین مسئولینِ سخنران (یا سخنرانانِ مسئول) میروم که شیشه ماشین شان دودی ست...       

نسل ما نسلِ کارهای تشریفاتی و سخنرانی های بیانیه ای نیست. مسئولان به فکر باشند ... 

  • محمد طاهری
۰۵
آذر
۹۹

للباقی

 

ملت ایران در راهپیمایی 22 بهمن به این حقیر و همه مسئولین زحمتکش در سیاست داخلی و خارجی خواستند بگویند خاطرتان جمع باشد، ملت ایران ایستاده و در صحنه است. در مواجهه با دشمن احساس ضعف نکنید."

موسیقی این جمله را که فهمیدم، لحنش دلم را شکست...

اگر پرده کنار برود شاید قبل این جمله بشنویم: بابا جان، آقا جان، عزیزانم...

 و بعدش هم، دست نوازش بر سرمان که ...

 

سیدجان!  نکنید. این لحنتان پیرمان می کند به خدا.

  • محمد طاهری
۰۵
آذر
۹۹

زبان انقلاب، منفعل نیست ....

قبل التحریر: مدتی پیش با یکی از دوستان صحبت می کردم و به طور پارتیزانی داشت نقد و له می کرد دولت را. از توافق ژنو تا حرف ها و

 کارهای پوپولیستی و وزارت علوم و ... . آخرِ صحبت به این رسید که :"این آقایان، دولت قبلی را نابود کردند بس که فحشش دادند و حالا نوبت

 ماست و اگر در این میدان کم بیاوریم شک نکن که مجلس مال آن هاست."

حتماً نه روحیه من سیاست بازی ست و نه کارم سیاست کاری. و من هیچ اهلیتی با این جماعت که حتی پسوند ارزشی را هم یدک می کشند، رسماً

 ندارم که به قول سهراب: 

جای مردان سیاست بنشانید درخت، که هوا تازه شود ...

 

للباقی

  • محمد طاهری
۰۵
آذر
۹۹

 

یادداشت زیر مربوط به دوست عزیزم آقا یعقوب اکبری زاده است:

یه حبه قند را یک سال و اندی پیش دیدم. البته فیلم محصول سال 89 است. من فیلم را در سینما ندیدم؛فیلم را وقتی دیدم که در شبکه فیلم های خانگی توزیع شد. نمیدانم چرا همان موقع ننوشتم. شاید چون به خودم میگفتم بچه تو را چه به این حرف ها. به هر حال.

مهمترین ویژگی این فیلم برجسته به نظرم این است که شخصیت هایش در عرض هم اند و شخصیت اصلی و فرعی به خصوصی ندارد. این ویژگی برجسته من را به یاد نمایشنامه باغ آلبالوی مرحوم چخوف انداخت. نمیدانم کجا بود که خواندم مرحوم چخوف آخرین نویسنده ای بود که این توانایی را داشت که نمایش نامه ای بنویسد که خصوصیتی که گفتم را داشته باشد. این را هم بنویسم که خیلی ها سعی کرده اند همچین کاری بکنند ولی نتوانسته اند.

یه حبه قند تنها فیلم سینمای ماست که

 

یادداشت زیر مربوط به دوست عزیزم آقا یعقوب اکبری زاده است:

یه حبه قند را یک سال و اندی پیش دیدم. البته فیلم محصول سال 89 است. من فیلم را در سینما ندیدم؛فیلم را وقتی دیدم که در شبکه فیلم های خانگی توزیع شد. نمیدانم چرا همان موقع ننوشتم. شاید چون به خودم میگفتم بچه تو را چه به این حرف ها. به هر حال.

مهمترین ویژگی این فیلم برجسته به نظرم این است که شخصیت هایش در عرض هم اند و شخصیت اصلی و فرعی به خصوصی ندارد. این ویژگی برجسته من را به یاد نمایشنامه باغ آلبالوی مرحوم چخوف انداخت. نمیدانم کجا بود که خواندم مرحوم چخوف آخرین نویسنده ای بود که این توانایی را داشت که نمایش نامه ای بنویسد که خصوصیتی که گفتم را داشته باشد. این را هم بنویسم که خیلی ها سعی کرده اند همچین کاری بکنند ولی نتوانسته اند.

یه حبه قند تنها فیلم سینمای ماست که این خصوصیت را تا حدود زیادی دارد. که این هنر فیلم نامه نویسی رضا میرکریمی را میرساند. البته فیلم مهمان مامان هم این خصوصیت را تا حدود زیادی داشت که به نظرم بیشتر مدیون داستانی بود که فیلم نامه از آن اقتباس شد. آن داستان را هوشنگ مرادی کرمانی نوشته بود.

فیلم خصوصیت های برجسته دیگری هم داشت که احتمال میدهم زیاد گفته و نوشته شده باشد. ولی شاید به این یکی کمتر پرداخته شده باشد. میگویم شاید چون من خیلی پیگیر حواشی و نقد های سینمایی و غیر سینمایی نیستم.

من کاری به حواشی و اتفاقات جشنواره فجر سال اکران یه حبه قند و ماجرای رفتن یا نرفتن یه حبه قند به اسکار ندارم. به این هم کاری ندارم که میرکریمی گفته برایش مهم نیست از چنین جشنواره ای جایزه بگیرد. راستش را بخواهید من در مفید بودن یا نبودن جشنواره فجر تردید دارم. به عبارت بهتر درباره ماهیت وجودی جشنواره فجر سوال دارم. و مگر آقایان اصولگرا و اصلاح طلب جای آباد برای مملکت گذاشته اند که این یکی آباد باشد.

افسوس که سیاست زدگی بیجای ناشی از بی جنبگی در همه جای مملکت ما خیمه سنگینی زده است.

دور جدید جشنواره فجر یواش یواش شروع میشود. احتمالا هم رستاخیز درویش و چ حاتمی کیا و امروز میرکریمی شانس های اصلی امسالند.

حالا که هرکی به هرکی است من هم میگویم دوست دارم میرکریمی برنده سیمرغ امسال باشد. چه کسی از این فیلم نامه نویس و کارگردان برجسته متعهد ارزشگرا بهتر. ارزشگرایی مگر به ریش و تظاهر است. خداییش چه کسی فیلم هایی مثل میرکریمی دارد. اینجا چراغی روشن است شاید کمی ضعیف بود ولی در عین حال داستانی قوی داشت. زیر نور ماه هم فیلم خوبی درباره روحانیت و حوزه بود. حقیقتا درد دل اصلی مردم درباره روحانیت بود. اگر کودک و سرباز را قبول ندارند نداشته باشند ولی بدانند یکی از معدود فیلم هایی بود که نوع زندگی ایرانی را نشان میداد. خیلی دور خیلی نزدیک هم خیلی فیلم برجسته و متفاوتی بود. اگر قبول ندارند فقط یک فیلم مثل آنرا یا اصلا در سبک آنرا نام ببرند تا ما هم ببینیم. به همین سادگی هم متفاوت معنا گرا و خیلی چیزهای دیگر بود. با مرگ ایوان ایلیچ تولستوی مقایسه کنند تا بفهمند. این ها را خیلی تند تند نوشتم. امیدوارم فیلمی را از قلم نینداخته باشم. ضمنا میرکریمی از آنها نیست که به قول مرحوم دکتر زرین کوب یک کار هنری بکند و آنرا مرتبا تکرار کند.

  • محمد طاهری