رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۹۹ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

۱۸
آذر
۹۹

نامه ای به برادر زاده در راهم

جمعه 22 آبان 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

بسم الله الرحمن الرحیم

للباقی

از: عموی کوچکت؛ محمد

به: برادر زاده در راهم

 

عمو جان سلام. نمی دانم چه باید خطابت کنم. اسمت هنوز تا این دم آخری، معلوم نیست. این روزها باب شده اسم های بچه ها را روی هم سِت کنند!! کلی زمان روی حل کردن این معادله پیچیده می گذارند که چند واجی باشد، حرف اول و آخرش چه باشد، وزنش درست باشد و ... و آخرش هم غالباً از این دستگاه چند معادله و چند مجهول، اسم زیبا و سنتی در نمی آید! امیدوارم هم اسمت زیبا باشد و هم آتیه ات ان شاءالله.

این چند خط را یک بار الان می خوانی و بارهای بعد زمانی که سواد آموختی. اما با این تفاوت که آن زمان به یاد نمی آوری که روزی این سیاهه را خوانده باشی. چرا که دنیا، دنیای فراموشی ست. با یک فراموشی محض به دنیا می آیی و عمری بناست حکمت بیاموزی که بدانی کیستی و به کجا آمده ای و آمدنت بهر چه بوده؛ چیزهایی که یحتمل امروز می دانی.

 عموجان بدان که به پست ترین مرتبه خلقت که دنیا باشد، سفر می کنی. عالم ماده و شی.

  • محمد طاهری
۱۷
آذر
۹۹

بچه های نسل پسا حاج کاظم

پنجشنبه 21 آبان 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

امروز بعد از مدت ها که بچه های کانون مهدویت تماس می گرفتند و برای جلسه دعوت می کردند توفیق شد خدمت شان برسم. پنج شنبه های قبلی یا سفر بودم یا خود این دوستان جلسه نداشتند. این دوستان که غالباً از رفقای دوران دبیرستانم هستند، چند سالی است که وارد کار تولیدی شده اند و در فیلم کوتاه و مستند و تئاتر و دیگر شاخه های هنری کار می کنند. کارهاشان هم خوب است و توانسته جوایز متعددی بگیرد. 

امروز ایده ای که مدت ها ذهنم را مشغول کرده بود را برای کار مستند دادم. مستندی با نام" بچه های نسل پسا حاج کاظم". حالا ان شاءالله قرارست پیش نویش کلی طرح را تا هفته آینده بنویسم. نمی دانم از آب در می آید یا نه اما هر چه حضرت دوست عنایت کند به آن محتاج ترم.

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۷
آذر
۹۹

دانشگاه را نظامی نکنید

سه شنبه 19 آبان 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 امشب علی مطهری در تالار حکمت برنامه داشت و حسن عباسی در تالار فجر. با توجه به حواشی سفر قبلی علی مطهری به شیراز، این بار دانشگاه را شدیدا نظامی و امنیتی کرده بودند. جلوی ورودی دانشگاه، یگان ویژه با تجهیزات به حالت آماده باش در صفی منظم ایستاده بودند. این صحنه خونم را به جوش آورد. چه معنی دارد تا مرز دانشگاه به خاطر یک برنامه دانشجویی این همه نیروهای امنیتی و نظامی بیاستند؟ اگر اشتباهی بار قبل رخ داده که نباید وجهه دانشگاه را این چنین مخدوش کنند. رفتم جلو و پرسیدم چه خبرست که این چنین می کنید؟! با تا چهار لیچار بدرقه ام کردند! حسابی ناراحت بودم. هرچه سجاد می کرد داخل نمی رفتم،می خواستم ببینم چه می شود. وسط آن حکومت نظامی رفتم وسط میدان و فلش دوربینم را روشن کردم و چند عکس گرفتم. یک آن دیدم چند نفری به سمتم می آیند. با آن ها تند برخورد کردم اما بچه های بالادستی ما را بردند! این که چه شد بماند اما آخرش عکس هایم را پاک کردند و اسمم را نوشتند و با تهدید و تندی، رهایم کردند. به یکی شان گفتم شما که عکس ها را پاک کردید اما مردانه اگر راست می گویی بیا دو کلام حرف حساب بزنیم. گفت بگو. گفتم این چه معنی دارد توی نظامی و امنیتی بیایی برای من دانشجو در چنین فضایی خط و نشان بکشی؟ گفت به ما هم از بالا می گویند؛ وقتی از فرمانداری و ... دستور می آید ما تابع ایم! ما موظفیم به وظیفه مان عمل کنیم. راست میگفت. مسئولین بالادستی ترسیده بودند. یکی از دلایل استعفای (یا شاید عزل!) استاندار سابق همین اتفاقات برنامه علی مطهری بود. دیگر این ها به جای کنترل، از ترس فضا را اینچنین کرده بودند. راست می گفت. او باید به وظیفه اش عمل می کرد و من هم! با آن که خیلی بد با من برخورد شده بود اما ناراحت نبودم. چرا که اگر من بچه انقلابی داد نزنم مجال باز می شود برای آن معاند از خدا بی خبری که نمی خواهد سر به تن این نظام باشد. رفتیم برنامه علی مطهری. در تالار حکمت را بسته بودند و کلی آدم بیرون زیر باران داشتند خیس می شدند. پشت در عده ای هر کاری می کردند در باز نمی شد. عده ای شعار مرگ بر دیکاتور می دادند. جمع های چند نفره زیادی هم همان اطراف تشکیل شده بود و یک فضای زیبای آزاداندیشی را بدون بروکراسی های مرسوم رقم زده بود. خدا را شکر کردم حالا که قرارست غلاف کنم تنها کاری که انجام می دهم برای احقاق آزاداندیشی ست. سری هم به برنامه حسن عباسی زدم و آن هم از جمعیت پر بود. از بچه ها خداحافظی کردم و هندزفزی به گوش آمدم خانه. استاد، تفسیر غزل"آنان که به نظر خاک را کیمیا کنند/ آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند" را می گفت. 

 للحق

  • محمد طاهری
۱۷
آذر
۹۹

مرگ بر پدرسوخته ترین قلدر عالم

یکشنبه 17 آبان 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

 للباقی

مرگ بر پدرسوخته ترین قلدر عالم

برای بعضی از دولتی ها، روغن فرد اعلا این روزها یعنی آمریکا!

 

  اصلاً اصل دعوا از آن جا شروع می شود که فکر می کنیم مرگ بر آمریکا شعاری است که تنها در نماز جمعه و راهپیمایی روز قدس و 22 بهمن و آخر تکبیرها واجب ست و ایضاً مشت کردن دست و یک صدا فریاد زدنش مستحب موکد! یعنی از مرگ بر آمریکا تنها یک استفاده ابزاری و شعاری و ساده می کنیم. وقتی نگاه ما چنین سطحی شد و استکبار را در حد یک شعار صرف، پایین آوردیم، خیلی راحت می توانیم با کدخدا لبخند بزنیم و دَم ش را ببینیم و احیاناً مناسبات منطقه ای و بین المللی را از سر بگیریم و شتر دیدیم ندیدیم!

این نگاه سطحی به هویت واقعی اسلامی ایرانی ماست و نتیجه ای جز گل به خودی ندارد. آمریکا خودش را مهم ترین قطب جهان می داند. از شاخ آفریقا تا جنوب آسیا را می خواهد با سیاست های خودش راهبری کند. طرح نظم نوین جهانی را با محوریت خودش می ریزد تا در جهان آقایی کند. حالا چگونه می تواند آقایی تو را ببیند؟

یک زمانی در دوره اصلاحات، عده ای از منورالفکرها می گفتند اگر آمریکا شیر است ما هم آهوییم؛ و همان طور که می دانید خدا به آهو قدرت فرار کردن داده است! پس ما باید از آمریکا با قدرت فرار کنیم!! نتیجه آن با قدرت فرار کردن ها و لبخند زدن ها این بود که هر روز گستاخی و تهدیدهاشان بیشتر و بیشتر شد و برای مثال صنعت هسته ای مان را تعطیل کردند در آن دوره. چرا؟

این یک اصل اساسی و تجربه شده است که اگر ملتی هویت و عزتش تضعیف شد، منافعش هم از بین می رود. در طول تاریخ نیز شاهدیم اگر حکومتی به بهانه منفعت، از هویت و ایدئولوژی ش گذشت به خاک سیاه نشست. اما از آن طرف اگر به خاک سیاه نشاندنش اما بر هویتش تأکید کرد روزی به سرافرازی می رسد.

هویت و ایدئولوژی ما کاملاً در مقابل آمریکا قرار دارد. او می خواهد قلدر عالم باشد، ما و متحدانمان می گوییم غلط می کنی. او می خواهد آقایی کند و تا جایی که می تواند از کشورهای دیگر به هر بهانه بچاپد، ما و متحدانمان می گوییم غلط می کنی. او حافظ منافع اسرائیل است، ما و متحدانمان می گوییم غلط می کنی و هزاران غلط دیگر.

اما متأسفانه برخی دولتی ها فکر می کنند روغن فرد اعلا، این روزها یعنی آمریکا. گمان می کنند ارتباط با آمریکا نان کشور و منافع آن را در روغن آمریکا می کند. حال آن که این خیال توهمی کاملاً در تضاد با منافع و هویت آمریکا ست و چه قدر ساده اندیش هستند کسانی که برای مشکلات داخلی این جور راه حل ها را ارائه می دهند و گمان می کردند 100 روزه مشکلات حل می شود! اصلاً گیریم آن ها یک مشت دیوانه و احمق باشند و همه اندیشکده های مطالعاتی شان غلط گِرا بدهند، چگونه می توانند عزت و شرف خود را این چنین زیر پا بگذارند؟

در حوالی همین مذاکرات، عده ای از تئورسین های مدافع منافع ملی! به این نتیجه رسیده بودند که دیگر وقت آن رسیده شعار مرگ بر آمریکا را از نمازجمعه و راهپیمایی ها و تکبیرها حذف کنیم!  خدا این ها را از خواب آمریکا بیدار کند.

مرگ بر آمریکای ما علاوه بر پشتوانه عقلی و منطقی، تضمین کننده منافع ملی ماست. امروز چشم ملت های آزادی خواه جهان-که روز به روز به تعدادشان افزوده می شود- به ایران و موضع گیری های آن دوخته است. مرگ بر آمریکای ما، مرگ بر همه جنایات وحشیانه این زورگوی قلدر سلطه طلب ست که تا ما و آرمان های ما را به زمین نزند دست از دشمنی با ما بر نمی دارد. مرگ بر آمریکای ما عین عزت و کرامت لازم برای آقایی کردن و مقدمات تمدن سازی است. مرگ بر آمریکای ما آروزی از بین رفتن همه تروریست های کثیف و وحشی چون داعش است که مولود آمریکا هستند تا به جان مسلمانان بیافتند. و ده ها دلیل دیگر.

برای بیدار کردن آنانی که از سر تغافل، گاهی دشمن را مودب می بینند! دست ها را گره می کنیم و به پشتوانه عزت اسلامی و دادخواهی از همه مظلومان جهان تا نابودی کامل نظام استکباری و رهایی ملت های آزاده، یک صدا فریاد می زنیم:

مـــــــــــــــــــرگ بــــــــــــــــــــر آمـــــــــــــریــــــــــکــــــــا

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۷
آذر
۹۹

کمیته آزاداندیشی اتحادیه

جمعه 15 آبان 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

به نصرت الهی و با پیگیری مستمر دفتر یاسوج، کمیته آزاداندیشی اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل، رسماً آغاز به کار کرد. این کمیته را می توان میراث همت های بلند ادوار گذشته و دوستان فعلی انجمن یاسوج دانست. تشکلی که در عین همه کمبودها، آرمان های بلند دارد ... .

این کمیته نیز هدف های بلند و متعالی دارد. از خدای متعال می خواهم که توفیق خدمت آن چنان عطایم کند که شرمنده این دوستان عزیز و همسنگران انجمنی م نشوم. الخیر فی ما وقع

 

للحق 

  • محمد طاهری
۱۷
آذر
۹۹

یک برنامه سیاسی

یکشنبه 10 آبان 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 چهارشنبه شب مصطفی معین وزیر علوم اصلاحات آمده بود دانشگاه. اولین برنامه سیاسی بود که می خواستم شرکت کنم. از طرفی هنوز یک بخشی از مقدار مطالعه ای که برنامه داشتم باقی مانده بود. راستش برای سری که زشت بوی قرمه سبزی میدهد باید شرط گذاشت تا بتوانی زمین گیرش کنی و وادارش کنی مثل بچه خیلی مثبت ها سرش فقط در کتابش باشد! بالاخره تمام شد و از خوارزمی رفتم ارم. علاوه بر ورودی ارم، ورودی تالار فجر را هم با کارت دانشجویی چک می کردند.دانشگاه حالت حکومت نظامی گرفته بود! بعد از برنامه های محمدرضا عارف و علی مطهری که شیراز قشقرق به پا کرده بود حسابی سفت می گیرند. تا به تالار برسم نگاهم به کلی دانشجوی تشکیلاتی بود که این طرف و آن طرف می دویدند و گوشی به دست حرف میزدند. کلی از این دویدن ها و زنگ زدن ها خاطره دارم. تا وارد تالار شدم دیدم فیلم مصدق دارد پخش می شود با پیش زمینه  ای ایران ای مرز پر گوهر... . پشت بندش هم عکس و فیلم سیدمحمدخاتمی آمد که سالن حسابی به وجد آمده و مرتب تشویق می کردند. تالار پر پر بود. مجبور بودم همان آخر سالن سرپا بیاستم و به جمعیت نگاه کنم. یکی از دوستان که دبیر یکی از تشکل های دانشگاه هست را دیدم. بعد روبوسی و احوال پرسی با تعجب پرسید چه طور توانستی بیایی داخل؟؟؟ گفتم که بابا ارشد آمدم پیش خودتان و همین جا هستم.شروع کرد به صحبت.همان اول کار گفتم چون درس ها سنگین ست قصد هیچ کاری جز درس ندارم. می گفت نگاه کن وقتی عکس روحانی میاید صدای دست زدن ها خیلی ضعیف است و وقتی عکس خاتمی میاید بیشتر است. اما این بیشترشان در مقابل صدای دست بچه های ما خیلی کمتر است. راستش من اصلا در باغی که او میگفت نبودم و به جای آمارگیری، فکرهای مهم تری داشتم. معین آمد و جلسه شروع شد. بانی جلسه انجمن فرهنگ و سیاست دانشگاه شیراز و انجمن امید دانشگاه علوم پزشکی بودند. خوش آمدهای اولیه پر بود از تیکه. از گلایه از رئیس ارزشی دانشگاه علوم پزشکی که چرا نسیم اعتدلال هنوز در آن دانشگاه نوزیده! تا نسبت دادن داعشی به اسلام دلواپسان و ... .سخنرانی معین هم پر بود از این تیکه های سیاه و سخیف و زننده؛ هر چند سعی می کرد خیلی متین و منطقی سخن بگوید. صحبت هایی سرشار از سیاه نمایی و یأس پراکنی. یادم به صحبت های رهبری افتاد که می فرمودند عده ای کانه موریانه به جان ذهن و دل جوان ما میافتند و یأس پراکنی میکنند. صحبت هایش که خیلی سعی داشت به قول خودش رهنمودهای عالیه نباشد رنگ و بوی سیاسی کاری داشت.خاصه بوی مجلس بیشتر از بقیه بوها تابلو بود. جلسه دائما متشنج میشد.طرفین پر شور دست می زدند و شعار می دادند. به پرسش و پاسخ که رسید کار به دعوا کشید و آن گوشه ها بزن بزن مختصری شد! دلم برای بچه بسیجی های جمع می سوخت. از طرفی دلشان داشت از این حرف ها و فضا میسوخت؛ از طرفی بی گدار به آب میزدند و انگشت نما شده بودند. اولین باری بود درین پنج سال اخیر که در جلسه چنین سیاسی قرار میگیرم و توان هیچ عمل و عکس العملی جز صلوات فرستادن در جواب طلب های صلوات! نداشتم. جلسه تمام شد و سریع آمدم به سمت خانه.خیلی فکرها داشتم برای کردن.در راه به اتفاقات جلسه، به مختصات فضای باز سیاسی در دانشگاه و شاخص های دانشجوی سیاسی، به ارزش های خاک خورده غریب مانده، به شعر ناتمام عصر، به حس و حال غریب این روزها، به او، به این،به آن فکر میکنم و آرام در هوای افسانه ای لطیف پاییزی قدم میزدم.هندزفری را در گوش گذاشتم و مداحی حماسی میثم مطیعی را گوش دادم. از روی پل هوایی فلکه علم که گذشتم یاد 88 افتادم که در همین جا نزدیک بود فتنه گران "سرم" را بشکنند. میثم که مطیعی است، میخواند و هوای تازه با همه غریبی از سر و وجودم میگذرد. از پل به همه چشم اندازهای دور و نزدیک نگاه میکنم: " لبیک یا حسین یعنی در معرکه تا پای جان بمان بگذر از سر ..."

 للحق

  • محمد طاهری
۱۷
آذر
۹۹

عزت اسلامی ایرانی

شنبه 9 آبان 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

از ابتدای این دولت، بیش از هر چیز دیگری من نگران و دلواپس عزت مان هستم. عزتی که متضمن منافع و هویت ملی و از طرفی، زمینه ساز نگاه تمدن ساز ما خواهد بود. درگیرم با این مسئله.

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۷
آذر
۹۹

طعم تلخ قمار

پنجشنبه 7 آبان 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

نازی! وجودم این روزها شدید متلاطم ست.یاد نگاه تو مرا حریص کرده. به دنبال همه نگاه های شبیه تو در شهر گشتم اما پیدا نشد. میدانی که سرم پایین ست و سر به زیرم. اما چه کنم گاهی شباهت نگاهی، عجیب دلم را فریب میدهد و طفلکی دست خودش نیست؛ سر بالا میاورد و هوس قمار میکند. قمار میکند و هر بار مجبورم طعم تلخ ترین شکست و بهت آورترین حالت را به جان بخرم. این جا هیچ کس شبیه تو نیست. تو یگانه ای برای خودم برای خودت برای ... 

دوستت دارم عزیز 

 خنک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش/ بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر 

للحق

  • محمد طاهری
۱۷
آذر
۹۹

حل مسئله با آرمان

سه شنبه 21 مهر 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

همین چند دقیقه پیش سر کلاس بحث هایی شد و من طبق معمول فقط گوش می دادم. استاد داشت از نرمال شاک و موج های ضربه ای می گفت. یک لحظه یادش به یک خاطره درین باره افتاد و با این خاطره  و جرقه یکی از بچه ها که جنگ، بهشت مهندسی است رفت به گذشته. به زمان جوانیش که بحبوحه جنگ و دفاع بوده. یکی دو خط می نوشت و باز یادش به خاطره جدیدی می افتاد و تعریف می کرد. اگر به من بود که دوست داشتم کل ساعت را فقط خاطره بگوید که حقاً این ها مفیدترند تا یک سری فرمول خشک که هر روز و هر ساعت باید کلی نوشته شود و پاک شود و آخرش برای جایی استفاده شود که اندیشه و آرمان تعطیل است!!

  • محمد طاهری
۱۷
آذر
۹۹

سردار! عاقبت رسیدی

شنبه 18 مهر 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

همین چند مدت پیش بود که ایمان درخصوص چند کتابی که از لشکر 27 محمد رسول الله(ص) خوانده بود، برایم می گفت. از حاج احمد متوسلیان و حاج ابراهیم همت تا حسین همدانی. حسین همدانی را نمی شناختم. از بس اسمش تکرار شد یک سرچی کردم ببینم این حسین همدانی کیست؟ کمی سرچ کردم و چهره نورانی و پرهیبتش را دیدم. این حس را داشتم که این سردار از رفقایش جا مانده و حتماً خیلی دل تنگ است. تا این که دیروز خبر شهادت سردار را شنیدم که بالاخره رسید به رفقایش...

اتفاقات مهمی در حال وقوع است. امید که پایمان نلنگد ...

 

للحق 

  • محمد طاهری
۱۷
آذر
۹۹

عقب ایم!

چهارشنبه 15 مهر 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

انقلابی، بیش از آنکه رگ گردنی باشد اهل تحلیل ست. آقایان به جای رگ گردنی شدن های تکراری! تحلیل کنند نفوذ را. بشناسانند سهل انگاران را. همیشه چند قدم عقب تریم...

للحق

  • محمد طاهری
۱۶
آذر
۹۹

تسلیت ...

سه شنبه 7 مهر 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

در آن وانفسای فشار زیاد جمعیت، گرمای شدید هوا، تشنگی کشنده

 

 که نفر به نفر جان می دهند چه قدر سخت

 

 است جمعیتی تو را صدا بزنند و از تو خواهش کنند و التماس کنند.

 

 اما مشیت طوری رقم خورده باشد که مجبور

 

 شوی گذر کنی و خون دل بخوری. 

 

خدای من! نمی دانم بر دلت چه می گذرد؟

 

این روزها همه ملت ما در غم فاجعه منا مغموم اند. خدا به تو و بازماندگان جان باختگان و مفقودین صبر دهد ...

 

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۶
آذر
۹۹

بدبختی رسانه ای ...

یکشنبه 5 مهر 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

یکی از بدبختی های رسانه ای این است که فکر می کنند باید در هر زمینه ای اظهار نظر کنند. چه با تخصص چه بی تخصص. عمق بدبختی زمانی می رسد که این اظهار نظر حتمی را نشانه بصیرت می دانند ...!!

للحق

  • محمد طاهری
۱۶
آذر
۹۹

خواب آمریکا

سه شنبه 31 شهریور 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

ذوق زدگی های عجیب برخی رسانه های به اصطلاح اصلاح طلب در برقراری رابطه با آمریکا از چند بابت قابل توجه است:

- این که مدینه فاضله ذهنی این آقایان جز ایالات متحده نیست.

- احساس خود کم بینی و حقارت و عقب افتادگی، مانع بزرگی برای حرکت آنان رو به پیشرفت است و در نتیجه دائماً بر طبل ما نمی توانیم می کوبند.

- هر فکر و ایدئولوژی برای حیات خودش نیاز دارد به سوال های بنیادین مثلاً در خصوص فرهنگ، اقتصاد و ... جواب دهد. چون این ها طبیعتاً خالی الذهن اند از جواب های بومی، راهی جز دست درازی به اندیشه غرب و مصداق اتم آن یعنی آمریکا ندارند.

- پیروزی های موقتی خود را منوط به دستاوردهای موقتی رسانه ای می دانند. یعنی همین ارتباط و ... را آن چنان با جنجال رسانه ای بزرگش می کنند که بتوانند در کوتاه مدت دست آوردی هر چند ناچیز (بخوانید مجلس!!) داشته باشند.

- برای این آقایان، مفهوم دشمن جا نیافتاده است. دشمن یعنی آن که بخواهد تو را از هویت و منافع ت بگیرد. وقتی کسی هویت و منافع ش را در ارتباط ببیند چه طور می تواند آن ها را دشمن تلقی کند؟!

- و ...

 

بعدالتحریر: قصد نوشتن چنین یادداشتی را نداشتم. اما این روزنامه ها و رسانه هاشان که آدم می بینند نمی تواند ناراحتیش را تحمل کند.

 

خدا رحمت کند امام را :آنان که خواب آمریکا را می بینند خدا بیدارشان کند ... .

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۶
آذر
۹۹

آنتروپی

چهارشنبه 25 شهریور 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

دیروز کلاس دینامیک گاز داشتیم. استادش را دوست دارم. انسان جا افتاده ایست که درس دادنش به غایت شیرین است و دل نشین و صدالبته بعد علمی شان هم بالاست.

قانون اول و دوم ترمودینامیک را بحث کردند و فرمول هایش. قانون دوم ترمودینامیک و بحث آنتروپی، همیشه به خاطر درون مایه فلسفیش برایم بسیار جذاب بوده است. دکتر هم شروع کردند به توضیح دادن از همان مسیر و مجرایی که دوست می داشتم. بحث های زیبای فلسفی را شروع کردند و بحث های حرکت جوهری ملاصدرا. جالب تر آن که این روزها دارم کتاب نهاد ناآرام جهانِ دکتر سروش را می خوانم که همین بحث های حرکت جوهری را شرح و بسط می دهد. دکتر گفتند که آنتروپی سیستم ها خود به خود در حال بیشتر شدن است. آنتروپی را به اشتباه در دوران دبیرستان برایمان بی نظمی تعریف کرده اند حال آن که دقیقاً غلط است و این نگاه تصادفی و مادی به دنیا ست. دنیا و جهان دارد به سمت آنتروپی بیشتر حرکت می کند. تا کجا؟ قسمت زیبای مسئله این است که  افزایش آنتروپی تا حالت تعادل جهان ادامه می یابد. و آن هنگام دیگر حرکتی نخواهیم داشت. از دکتر پرسیدم چرا شما تعادل را با عدم حرکت یک معنی کردید؟ ایشان هم حرکت جوهری ملاصدرا را بیان کردند و بحث قوه و فعل. بحث های بسیار شیرین. ترمودینامیک خیلی قشنگ حرکت جوهری ملاصدرا را توضیح می دهد.

آنتروپی: خاصیتی که قابلیت سیستم برای تغییرات خود به خودی را نشان می دهد.

دنیا به چه سمتی می رود؟

خدا عین تعادل است. "یفعل الله ما یشاء بقدرته"

للحق    

  • محمد طاهری
۱۶
آذر
۹۹

قوطی عطار

جمعه 20 شهریور 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

داشتم کمدم را مرتب می کردم که سررسیدهای دوران کارشناسی را دیدم و کلی از خاطراتم زنده شد. سررسیدهایی که بیشترین هم راهی را با من داشتند، حتی بیشتر از لباس ها و موهای سر و صورتم!! چرا که همیشه در دستم بودند و کل دانشگاه را با آن ها مثل میگ میگ گز می کردم. از شش لانه مرغی دانشکده فنی تا مسجد بالای تل. از ساختمان مدیریت تا معاونت فرهنگی. از دفتر فنی تا دفتر ادبیات انجمن. از کلاس درس تا جلسات مختلف. برای خودشان قوطی عطارند. هر چه بخواهی در آن پیدا می شود. از مبانی نظری انقلاب ها و شاخص های اصلی آن تا اثبات قضیه لاگرانژ برای ارتعاشات مکانیکی. از برنامه های کاری روزانه تا دست نوشته و شعر. از تقسیم کارها که کی برود آب بگیرد بگذارد جلوی سخنران تا یادداشت برداری از جلسات شوراها. و خاصه مطالب نشریه.

  • محمد طاهری
۱۶
آذر
۹۹

هفته نامه جوان ک و ب

شنبه 14 شهریور 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

چند روزی بود که می خواستم در این باره یادداشتی بنویسم اما مجالی پیدا نشد. حقیقتش الان هم حال و حوصله آن چه را می خواستم بنویسم ندارم. آب و هوای فارس عجب ... پرور است!! ( شرم دارم از بیان سه نقطه؛ اهل دل می فهمند!)

چون که به خودم قول داده بودم درین باره چند خطی بنویسم و خوب می دانم مهم ترین کارکرد این صفحه مجازی برای آرشیو هست، پس کوتاه چند خطی می نویسم.

اولین جلسه هیئت تحریریه ویژه نامه استانی روزنامه جوان در روز میلاد حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان برگزار شد. و آخرین جلسه ای هم که از دوستان خداحافظی شد و کار به دوست عزیز و مخلصم آقا سیدمسعود پرهیزگاری تحویل داده شد، شب میلاد امام رئوف، امام هشتم بود که هشتمین شماره این هفته نامه چاپ شده بود. این لطفِ تقارن های زیبا هم عنایت خودشان بود.

مهم ترین هدف این مطبوعه به گمان من جمع کردن عزیزانی بود که سال ها با هم، کار کرده بودند و مجالی شده بود تا حرف هایشان-که طمع و مزه متفاوتی با فضای استانی داشت- به گوش جامعه مخاطب خود برسانند و برای استان محروم اما با پتانسیل کهگیلویه و بویراحمد تلاشی به زعم حقیر جهادی نمایند. امیدوارم خدا از همه دوستان این مجموعه قبول فرماید و لطف و برکت خودش را بر این مجموعه دوست داشتنی ساری و جاری نماید.

دل تنگ دوستانم هستم.

للحق 

  • محمد طاهری
۱۶
آذر
۹۹

ایــگُم چِـــه کاره ای؟!

پنجشنبه 5 شهریور 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

ایــگُم چِـــه کاره ای؟!

 

یادداشت برای هشتمین شماره هفته نامه جوان استانی

 

اگر در فرهنگ دیگری بپرسی چه کاره ای؟ سریع در جواب، شغلش را می گوید. اما همین سوال در فرهنگ لرهای خودمان معنایش چیز دیگری است؛ یعنی مال کدام طایفه و بنکویی؟

فرصت آشنایی و ارتباط سریع

جالب است این سوال از اولین سوال هایی است که در ارتباط بین دو ناآشنا می پرسیم و بعد از دو سه تا پرسش، به خانواده طرف یا لااقل به اطراف خانواده طرف! می رسیم. خیلی راحت. این فرصتی است که در فرهنگ های دیگر، کمتر دیده می شود. در شهرهای بزرگ که واویلا ست. برادر از خانواده برادر خبر ندارد و عده ای دنبال کتمان کردن ریشه و نسب خود هستند. این مجال شناخت، فرصت بسیار استثنایی است.

  • محمد طاهری
۱۶
آذر
۹۹

پیامک خداحافظی هفته نامه ...

یکشنبه 1 شهریور 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

اعضای محترم هیئت تحریریه:سلام علیکم.خدای متعال را صمیمانه شاکرم

 

 که توفیق همسنگری با شما عزیز بزرگوار را

 

 نصیبم کرد. ضمن تشکر خاضعانه و متواضعانه از تلاش و دغدغه حضرتعالی

 

،به استحضار میرسانم که از این پس آقای

 

 پرهیزگاری،سردبیری هفته نامه را برعهده خواهند داشت.

 

یاد و خاطره شما عزیزدل، از قلب و ذهنم پاک نخواهد شد.

 

التماس دعا.ایام عزت مستدام

 

بعدالتحریر: هر آمدنی، رفتنی دارد. بعدتر درباره هفته نامه جوان و دوستان خوب هیئت تحریریه،

 

 یادداشتی می نویسم؛

 

 ان شاءلله

 

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۶
آذر
۹۹

به داد محرومیت "موگر" برسید

جمعه 30 مرداد 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

به داد محرومیت "موگر" برسید

 

یادداشت برای هفتمین شماره هفته نامه جوان استانی و روزنامه وطن امروز

 

"تأمین اعتبار نشده است. بودجه نداریم تا اطلاع ثانوی. زیر ساختش آماده نیست فعلاً. بروید فردا بیایید!" این ها عباراتی هستند که کم از مدیران نمی شنویم و این روزها تکیه کلام شان شده است. اساساً به هیچ وجه در کَتِ من نمی رود مدیری دغدغه پروژه ای مهم و حیاتی داشته باشد اما برای این دغدغه اش شبانه روزی تلاش نکند، پشت سر هم مصاحبه نکند، با این و آن جلسه نگیرد، سفر نرود، حرفش را به گوش بالادستی ها نرساند و یک لحظه آرام بنشیند. حال اگر دغدغه آن مدیر، تأمین شرایط اولیه زندگیِ معمولیِ امروزی باشد دیگر باید خواب بر چشمانش حرام شود. روستاها و مناطق محروم زیادی در استان ما وجود دارد که شرایط زندگی در آن ها سخت تر از آن چیزی است که بشود تصور کرد. شاید همین نبود درک صحیح از واقعیت های زندگی این مردمان محروم، باعث شده است که نسبت به آن ها کم توجهی شود. این کم توجهی، عقوبت دارد. آه مظلوم می گیرد. مسئولین مراقب باشند...!

براساس یک سری شنیده ها و تحقیق ها برای دیدن یکی از این مناطق راهی سفر شدیم. روستای موگر از توابع شهرستان لنده استان کهگیلویه و بویراحمد. تا پایان این سفر دائماً این عبارات در ذهنم مرور می شد: موگر، گر گر، انگشت قطع شده، مارون، فلوریدا، فتح المبین، آبشار، راه، زمین های کشاورزی، دختران بی سواد!

***

  • محمد طاهری