رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۹۹ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۰
آذر
۹۹

للباقی

 

کسانی که کرونا به ریه شان آسیب جدی می زند و تنگی نفس شدیدی می گیرند، می گویند در روز چند بار مرگ را با چشم های خودمان می بینیم و تمنای مرگ می کنیم. این ها نهایتاً چند روزی با این مشکل، دست و پنجه نرم می کنند؛ یا خوب می شوند یا از این درد، خدای ناکرده با مرگ راحت می شوند... .

اما کسانی هستند که گازهای خردل و مواد شیمیایی مثل موریانه، دیواره های ریه شان را خورده است و سی و چند سال است که سرفه های شبانه روزی، طاقت شان را طاق کرده است و نفس های عاریه شان با کپسول های اکسیژن و قرص و داروهای خاص و اسپری های سرتاید و قطره های دیگاتکس و آرتلاک ی ست که باید برای تهیه شان کفش های آهنی بپوشند و در به در برای بالا آمدنِ نفس شان بدوند، آیا پیدا بکنند آیا نه ... .

جانبازان غریب و مظلوم شیمیایی، خاموش و بی صدا در روز چند بار شهید می شوند و زنده می شوند. ولی همچنان علی رغم دل های خون و سینه های پر درد شان، پای همان آرمان های نخستین مانده اند.

آقایان یقه سفیدِ خستهی واداده! بدانید شما درست بر روی دیوار ریه ای این غریبان، خانه گزیده اید؛ و بترسید از روزی که این دیوارها با آه و حسرت این مظلومان فرو بریزد ... .

بعدالتحریر: امروز توفیقی بود خدمت آقای غلام دلشاد عزیز برسم. سرفه هایش مثل همیشه برایم طعم موسیقیِ حماسیِ زندگی را داشت؛ سایه اش مستدام.

 

للحق   

  • محمد طاهری
۱۹
آذر
۹۹


بچه سوسول، انقلابی نمی شود

 

للباقی

بچه سوسول، انقلابی نمی شود

 

جالب است برای رانندگی یک چهار چرخه‌ی معمولی که دست بالا سه-چهار نفر سرنشین دارد، تصدیق رانندگی لازم است؛ اما برای مدیران ما در جمهوری اسلامی با این همه چرخ! و این همه سرنشین و این همه مقصدهای بلند، هیچ تصدیقِ مدیریتِ انقلابی شرط نیست! کانّه انقلاب‌ی سه دهه پیش شد و رفت پی کارش و امروز هر نوع مدیری با هر نوع گرایش فکری می تواند بیاید در رأس کار برای دستیابی به یک ژاپن دیگر تلاش کند و برای دل خوشی خودمان هم یک پسوند اسلامی می چسبانیم به ته آن که بشود ژاپن اسلامی!

  • محمد طاهری
۱۹
آذر
۹۹

طبع لطیف

 

للباقی

-آقا ببخشید طبع شما لطیف ست؟

-نمی دانم. شاید هم زمخت باشد. این چه سوال مزخرفی ست.

- به ظاهرتان نمی آید

. - چی؟ زمختی یا لطیفی؟

- حقیقتش آرام می زنید. کسی نداند فکر می کند به اندازه یک دریا شاعرید.

- از کجا می دانی نیستم؟ برای شاعر بودن باید دیوانی گذاشت زیر بغل و رفت سر هر کوچه جار و جنجال راه انداخت که ایهاالناس و الا یا ایها؟

- نیستید آقا. شاعر نیستید. اصلا دوست دارید به دریا بمانید. جسارت نباشد یک نهر کوچک هم نیستید چه برسد به دریا.

- دعوایت با من چیست؟

- دعوا ندارم. سوالی داشتم پرسیدم. خداحافظ شما باشد.

- ادای شمس درمیاوری؟ الان باید اوراق بسوزم که خنده بودم و گریه شدم، مرده بودم و زنده شدم؟

- برای مولوی دلسوخته، شمس حواله می شود. اگر من حواله شما باشم نسبت چندان بی ربطی نیست. باز با باز کبوتر با ... . راستی آقا تو چرا با خودت صادق نیستی؟

- مگر با تو صادق نبوده ام؟

- بوده اید. خوب هم بوده اید. به همین عطر مشترک من و شما هیچ وقت خیال این هم از ذهنم نگذشته که لحظه ای با من صادق نباشید. اما اگر بدتان نیاید یک جورایی چه طور بگویم کمی شما خودتان ....

- راحت حرف بزن جانم. چرا می لنگی در حرف زدن. صریح بودن را تو به من یاد دادی، هر چند هنوز خوب بلد نشده ام. با من هم غریبگی می کنی؟

- از شما آشناتر فقط خداست. اما خوب کمی سختم هست میان هیبت شما و صراحت و دلسوزیم کدام را برگزینم. بگذارید برای تان بنویسم.

- بنویس عزیز.

للحق

  • محمد طاهری
۱۹
آذر
۹۹

دکــــه زُهــــد ببندید در این فصـــل طَــرب

شنبه 29 اسفند 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

زمان، خیلی پیچیده است مثل بسیاری از چیزهای دیگر عالم. اصلاً چه چیزی در عالم پیچیده نیست؟! من که مطمئنم ضرب دو در دو که قول مشهور می گویند چهار است! هم پیچیده است.

 پیچیدگی خیلی مواقع، کلافگی می آورد؛ من اما بیشتر می پسندم که پیچیدگی ها برایم حیرت آور باشند تا کلافه آور!

حیرت از گام های نخستین حرکت است به گمانم. از طرفی می گویند عقل، چراغ راه است و مایه روشنی مسیر؛ اما عشق مایه حرکت است و اگر عشقی نباشد حرکتی نیست. حال نسبت حیرت با عشق چیست؟ سوال اساسی همین است. معتقدم عشق، سراسر حیرت است و اگر حیرتی نباشد عشقی نیست. این که به اشتباه اسم خیلی چیزها را می گذاریم عشق، اشتباه ماست و حضرت عشق بی تقصیر است حتماً!

  • محمد طاهری
۱۹
آذر
۹۹

آقای هیبت

شنبه 22 اسفند 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

هندزفری در گوش وارد اتوبوس خطِ واحد شدم. صندلی ها همه پر بودند. بخت یارم بود همان ابتدای اتوبوس، میله ای خلوت گیر آوردم و در چنگ گرفتمش و محو صحبت های استاد شدم. استاد داشت از وجود و ماهیت وجود و تجلی وجود سخن می گفت. از نور و شیخ اشراق؛ ادامه همان بحث های عقل و عشق. همان هایی که باید همه وجودت را محو کنی تا درک کنی چه شد. همان هایی که اگر چیزی به عنایت حاصلت شد مست می شوی و امیدوار می شوی که یک روز عاشق شوی. همان ها خلاصه...

محو صحبت های استاد بودم که یک صدای ناخراشیده ای رشته فکرهایم را پاره کرد. فکر کردم در فایل سخنرانی استاد ایرادی بوده. نگاهی به اطراف انداختم دیدم اکثراً به نقطه ای خیره شده اند و تعجبی با حالت نیمه لبخند دارند. برگشتم به همان نقطه. نوجوانی 10-12 ساله عینکی و کمی تپلی که کوله پشتی بر پشت، روی صندلی نشسته بود. صدا، صدای همین پسرک بود. عادی نمی زد. گاهی بلند صحبت می کرد، گاهی ناله می کرد و همه اش حالت بی تابی داشت. ناگهان دیدم پیرمرد مو سفید کرده کناریش را، که با او صحبت می کرد و سعی داشت آرامش کند.

  • محمد طاهری
۱۹
آذر
۹۹

نامه به شهید حبیب الله بهزادی 94

چهارشنبه 12 اسفند 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

من الغریب الی الحبیب

خدمت برادر بزرگوار و شهید عزیزم؛ آقا حبیب الله؛ سلام علیکم.

باز هم آخرین روزهای زمستان و 12 اُمین روزِ 12 اُمین ماه و سالروز آسمانی شدنت و این چند خط نذرِ ناقابل من که نثار وجودِ سراسر حضورت می شود. باشد که از این منزل، نگاه با عنایتی کنی و دردها را تسکین بخشی.

آنان که دنیا را از دریچه معرفت می بینند هیچ اتفاقی را محصول تصادف نمی دانند. و برای هر اتفاقی، حکمت ها متصور می شوند چه آن حکمت ها مکشوف باشد چه پنهان. قرابت فامیلی ما با توی شهید نوجوان 17 ساله حتماً از روی تصادف نیست، پر است از حکمت، پر است از راز؛ خاصه که یک طرف ماجرا شهید است و ما چه می دانیم شهید کیست.

  • محمد طاهری
۱۹
آذر
۹۹

پر کشیدن "محمدامین رحمانی فر"

دوشنبه 3 اسفند 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

انّا لله و انّا الیه راجعون

هنوز در بهت و حیرتِ خبرِ پرکشیدنِ "محمد امین رحمانی فر" هستم.  دوست بزرگواری که در صفا و مردم‌داری کم نظیر بود. شاید همه دوستانش شهادت دهند که در مهربانی و لطف، از او شکست خورده باشند و من هم بد شکست خورده ام. امروز داشتم به همه پیامک ها و پیام هایمان نگاه می انداختم. همیشه او پیشتاز دیدارها بود و قرارها را می گذاشت.

او عاشق ولایت و رهبری بود. یاد دیدار دانشجویی حضرت آقا در ماه رمضان سال 92 به خیر. ذکر خیر محمدامین را در سفرنامه "صفا به توان صفا" آورده ام:

در دفتر اتحادیه محمدامین از دوستان با صفای قدیمی ام را می بینم. چندین برابر ظاهر فیزیکی متفاوتش- تیم حفاظت بیت فکر کرده بودند دانشجو نیست و اول کار راهش نداده بودند- از ما می فهمد و عشق  دارد. یادم هست چند سال پیش پاپیچ-از نوع سه پیچ تا التماس- یکی از بچه های اتحادیه که جلوی رهبری صحبت کرده بود، شد که هر جوری شده است، سهمیه ای برایش جور کند. امسال هم بدون داشتن سهمیه از شیراز آمده بود که بچه های اتحادیه کاری برایش بکنند. مرتب می گوید امام و دیدار امام و من آخر کار متوجه می شوم که منظورش رهبری است. شعرهایی هم می خواند و می گوید: عشق لیلی است که انسان را می کشاند دیگر. اولش خنده ام گرفته است و فکر می کنم دارد پیاز داغش می دهد اما کمی که می گذرد می بینم خیلی جدی است  و می فهمم که لااقل بهترین وظیفه من درین شرائط غبطه خوردن است...

  • محمد طاهری
۱۹
آذر
۹۹

برای رفیقم؛ سید

جمعه 30 بهمن 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

هیچ وقت فکر نمی کردم این قدر بزرگ شوی که شاگرد مکتب شوریدگی و سوختگی ت شوم. تو خامی و پختگی را کی طی کردی که این چنین داری می سوزی برادر؟

تو از خزان سرزنش ها و تهمت ها آن چنان با شکوه گذشتی که ثابت کردی استعداد عاشق بودن را داری؛ و کسی که استعداد این هبه را داشته باشد استعداد همه خوبی ها و سعادت ها را دارد.

همه این مدتِ محنت در کنارت بودم و خبر نداشتی. هر چه از دستم برآمد برایت کردم. اما خیلی جاها به بن بست می خوردم و مجبور به سکون و نشستن می شدم و همان موقع بلند می شدم و برایت چله می گرفتم. آن قدر حرف برایت دارم که به موقعش خواهم زد؛ برای آنکه وسعتش را بدانی همین بس که به زندگی تو این ایام آن قدر فکر کرده ام که به زندگی نزدیک ترین هایم فکر نکرده ام. می گذاریم برای بعد حرف ها را.

خدا تو را به من داد و او صاحب اصلی ست؛ اگر او عنایت کند و تو اذن دهی تا همیشه پیش ت هستم. همیشه ی همیشه. نمی گذارم لحظه ای تنها بمانی. عقد اخوت ما سال هاست نخوانده، جاری شده است.

همان طور که هر روز برایت دعا می کنم، دعا می کنم که خوشبخت شوی همان طور که برایش می جنگی.

قربانت

برادر همراهت؛ محمد

للحق

  • محمد طاهری
۱۹
آذر
۹۹

بادیگارد

پنجشنبه 29 بهمن 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

 

 سکوت...

 

 

 

 للحق

  • محمد طاهری
۱۹
آذر
۹۹

برای توی با شعور

یکشنبه 25 بهمن 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

کی گفته تو بی شعوری. تو از باشعورترین های عالمی؛ خدا می داند. می دانی عیبت چیست؟ تنها عیبت این است که شبیه دیگران نیستی. شبیه آدم های دیگر که نه، شبیه انسان های دیگر نیستی. ولی تا بخواهی آدم حسابی هستی. پر از مهری و صفا. خاک بر سر ما. همین که شبیه انسان های دیگر نیستی حرفت را نمی فهمند. تو داری دق می کنی؛ می دانم. اما چه کنم؟ من هم نمی فهمم چه می گویی عاقل مرد.

حالا افتاده ای در دورترین فاصله از همه داشته هایت. نا امید از همه هستی و نیستی ات. و داری جان می دهی که فراموش شده ای. می دانم. ولی این را هم می دانم که منتظری. اگر به تو باشد که همه خوب اند. اما ...

اما واقعاً کی این وسط مقصر است؟ تو، آن ها یا ... . خوب که فکرش می کنم هیچ کدام مقصر نیستید. مقصر منم که الکی اعصابم را خرد می کنم.

من باید بی رحم ترین آدم دنیا باشم برای آنچه که او مقدر کرده. فقط باید کار کرد.

للحق

  • محمد طاهری
۱۹
آذر
۹۹

57 برای 70 ای ها

چهارشنبه 21 بهمن 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

57 برای 70 ای ها

 

مسئله برای من این است که بچه های هم نسلیم، انقلاب را چگونه می فهمند و چه رنگی می بیننش. شکسته باد قلمی که بخواهد طوری بنویسد که توی مخاطب را  قانع کند درک درست از انقلاب این ست و جز این نیست!

 

 موافق انقلاب بودن می تواند یک گزاره بله و خیر ی باشد مثل رفراندوم سال 58 که پدران ما حرف شان را زدند و شد آنچه شد. اما درک از انقلاب، قطعاً یک گزاره بله و خیر ی نیست! هر کسی یک درک و فهمی از انقلاب دارد. از آن موافقِ جان برکفِ کفن پوشِ حاضر در میدان تا آن مخالفِ دو آتشه‌یِ معاندی که می خواهد سر به تن نظام نباشد، فهم های خاص خودشان را از انقلاب دارند.

  • محمد طاهری
۱۸
آذر
۹۹

مادر شهید محمد چشم زاغ

دوشنبه 28 دی 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

قبل التحریر: برای نوشتن هر یادداشتی داشتن وضو بهتر ست اما بعضی یادداشت ها بهتر بودنش به حد واجب می رسد در شرعِ خصوصیِ ما! این یادداشت را قرار بود دو سال پیش بنویسم اما نمی دانم چرا غفلت کردم و زیر قولم زدم. از مادر شهید عذر می خواهم.

 

تابستان دو سال پیش، بعد ماه مبارک بود که رفقای دبیرستان تماس گرفتند و برای صبح روز پنج شنبه ای قرار سالن گذاشتند که هم فوتبالی بزنیم و هم رفقا را ببینیم. قرار ساعت هفت و نیم صبح بود اما من خواب ماندم و حدود ساعت نه و نیم صبح همان طور که داشتم صبحانه می خوردم زنگ زدم مجتبی که عذر خواهی کنم. آقا زنگ که زدم مجتبی شروع کرد بد و بیراه گفتن؛ ما هم کنار خانواده نشسته بودیم و توان جواب گفتن نداشتیم و البته حق با او بود. می گفت بی شعور، چه قدر خر تشریف داری تو، می گفتم ممنونم لطف شماست این آخری از خودتان است! بالاخره رضایت دادند که سریع خودم را به آن ها برسانم تا از دلشان در آید. سوار ماشین شدم و رفتم سر قرار؛ گلزار شهدا.  ماشین را رو به روی مزار شهید دوران پارک کردم و رفتم از قطعه شهدای کربلای 5 ای ها و ردیف شهید حبیب الله که پسردایی شهید را زیارت کنم و بروم پیش بچه ها که کنار شهدای کانون رهپویان وصال بودند. نرسیده به مزار شهید حبیب الله دیدم امین رنجبر و فرامرز پارسایی کنار یک مادری پیر نشسته اند و حسابی محو صحبت هایش هستند. بچه ها را خیلی وقت بود ندیده بودم؛ می خواستم بپرم توی بغلشان و کلی فشارشان دهم اما دیدم خیلی فضا سنگین است و به سلامی تنها قناعت کردم و بعد از خواندن فاتحه برای شهید حبیب الله، کنار بچه ها و مادر نشستم. کمی که از صحبت های مادر گذشت فهمیدم که ایشان مادر شهید محمد چشم زاغ هستند. شهیدی در همسایگی شهید حبیب الله. 

 

  • محمد طاهری
۱۸
آذر
۹۹

مرغک دشت کناری

یکشنبه 27 دی 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

مرغک دشت کناری 

                                                       مرحبا!

 

...

 

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۸
آذر
۹۹

دیالوگ این روزها

یکشنبه 13 دی 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

اساساً با تعبیر علوم "انسانی" مشکل دارم. طوری می گوییم علوم انسانی کانّه علوم دیگر همه حیوانی اند و هر چیز که در جستن آنی، آنی!!

غرض چیز دیگری است. به گمانم همه علوم، زبانشان یک طرفه است. منولوگ است و دیالوگی در آن راه ندارد. حال چه علوم انسانی! باشد چه علوم دقیقه؛ چه علوم جلیّه چه علوم خفیّه.

این یک صفت منفی برای علم نیست؛ یک توصیف است و فرصت های خاص خودش را فراهم می کند. تو وقتی متعلّم می شوی مجبوری بنشینی مدت ها سخنرانی یک طرفه علم را گوش کنی. دیالوگ تو دست بالا چیز جدیدی را کشف کند اما حقیقت را نمی تواند تغییر دهد.

ظاهر این توصیف، قدری به تلخی می زند اما وقتی به شیرینی ذات حق، یقین داشته باشی همه‌ی منولوگ های ذی حق را با گوش جان نوش می کنی و هر چه می شنوی در آرزوی کلام دیگری از معشوقی... .

این روزها وسط نمودارها و فرمول ها و اعداد که زبان زمستان و باران و افق و غروب و دل را نمی فهمند شعر می نویسم تا کمی هوای خودم را عوض کنم. چرا که زبان مناجات دیالوگ باشد نه منولوگ!

للحق

  • محمد طاهری
۱۸
آذر
۹۹

شیخ ابراهیم زکزاکی

پنجشنبه 26 آذر 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

سابقه تقیه در تاریخ شیعه پر رنگ است. اما اتفاقات متعدد که نهایتاً به انقلاب 57 منتهی می شود سرآغاز فصل جدید و روشنی از تلألو تفکر شیعی با قرائتی مبتنی بر مبارزه برای احقاق حق است. تا قبل از انقلاب اسلامی تعداد شهدای شیعه، آمار چندانی نداشت اما با شروع انقلاب و تعلیمات عمیق امام امت این تفکر به بهترین شکل ممکن در میان امت های آزادی خواه جهان جا میافتد و غلیانی جهانی را در اقصی نقاط جهان ایجاد می کند. راه بری این خط اصیل توحیدی که این روزها به دست حضرت آقاست دارد حسابی ریشه می زند. از آسیای غربی و شرقی تا اروپا و آمریکا و آفریقا. البته این راه را جز مردان بزرگ یارای طی آن نیستند و این مسیر هیچ نسبتی با عافیت طلبان ندارد و بدیهی ست که خیلی از سیاست مداران امروز عالم با این فرهنگ بیگانه اند.

 

یکی از این نمونه های برجسته شاگرد مکتب روح الله، شیخ ابراهیم زکزاکی است. کسی که زندگیش را وقف آرمان هایش کرد؛ دیروز سه تن از پسرانش را تقدیم کرد و امروز نیز تنها پسر و همسرش.

در دنیا چه خبرست و ما در این خبرهای گوناگون کجاییم؟

درود و رحمت خدا بر همه مجاهدان راستین راه حق خصوصاً شیخ ابراهیم زکزاکی.

أ لیس الصبح بقریب ؟!

 

للحق     

  • محمد طاهری
۱۸
آذر
۹۹

ناله درد و سکوت یگانه خواه

پنجشنبه 12 آذر 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

تقدیم به جانبازان شیمیایی

 

این چند روز که جسم ما کمی بازی درآورده، مجال خوبی است برای فکر کردن. البته بگویی نگویی نمی شود چندان فکر کرد!

 بیماری اگر طاقت آدم را نشانه بگیرد، آرامش سخت ترین دستاورد بشری می شود. تشویش و ناآرامی دائمی به سراغ او می آید و مثل آدمی که پی در پی دور خودش بچرخد معلق می شود بین توهم ها و تشویش ها. لحظه ای نمی تواند آرام بگیرد و موج این اقیانوس پرتلاطم او را به هر سو می زند و عنان کنترل خودش را از دست می دهد. او می شود پر کاه و باد هیچ صنمی با او و آرزوها و شأن هایش ندارد. انگار نه انگار که لحظاتی پیش از این طوفان ویران کننده، او چه طور بوده و چه می خواسته و چه نقشه ای در سر داشته.

فکر کردن محصول ضمیر آرام است و اساساً شناخت صحیح هنگاهی حاصل می شود که تو توان تمرکز کردن داشته باشی. اما وقتی می بینی این تمرکز و آرامشت که ارزشمندترین داشته های توست، دارد به مخفی ترین شکل ممکن از تو فرار می کند، صد سال پیر می شوی. چه قدر سخت ست کسی به تدریج غرق شدنش را ببیند. بی علت نیست که غرق شدن در آب را از اقسام شهادت خوانده اند.

  • محمد طاهری
۱۸
آذر
۹۹

جامونده هر سال

سه شنبه 10 آذر 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

من جاموندم شبیه کسی که هرچی دوید ولی نرسید ...

 

"او می دوید و من می دویدم ..."

 

آجرک الله یا بقیه الله(ارواحنا له الفداء)

 

بعدالتحریر: امسال هم نشد. سال بعد هستم یا نیستم؟

 

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۸
آذر
۹۹

رفقای یاسوج

یکشنبه 8 آذر 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

 دیشب که محسن زنگ زد و گفت آمدم شیراز گل از رخم شکفت! دو ماهی میشد ندیده بودمش. یاسوج، دو روز نمیدیدمش حسابی دل تنگش میشدم. محسن به خاطر اخلاصش، یک حال خوب کن تمام عیارست. امروز پنج ساعتی پیش هم بودیم. بیشترش توی نمایشگاه کتاب و کتاب فروشی گذشت. دیگر دیدن کتاب مثل گذشته آزارم نمی دهد. پیشتر دیدن هر کتاب برایم برابر یک عقده بود؛ چرا که وقت خواندنش نداشتم و به هم میریختم از این که توان خواندن این همه معرفت و حکمت کشف شده را ندارم؛ کشف نشده اش هم پیشکش! اما این روزها اوضاع کمی بهترست الحمدلله. امروز مجال خوبی بود که از کارهای محسن و رفقای یاسوج بپرسم. شبی هم با آقا حمید صحبت می کردیم. بچه ها شکر خدا غرق در کارهای مطالعاتی و اندیشه ای اند. به گمانم اگر به همین خوبی پیش بروند اتفاقات خوبی سال های بعد در یاسوج میافتد. در هر حال خدا را شاکرم که چند سالی از بهترین دوران زندگیم را با این دوستان قرار داد.  

 

و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۸
آذر
۹۹

بسیجی

جمعه 6 آذر 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 همیشه به دوستان می گفتم برای ورود به بسیج دانشجویی پیش شرطی نیست اما برای ورود به انجمن اسلامی، حتما شرطی دارد و آن هم بسیجی بودن است. خدا ما را شرمنده بسیجی های مخلص نکند. 

 للحق

  • محمد طاهری
۱۸
آذر
۹۹

مهم ترین معضل امروز آزاداندیشی

شنبه 30 آبان 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

مهم ترین معضل امروز آزاداندیشی

شأن دانشجو، پرسش گری و اندیشه ورزی دلیرانه بر مبنای اخلاق و منطق و آزادی است. زمانی که حصارهای تنگ تعصب، جمود و تحجر بشکند، اندیشه مجال ظهور و بروز پیدا می کند و طرح های نو درانداخته می شود؛ آن زمان است که شاهد تحول واقعی و نه شعاری در فکر و نظر و علم خواهیم بود.

آزاداندیشی یک فرهنگ است و این فرهنگ مترقی، صاحبانش را فرهیخته بار می آورد. فرهیختگان آنانی هستند که مهم ترین سرمایه وجودی شان معرفت و اندیشه است؛ آنانی که بهای آدمیت را معرفت می دانند و تشنگان حکمت اند. آنانی که اهل شنیدن قول های حَسن هستند و اتباع أحسن می کنند. آنانی که در تقابل اندیشه ها تنها از سلاح اندیشه بهره می گیرند و زبان به ناسزا باز نمی کنند و بیش از هر کسی مشتاق شنیدن صدای مخالف اند. آنانی که به تفکر های مختلف احترام می گذارند و تضارب آراء را منجر به پیشرفت جریان فکر و اندیشه می دانند. آنانی که طراوت و شادی اندیشه را به هیجان و غوغاسالاری ها ترجیح می دهند و بیش از به وجد آمدن از کف و سوت داخلی و خارجی!، دنبال رسیدن به حق اند.

  • محمد طاهری